ماجرای زیادبنابیسفیان
🔹امیرالمؤمنین علیهالسلام حکم استان فارس را برای زیاد صادر کرد. حرامزادگی این فرد مسجل بود تاجاییکه به او زیادبنابیه (زیاد فرزند پدرش) میگفتند. معاویه به زیاد نامه مینویسد که بهسمت من بیا. زیاد در جواب نامۀ معاویه، اینطور مینویسد: «نامۀ تو به دستم رسید ای فرزند بازماندۀ احزاب، و ای فرزند ستون نفاق و ای فرزند خورندۀ جگرها، تو مرا تهدید میکنی؟ درحالیکه بین من و تو پسرعموی رسول خدا قرار دارد که با ۷۰هزار نفر شمشیر به دوش آمادهاند. به خدا سوگند اگر بخواهی مرا با تیر هدف قرار دهی من با شمشیر خونریز به طرف تو خواهم آمد.» این شروع زیاد است.
🔸بعداز شهادت امیرالمؤمنین، معاویه روی او وقت میگذارد؛ چون زیاد بارها بهخاطر نسبش توهین و تحقیر شنیده بود. معاویه یک روز برای زیاد پیغام میفرستد: «میخواهم رازی را آشکار کنم؛ من میدانم پدر تو کیست!» و بهلحاظ سیاسی دست روی نقطهضعف زیاد گذاشت. چند نفر شاهد آورد که شاهد زِنای ابوسفیان با مادرِ زیاد بودند و کار استلحاق را انجام داد. بعداز آن ماجرا اسمش شد زیادبنابیسفیان.
🔹کار زیاد به جایی رسید که رفت سمت معاویه و همزمان حاکم کوفه و بصره شد. در بصره خطبهای خواند: «به خدا سوگند، من ولیِّ هر فردی که به جرم گناهکارِ دیگری، که تحتولایت او باشد گرفتار خواهم کرد.» یعنی من کاری ندارم، فرزند کاری بکند، پدر را میکُشم! «و هر مقیم بازمانده را به جرم گریختگان تعقیب خواهم نمود.» یعنی اگر بگذاری مجرم فرار کند و تو بمانی، تو را هم میکُشم. «هر تندرست را به گناه مجرم بیمار، مؤاخذه خواهم کرد.» یعنی سالم را عوض مریض میزنم. «به حدی که اگر گناهکار برادر خود را ببیند به او بگوید ای سعد بگریز که سعید مرتکب جرم شده.» یعنی برادر را عوض برادر خواهم کشت. «مگر آنکه راست شوید.» یعنی مگر آن کاری که من میگویم انجام بدهید.
🔸حالا آن کاری که تو میگویی الزاماً آیا حرف اسلام است؟ حرف خداست؟ حرف پیغمبر است؟ خیر، حرف معاویه است. ابنابیالحدید معتزلی سنی مینویسد: «چهار نفر را تحت فرمان عبداللهبنحصین قرار داد و بعداز مهلت مقرر به وی گفت هیچکس را نمیبینی مگر اینکه سرش را برای من بیاوری، که اگر خودت همراه کسی بیایی اول گردن تو را خواهم زد. و در شب اول سَرِ هفتصد تن را در شهر قطع کرد. در شب دوم سر پنجاه تَن، در شب سوم سر یک تَن و بعد از آن سر کسی قطع نشد، چون مردم بعداز نماز عشا به منزل خود میرفتند.»
🔹این «زیاد» است، که در زیارت عاشورا، آلزیاد لعن میشود. یعنی ببینید این آدم از کجا به کجا رسیده؛ این همان آدم بهظاهر انقلابی است که میبینید آنطور جواب معاویه را میداد، حالا کارش به اینجا میرسد که برای معاویه، برای استقرار حکومت شیطان، آدم میکُشد. چطور میشود که یک آدم اینقدر تغییر میکند؛ مبنا باید بغض خدا باشد، نه بغض معاویه.
برگرفته از سخنرانی استاد رائفیپور با موضوع:
✅ مقامات زیارت عاشورا- جلسۀ سوم
📅 ۶ مهر ۹۶
📍تهران
📥 لینک دانلود سخنرانی
🔸🌸✨♦️✨🌸🔸🔷
🏅نشر آثار استاد رائفی پور
@SokhanraniOstadRaefipoor
🔹امیرالمؤمنین علیهالسلام حکم استان فارس را برای زیاد صادر کرد. حرامزادگی این فرد مسجل بود تاجاییکه به او زیادبنابیه (زیاد فرزند پدرش) میگفتند. معاویه به زیاد نامه مینویسد که بهسمت من بیا. زیاد در جواب نامۀ معاویه، اینطور مینویسد: «نامۀ تو به دستم رسید ای فرزند بازماندۀ احزاب، و ای فرزند ستون نفاق و ای فرزند خورندۀ جگرها، تو مرا تهدید میکنی؟ درحالیکه بین من و تو پسرعموی رسول خدا قرار دارد که با ۷۰هزار نفر شمشیر به دوش آمادهاند. به خدا سوگند اگر بخواهی مرا با تیر هدف قرار دهی من با شمشیر خونریز به طرف تو خواهم آمد.» این شروع زیاد است.
🔸بعداز شهادت امیرالمؤمنین، معاویه روی او وقت میگذارد؛ چون زیاد بارها بهخاطر نسبش توهین و تحقیر شنیده بود. معاویه یک روز برای زیاد پیغام میفرستد: «میخواهم رازی را آشکار کنم؛ من میدانم پدر تو کیست!» و بهلحاظ سیاسی دست روی نقطهضعف زیاد گذاشت. چند نفر شاهد آورد که شاهد زِنای ابوسفیان با مادرِ زیاد بودند و کار استلحاق را انجام داد. بعداز آن ماجرا اسمش شد زیادبنابیسفیان.
🔹کار زیاد به جایی رسید که رفت سمت معاویه و همزمان حاکم کوفه و بصره شد. در بصره خطبهای خواند: «به خدا سوگند، من ولیِّ هر فردی که به جرم گناهکارِ دیگری، که تحتولایت او باشد گرفتار خواهم کرد.» یعنی من کاری ندارم، فرزند کاری بکند، پدر را میکُشم! «و هر مقیم بازمانده را به جرم گریختگان تعقیب خواهم نمود.» یعنی اگر بگذاری مجرم فرار کند و تو بمانی، تو را هم میکُشم. «هر تندرست را به گناه مجرم بیمار، مؤاخذه خواهم کرد.» یعنی سالم را عوض مریض میزنم. «به حدی که اگر گناهکار برادر خود را ببیند به او بگوید ای سعد بگریز که سعید مرتکب جرم شده.» یعنی برادر را عوض برادر خواهم کشت. «مگر آنکه راست شوید.» یعنی مگر آن کاری که من میگویم انجام بدهید.
🔸حالا آن کاری که تو میگویی الزاماً آیا حرف اسلام است؟ حرف خداست؟ حرف پیغمبر است؟ خیر، حرف معاویه است. ابنابیالحدید معتزلی سنی مینویسد: «چهار نفر را تحت فرمان عبداللهبنحصین قرار داد و بعداز مهلت مقرر به وی گفت هیچکس را نمیبینی مگر اینکه سرش را برای من بیاوری، که اگر خودت همراه کسی بیایی اول گردن تو را خواهم زد. و در شب اول سَرِ هفتصد تن را در شهر قطع کرد. در شب دوم سر پنجاه تَن، در شب سوم سر یک تَن و بعد از آن سر کسی قطع نشد، چون مردم بعداز نماز عشا به منزل خود میرفتند.»
🔹این «زیاد» است، که در زیارت عاشورا، آلزیاد لعن میشود. یعنی ببینید این آدم از کجا به کجا رسیده؛ این همان آدم بهظاهر انقلابی است که میبینید آنطور جواب معاویه را میداد، حالا کارش به اینجا میرسد که برای معاویه، برای استقرار حکومت شیطان، آدم میکُشد. چطور میشود که یک آدم اینقدر تغییر میکند؛ مبنا باید بغض خدا باشد، نه بغض معاویه.
برگرفته از سخنرانی استاد رائفیپور با موضوع:
✅ مقامات زیارت عاشورا- جلسۀ سوم
📅 ۶ مهر ۹۶
📍تهران
📥 لینک دانلود سخنرانی
🔸🌸✨♦️✨🌸🔸🔷
🏅نشر آثار استاد رائفی پور
@SokhanraniOstadRaefipoor