#پارت_۱
با بغض به میز پشت سرم تکیه دادم و با التماس نالیدم:
_تروخدا بذار برم... تو زن داری و کارمندا هم بفهمن به زنت میگن!
لبخندی روی لب هاش نشوند و هیکل عضله ایش رو بهم چسبوند و مقنعه رو سرم رو کمی بالا داد و سرش رو تو گردنم فرو برد و با صدای خشداری غرید:
_مرد ایرانی تا 3تا زن جا داره و منم میخوام تو بشی زن دومم و گور زن اولم!
با گریه سعی کردم که به عقب هلش بدم ولی زورم بهش نچربید. دستش دور کمرم پیچید و اغواگرانه لب زد:
_یا میشی زنم یا تو همین شرکت بی آبروت میکنم و کاری میکنم که آرزوی ترشی فروختن رو به گور ببری!
با اشک نگاهش کردم که با لبخند ادامه داد:
_باهام باش تا کاری کنم مامانم کل ترشی هات رو بخره...♨️
https://t.me/joinchat/AAAAAEfujJ8nKmfGFH94Yw
#رئیسزورگو_دخترترشیفروش_مجبور_به_ازدواج_میکنه🔞🔥
#بهسنقانونینرسیدی_واردنشو😈💢
با بغض به میز پشت سرم تکیه دادم و با التماس نالیدم:
_تروخدا بذار برم... تو زن داری و کارمندا هم بفهمن به زنت میگن!
لبخندی روی لب هاش نشوند و هیکل عضله ایش رو بهم چسبوند و مقنعه رو سرم رو کمی بالا داد و سرش رو تو گردنم فرو برد و با صدای خشداری غرید:
_مرد ایرانی تا 3تا زن جا داره و منم میخوام تو بشی زن دومم و گور زن اولم!
با گریه سعی کردم که به عقب هلش بدم ولی زورم بهش نچربید. دستش دور کمرم پیچید و اغواگرانه لب زد:
_یا میشی زنم یا تو همین شرکت بی آبروت میکنم و کاری میکنم که آرزوی ترشی فروختن رو به گور ببری!
با اشک نگاهش کردم که با لبخند ادامه داد:
_باهام باش تا کاری کنم مامانم کل ترشی هات رو بخره...♨️
https://t.me/joinchat/AAAAAEfujJ8nKmfGFH94Yw
#رئیسزورگو_دخترترشیفروش_مجبور_به_ازدواج_میکنه🔞🔥
#بهسنقانونینرسیدی_واردنشو😈💢