Репост из: گسترده یاقوت
❌ #پارت_واقعی_سرچ_کن❌
فشاری به انگشتانش وارد کرده و می گویم: ممنون #محمدحسینجان. حرفات همه درسته. قول می دم #ببخشم ولی فراموش نکنم.
#چشمکی حواله ام کرده و می گوید: آفرین دختر خوب. فقط من به همین راحتی به کسی #مشاوره نمی دم. اینایی که گفتم حاصل یه عمر #خونجگر خوردنه. باید واسم #جبران کنی.
چشمی #درانده و می گویم: بفرمایید واسه تون چی کار باید بکنم #قربان؟
به جلو خم شده و با صدایی #آرامتر از قبل می گوید: خواسته ی زیادی ندارم، ولی اینجا #جاش نیست. بهتره زودتر بریم تو ماشین.
و بی توجه به غذاهایی که بیش از نصفشان باقی مانده است، #دستم را می گیرد و به سمت صندوق می رود.
تا رسیدن به اتومبیلش، دستم را رها نمی کند؛ طوری قدم بر می دارد انگار کار مهمی دارد که برای انجامش #دیر می شود.
داخل اتومبیل نشسته و ننشسته، به طرفم بر می گردد و می گوید: خوب #بدهیمو بده.
سر تکان می دهم و با خنده می گویم: بدهی چی؟ منظورت رو نمی فهمم.
به طرفم خم می شود. با انگشت به گونه اش اشاره کرده و می گوید: علی الحساب این جا رو #ببوس تا بعد بریم سراغ #اصلکاری.
اطراف را با یک نگاه از نظر می گذرانم، هیچ کس نیست. حداقل چشمان من کسی را نمی بیند.
خودم را به قصد #بوسیدن گونه اش جلو می کشم. #لب هایم را غنچه می کنم و فاصله را به #هیچ می رسانم.
لب هایم که بین #حجم #گوشتی #لبانش اسیر می شود، چشمانم تا آخرین حد #گشاد می شوند. تمام وجودم می لرزد...
#کلکلی 😋🤤 #طنز😋😂🤣
#اخرین فرصت عضو گیری❌
https://t.me/joinchat/AAAAAE1vlcsc-OvJICNczg
https://t.me/joinchat/AAAAAE1vlcsc-OvJICNczg
فشاری به انگشتانش وارد کرده و می گویم: ممنون #محمدحسینجان. حرفات همه درسته. قول می دم #ببخشم ولی فراموش نکنم.
#چشمکی حواله ام کرده و می گوید: آفرین دختر خوب. فقط من به همین راحتی به کسی #مشاوره نمی دم. اینایی که گفتم حاصل یه عمر #خونجگر خوردنه. باید واسم #جبران کنی.
چشمی #درانده و می گویم: بفرمایید واسه تون چی کار باید بکنم #قربان؟
به جلو خم شده و با صدایی #آرامتر از قبل می گوید: خواسته ی زیادی ندارم، ولی اینجا #جاش نیست. بهتره زودتر بریم تو ماشین.
و بی توجه به غذاهایی که بیش از نصفشان باقی مانده است، #دستم را می گیرد و به سمت صندوق می رود.
تا رسیدن به اتومبیلش، دستم را رها نمی کند؛ طوری قدم بر می دارد انگار کار مهمی دارد که برای انجامش #دیر می شود.
داخل اتومبیل نشسته و ننشسته، به طرفم بر می گردد و می گوید: خوب #بدهیمو بده.
سر تکان می دهم و با خنده می گویم: بدهی چی؟ منظورت رو نمی فهمم.
به طرفم خم می شود. با انگشت به گونه اش اشاره کرده و می گوید: علی الحساب این جا رو #ببوس تا بعد بریم سراغ #اصلکاری.
اطراف را با یک نگاه از نظر می گذرانم، هیچ کس نیست. حداقل چشمان من کسی را نمی بیند.
خودم را به قصد #بوسیدن گونه اش جلو می کشم. #لب هایم را غنچه می کنم و فاصله را به #هیچ می رسانم.
لب هایم که بین #حجم #گوشتی #لبانش اسیر می شود، چشمانم تا آخرین حد #گشاد می شوند. تمام وجودم می لرزد...
#کلکلی 😋🤤 #طنز😋😂🤣
#اخرین فرصت عضو گیری❌
https://t.me/joinchat/AAAAAE1vlcsc-OvJICNczg
https://t.me/joinchat/AAAAAE1vlcsc-OvJICNczg