سلام دخترم ۲۴
۵ساله ازدواج کردم دوقلودختردارم ۱سالو۸ماهشونه
اصلاخوشبخت نیستم شوهرم یه ادم بی شعوروبی شخصیت بی فکریه
عصبی حاله همه جورحرفی میزنه فکرنمیکنه شایدحرفش باعث نابودی زندگی بشه میگه رفتم سکس کردم
حرفای خیلی زشتی میزنه میگه توبافلان پسرفامیل دوستی همیشه مشکوکه به من میگه قبلاسکس داشتی الانم داری
فوشای خیلی حال بهم زنی میده
جلوی خانواده حرفای بی ربط میزنه
اصلانمیتونه عین ادم بدون بحثودلخوری ی مهمونی بده یامهمونی بریم یامسافرت،تفریح همیشه باحرفاش دادوبیدادش حال منوخراب میکنه درحدی که دیگه کم میارم ازشدت ناراحتی سردردمیخ کوب میشم بزورازجام بلندمیشم به خودموبچه هامیرسم
اصلادلخوشی کنارش ندارم هیچیم نداره وضعش افتضاح دارم باهاش میسازم با این شرایطش ولی اصلافهم نداره قدرنمیدونه
خیلی خسته شدم ازش متنفرم هیچ احساسی بهش ندارم، انگاراصن وجودنداره برام ولی فقط حرفاشورفتاراش رواعصابمه
نمیدونم بایدچیکارکنم دلم برای بچه هامیسوزه که موندم تو این زندگی کوچیکن مراقبت میخوان ولی خودم دارم نابودمیشم روحیه ندارم اعصابم ضعیف شده مریض شدم نمیتونم بخندم باخانواده ام خوش حال باشم وقت بگذرونم همیشه ساکتمو وگوشه گیر،ازهمه چی زده شدم
قبلش بچه هاهم اخلاقش خیلی نرمال نبودچندین باررفتم خونه بابام برای طلاق ولی هرباربامظلوم نمایی وقولای الکی برگشتم وگفت بچه بیادهمه چی درست میشه اخلاقم خوب میشه ولی بعدبچه هابدترشدداره بدترم میشه
اصلنم بگم فشارخرج زندگیوایناباعث شده ن چون من اصلازیاده خواهی نکردم
دیگه نمیخوامش میبینمش حالم بدمیشه
شماجای من بودیدچیکارمیکردید من گیرکردم با این بچه هاوگرنه دیگه نمیتونم ادامه بدم چندین باربه خانواده وخودش گفتم
میدونم طلاق بگیرم اینده خوبی ندارن بچه هاولی من چی هنوزجوونم دارم ازبین میرم حس زنده بودن ندارم
لطفادرست حسابی نظربدید کمکم کنید
کانال دوم ما
📝 نظرتون رو توی کامنت ها بنویسید .
⚠️ خرید ممبر واقعی
😎 @Say_Fantasy | ارسال ناشناس
۵ساله ازدواج کردم دوقلودختردارم ۱سالو۸ماهشونه
اصلاخوشبخت نیستم شوهرم یه ادم بی شعوروبی شخصیت بی فکریه
عصبی حاله همه جورحرفی میزنه فکرنمیکنه شایدحرفش باعث نابودی زندگی بشه میگه رفتم سکس کردم
حرفای خیلی زشتی میزنه میگه توبافلان پسرفامیل دوستی همیشه مشکوکه به من میگه قبلاسکس داشتی الانم داری
فوشای خیلی حال بهم زنی میده
جلوی خانواده حرفای بی ربط میزنه
اصلانمیتونه عین ادم بدون بحثودلخوری ی مهمونی بده یامهمونی بریم یامسافرت،تفریح همیشه باحرفاش دادوبیدادش حال منوخراب میکنه درحدی که دیگه کم میارم ازشدت ناراحتی سردردمیخ کوب میشم بزورازجام بلندمیشم به خودموبچه هامیرسم
اصلادلخوشی کنارش ندارم هیچیم نداره وضعش افتضاح دارم باهاش میسازم با این شرایطش ولی اصلافهم نداره قدرنمیدونه
خیلی خسته شدم ازش متنفرم هیچ احساسی بهش ندارم، انگاراصن وجودنداره برام ولی فقط حرفاشورفتاراش رواعصابمه
نمیدونم بایدچیکارکنم دلم برای بچه هامیسوزه که موندم تو این زندگی کوچیکن مراقبت میخوان ولی خودم دارم نابودمیشم روحیه ندارم اعصابم ضعیف شده مریض شدم نمیتونم بخندم باخانواده ام خوش حال باشم وقت بگذرونم همیشه ساکتمو وگوشه گیر،ازهمه چی زده شدم
قبلش بچه هاهم اخلاقش خیلی نرمال نبودچندین باررفتم خونه بابام برای طلاق ولی هرباربامظلوم نمایی وقولای الکی برگشتم وگفت بچه بیادهمه چی درست میشه اخلاقم خوب میشه ولی بعدبچه هابدترشدداره بدترم میشه
اصلنم بگم فشارخرج زندگیوایناباعث شده ن چون من اصلازیاده خواهی نکردم
دیگه نمیخوامش میبینمش حالم بدمیشه
شماجای من بودیدچیکارمیکردید من گیرکردم با این بچه هاوگرنه دیگه نمیتونم ادامه بدم چندین باربه خانواده وخودش گفتم
میدونم طلاق بگیرم اینده خوبی ندارن بچه هاولی من چی هنوزجوونم دارم ازبین میرم حس زنده بودن ندارم
لطفادرست حسابی نظربدید کمکم کنید
کانال دوم ما
📝 نظرتون رو توی کامنت ها بنویسید .
⚠️ خرید ممبر واقعی
😎 @Say_Fantasy | ارسال ناشناس