بر سر سجاده می افتاد چشمم تا به مِی
شیشه مِی با دهان باز می پرسید: کی؟
کاش از اول بر در میخانه میخواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشهٔ محراب طی
نالهٔ جانسوز من بود آنچه می آمد به گوش
آه من بود آنچه یکدم زیر لب میخواند نی
کاش با ساقی حسابم پاک می شد، سالهاست
او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی
من خطایی کمتر از بخشایشت دارم، ببخش
با توام ای یار! ای غمخوار! ای «بسیار ای»!
#فاضل_نظری
@Poem7011
شیشه مِی با دهان باز می پرسید: کی؟
کاش از اول بر در میخانه میخواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشهٔ محراب طی
نالهٔ جانسوز من بود آنچه می آمد به گوش
آه من بود آنچه یکدم زیر لب میخواند نی
کاش با ساقی حسابم پاک می شد، سالهاست
او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی
من خطایی کمتر از بخشایشت دارم، ببخش
با توام ای یار! ای غمخوار! ای «بسیار ای»!
#فاضل_نظری
@Poem7011