آخرین باری که باهم قهوه خوردیم "او" نبود
میز بود و صندلی بود و کسی آنسو نبود
محو ِ نمنمهای ِ پشت ِ پنجره، غرق ِ خیال
گویی اصلن با من ِ دلتنگ رودررو نبود
وصف ِ موی ِ او و روی ِ او فراتر از بهار
سنبل اینگونه خرامان، گل چنین خوشبو نبود
"سعدی" ِ شیراز در زیباییاش بیتی نداشت
وصف ِ او در شعرهای ِ "خواجه" و "خواجو" نبود
مثل ِ چشمش کهربا نه، یشم نه، فیروزه نه
اینچنین گنجینه ای در معبد ِ هندو نبود
بس که آن زن/بور بود آن شهد و آن شیرین لبی
شک ندارم جرعه ای در طاقت ِ کندو نبود
از پری مهتابتر، جذابتر، نایابتر
گرچه افسون بود و افسانه ولی جادو نبود
ماه بود و چشمهایش چون دو دریاچه شراب
مست چون مژگان ِ نازش رقص ِ بال ِ قو نبود
"ماه" بود و "دلبر" و "آهو"ی ِ کرمانشاه ِ عشق
گرچه نامش اختصاری "میم. دال/آهو" نبود
سایه روشن بود و با من بود و از من دور ِ دور
آنقدرها دووووور که نزدیکتر از او نبود
کافه چی من را صدا زد، گفت وقت ِ رفتن است
چشم وا کردم کسی جز "هیچکس" آنسو نبود
این غزل جا مانده بود از عهد ِ عشقی گمشده
قصر بود و شاه ِ شاهان بود و شهبانو نبود ...
#شهراد_میدری
@Poem7011
میز بود و صندلی بود و کسی آنسو نبود
محو ِ نمنمهای ِ پشت ِ پنجره، غرق ِ خیال
گویی اصلن با من ِ دلتنگ رودررو نبود
وصف ِ موی ِ او و روی ِ او فراتر از بهار
سنبل اینگونه خرامان، گل چنین خوشبو نبود
"سعدی" ِ شیراز در زیباییاش بیتی نداشت
وصف ِ او در شعرهای ِ "خواجه" و "خواجو" نبود
مثل ِ چشمش کهربا نه، یشم نه، فیروزه نه
اینچنین گنجینه ای در معبد ِ هندو نبود
بس که آن زن/بور بود آن شهد و آن شیرین لبی
شک ندارم جرعه ای در طاقت ِ کندو نبود
از پری مهتابتر، جذابتر، نایابتر
گرچه افسون بود و افسانه ولی جادو نبود
ماه بود و چشمهایش چون دو دریاچه شراب
مست چون مژگان ِ نازش رقص ِ بال ِ قو نبود
"ماه" بود و "دلبر" و "آهو"ی ِ کرمانشاه ِ عشق
گرچه نامش اختصاری "میم. دال/آهو" نبود
سایه روشن بود و با من بود و از من دور ِ دور
آنقدرها دووووور که نزدیکتر از او نبود
کافه چی من را صدا زد، گفت وقت ِ رفتن است
چشم وا کردم کسی جز "هیچکس" آنسو نبود
این غزل جا مانده بود از عهد ِ عشقی گمشده
قصر بود و شاه ِ شاهان بود و شهبانو نبود ...
#شهراد_میدری
@Poem7011