«به چه کاری میخواهم دست بزنم و آن وقت از چه مزخرفاتی میترسم. هوم ... بله ... همه چیز در دست انسان است اما از توانایی خود استفاده نمیکند چون ترسو است.... این دیگر واضح است .... راستی مردم از چه چیز بیشتر میترسند؟ ... از قدم تازه و از سخن تازه و بدیع خود بیش از همه چیز می ترسند ... اما باید بگویم که پر حرف میزنم و چون پر حرف میزنم کاری انجام نمیدهم، یا شاید هم چون کاری انجام نمیدهم زیاد حرف میزنم پرحرفی را در همین ماه اخیر یاد گرفته ام که تمام شبانه روز را در گوشه ای دراز کشیده فکر .... شاه و زورک را میکردم خوب اکنون برای چه میروم؟ مگر من عرضه آن را دارم؟ مگر این جدی است؟ نه هیچ جدی نیست فکر و خیال عبثی است. دلم را خوش میکنم نوعی سرگرمی است بله شاید هم واقعاً سرگرمی باشد.» —جنایت و مکافات
این خطوط آنقدر یادآور هذیانهای یادداشتهای زیرزمینی بود که خیال کردم کتاب اشتباهی باز کردهام.