یه روز سپهر حیدری میره خونه میبینه زنش لخت رو تخت خابه بهش میگه چرا لختی میگه لباس ندارم
میره سر کمد زنش میگه بیا این لباس آبیت این لباس قرمزت این لباس زردت ساسی برو کنار این لباس سفیدت ...
میره سر کمد زنش میگه بیا این لباس آبیت این لباس قرمزت این لباس زردت ساسی برو کنار این لباس سفیدت ...