مثلا بذارید تعریف کنم
وقتی پیامهای چندین سال پیش دیلیم رو نگاه انداختم نصفش تیکه به این و اون بود.
خارمادرِ سمی بودن!
تیکه انداختن به دیگران همانا، آرامش نداشتن خودم اون زمان همانا.
هی پیامارو اومدم پایینتر، کمکم، پیامای دیلیم کاملا شد دربارهی خودم تا دیگران. تا جایی که دیگه اثری از دیگران توی پیامها پیدا نکردم.
به همون اندازه که اونا کم شد، همونقدرم آرامش به زندگیم سرازیر شد.
وقتی پیامهای چندین سال پیش دیلیم رو نگاه انداختم نصفش تیکه به این و اون بود.
خارمادرِ سمی بودن!
تیکه انداختن به دیگران همانا، آرامش نداشتن خودم اون زمان همانا.
هی پیامارو اومدم پایینتر، کمکم، پیامای دیلیم کاملا شد دربارهی خودم تا دیگران. تا جایی که دیگه اثری از دیگران توی پیامها پیدا نکردم.
به همون اندازه که اونا کم شد، همونقدرم آرامش به زندگیم سرازیر شد.