🔍 📕 مطالعه #کتاب_یکرنگی
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
🌐 #نخستوزیر_بلهقربانگو
📖 #صفحه ۷۴
تهيه و تقدیمش میکرد. هم میتوانست خود را در دل سلطان عربستان سعودی جا کند و هم در قلب پادشاه انگلستان، روابط عمومی اش بی نقص و کارآمد بود. تقریبا هیچوقت پشت میز کارش نبود، در اتاقش بسیار بی تکلف، چهارزانو، با جوراب های شل و ول نزدیک جای پیپش مینشست و وقتی کسی وارد میشد با ذوق و شوق او را بغل میکرد و میبوسید و میگفت: «البته هر چه شما بخواهيد».
وقتی وزیر اقتصاد بود از من خواست که به ملاقاتش بروم و بسیار مؤدبانه پرسيد : به چه نیاز دارید؟» من جواب دادم که به هیچ عنوان نمی خواهم از من با پادشاه صحبتی بکند، درآمدی کافی دارم و مایل نیستم زیر دین کسی باشم.
و بودجه سری عظیمی در اختيار داشت که از چپ و راست بین این و آن، از جمله ملایان پخش میکرد. شهرت داشت بهایی است. پدرش بی شک بهایی بود ولی از محفل بهاییان اخراج شده بود. خود او به هر حال پایبند مذهب خاصی نبود. یکی از روزنامه نگاران مشهور فرانسوی برای من نقل کرد که روزی به ملاقات هویدا می رود و هویدا از او میپرسد: «به پول احتیاج دارید؟» و وقتی خبرنگار یکه می خورد، هویدا می گوید: «نه، نه، ناراحت نشود مسئله این است که ما ۹ میلیارد دلار داریم و نمی دانیم با آن چه کنیم»
این مرد، که از جمله کسانی بود که شاه به منظور به وجود آوردن نسلی جدید برای بر پا کردن ایرانی نوین انتخاب کرده بود، یکی از عوامل اساسی و تعیین کننده وقایعی است که یکسال پس از سقوط خود او بر ما گذشت. تا قبل از بازداشتش هم شاه به او می گفت:
تو بهترین رئیس دولتی هستی که ایران به خود دیده است. میدانی که من چقدر برای تو احترام قائلم و چقدر به تو علاقمندم». وقتی به دلیل فشارهایی که لحظه به لحظه شدیدتر میشد ناگزیر شد از او جدا شود به او پیشنهاد کرد - من این مطلب را از شخص شاه شنیدم
به عنوان سفیر به بلژیک برود ولى هويدا قبول نکرد. اگر پیشنهاد سفارت در فرانسه ، آمریکا و با روسیه به او شده بود شاید می پذیرفت ولی چطور میتوانست پس از ۱۳ سال ریاست دولت سفارت در مملکت را بپذیرد که از کشور های ردیف اول جهان به شمار نمی آمد؟
به این ترتیب هويدا در ایران ماند، بعد از ظهرها با شلوار کوتاه و راکت تنیس از خانه اش واقع در شمال تهران بیرون می آمد و برای بازی به یکی از زمین های ورزشی نزدیک می رفت و با مردم و همسایگان گرم و نرم سلام و تعارف میکرد .
پادشاه در سال ۱۹۷۸ برای خواباندن صدای اعتراضی که از خطاهای چندین ساله، نشأت می گرفت او و چند نفر دیگر را بازداشت کرد. سپهبد نصیری هم که دیگر ریاست ساواک را نداشت و سفیر ایران در پاکستان شده بود به تهران احضار شد چون سرنوشتی مشابه سرنوشت هویدا در انتظارش بود. این عده، از جمله چند نفری بودند که به غلط یا به درست از نظر مردم متهم بودند که یا به وظایف خود عمل نکرده اند و یا قانون شکنی کرده اند. شهردار تهران آقای نیکپی هم از آن جمله بود و با هویدا و دیگر شخصیت های کشوری و لشکری به زندان افتاد. در آن روزها فقط در این فکر بودند که کسی را پیدا کنند تا کاسه و کوزه را بر سرش بشکنند. ولی باید گفت که بیشتر آنهایی که کاسه و کوزه بر سرشان شکست ، سزاوارش هم بودند.
دولت ارتشبد ازهاری ۶ نوامبر ۱۹۷۸ تشکیل شد و در آغاز ژانویه ۷۹ به یک رشته بازداشت های دیگر اقدام کرد. من هم چند نفری را بازداشت کردم از جمله هوشنگ
ادامه دارد.....
🌐 #صفحه ۷۴ ، بخش #نخستوزیر_بلهقربانگو
📕 #کتاب_یکرنگی
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
📚 @national_librari
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
🌐 #نخستوزیر_بلهقربانگو
📖 #صفحه ۷۴
تهيه و تقدیمش میکرد. هم میتوانست خود را در دل سلطان عربستان سعودی جا کند و هم در قلب پادشاه انگلستان، روابط عمومی اش بی نقص و کارآمد بود. تقریبا هیچوقت پشت میز کارش نبود، در اتاقش بسیار بی تکلف، چهارزانو، با جوراب های شل و ول نزدیک جای پیپش مینشست و وقتی کسی وارد میشد با ذوق و شوق او را بغل میکرد و میبوسید و میگفت: «البته هر چه شما بخواهيد».
وقتی وزیر اقتصاد بود از من خواست که به ملاقاتش بروم و بسیار مؤدبانه پرسيد : به چه نیاز دارید؟» من جواب دادم که به هیچ عنوان نمی خواهم از من با پادشاه صحبتی بکند، درآمدی کافی دارم و مایل نیستم زیر دین کسی باشم.
و بودجه سری عظیمی در اختيار داشت که از چپ و راست بین این و آن، از جمله ملایان پخش میکرد. شهرت داشت بهایی است. پدرش بی شک بهایی بود ولی از محفل بهاییان اخراج شده بود. خود او به هر حال پایبند مذهب خاصی نبود. یکی از روزنامه نگاران مشهور فرانسوی برای من نقل کرد که روزی به ملاقات هویدا می رود و هویدا از او میپرسد: «به پول احتیاج دارید؟» و وقتی خبرنگار یکه می خورد، هویدا می گوید: «نه، نه، ناراحت نشود مسئله این است که ما ۹ میلیارد دلار داریم و نمی دانیم با آن چه کنیم»
این مرد، که از جمله کسانی بود که شاه به منظور به وجود آوردن نسلی جدید برای بر پا کردن ایرانی نوین انتخاب کرده بود، یکی از عوامل اساسی و تعیین کننده وقایعی است که یکسال پس از سقوط خود او بر ما گذشت. تا قبل از بازداشتش هم شاه به او می گفت:
تو بهترین رئیس دولتی هستی که ایران به خود دیده است. میدانی که من چقدر برای تو احترام قائلم و چقدر به تو علاقمندم». وقتی به دلیل فشارهایی که لحظه به لحظه شدیدتر میشد ناگزیر شد از او جدا شود به او پیشنهاد کرد - من این مطلب را از شخص شاه شنیدم
به عنوان سفیر به بلژیک برود ولى هويدا قبول نکرد. اگر پیشنهاد سفارت در فرانسه ، آمریکا و با روسیه به او شده بود شاید می پذیرفت ولی چطور میتوانست پس از ۱۳ سال ریاست دولت سفارت در مملکت را بپذیرد که از کشور های ردیف اول جهان به شمار نمی آمد؟
به این ترتیب هويدا در ایران ماند، بعد از ظهرها با شلوار کوتاه و راکت تنیس از خانه اش واقع در شمال تهران بیرون می آمد و برای بازی به یکی از زمین های ورزشی نزدیک می رفت و با مردم و همسایگان گرم و نرم سلام و تعارف میکرد .
پادشاه در سال ۱۹۷۸ برای خواباندن صدای اعتراضی که از خطاهای چندین ساله، نشأت می گرفت او و چند نفر دیگر را بازداشت کرد. سپهبد نصیری هم که دیگر ریاست ساواک را نداشت و سفیر ایران در پاکستان شده بود به تهران احضار شد چون سرنوشتی مشابه سرنوشت هویدا در انتظارش بود. این عده، از جمله چند نفری بودند که به غلط یا به درست از نظر مردم متهم بودند که یا به وظایف خود عمل نکرده اند و یا قانون شکنی کرده اند. شهردار تهران آقای نیکپی هم از آن جمله بود و با هویدا و دیگر شخصیت های کشوری و لشکری به زندان افتاد. در آن روزها فقط در این فکر بودند که کسی را پیدا کنند تا کاسه و کوزه را بر سرش بشکنند. ولی باید گفت که بیشتر آنهایی که کاسه و کوزه بر سرشان شکست ، سزاوارش هم بودند.
دولت ارتشبد ازهاری ۶ نوامبر ۱۹۷۸ تشکیل شد و در آغاز ژانویه ۷۹ به یک رشته بازداشت های دیگر اقدام کرد. من هم چند نفری را بازداشت کردم از جمله هوشنگ
ادامه دارد.....
🌐 #صفحه ۷۴ ، بخش #نخستوزیر_بلهقربانگو
📕 #کتاب_یکرنگی
📌 #خاطرات_شاپور_بختیار
📚 @national_librari