💙N@f@SE B@R@N💙


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Цитаты


ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
هر جا بروی، ساکنِ چشم تو #زلیخاست
Dr:FARIBA GH KARIMI
#فریبا_قربان_کریمی
💙N@f@s,💙

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Цитаты
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
آمدم دل بدهم رفتی و حالا چه کنم؟
با دلی سوخته لبریزِ تمنا چه کنم؟

به کجا می‌شود از معرکه عشق گریخت
نگهت کرده مرا واله و شیدا چه کنم؟

دلم از دست برفت از غم و اندوهِ فراق ،
دلِ شاعر شده بازیچۀ دنیا چه کنم؟

مانده تنها دل من گوشۀ دیوار دلت
پشت پس کوچه شب با دلِ تنها چه کنم؟

بیت و مصراع و تخلص همه در دست شما
به خدا خون چکد از جان غزل‌ها چه کنم؟

بازکن پنجرۀ دل که ببینی شده ام
با جهانی غم و حسرت منِ رسوا چه کنم؟

بی گمان این غزلم انچه دلم خواست نشد
من شدم مرثیه‌ خوان دلِ سودا چه کنم؟

✍️#فریبا_قربان_کریمی


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
👌👌👌👌👌👌👌


🦋خلاصه‌ای از «۱۰ راز موفقیت و آرامش درونی» نوشته #وین_دایر

راز اول: ذهنى داشته باشید که پذیراى همه چیز است و به هیچ چیز وابسته نیست.
راز دوم: با ساز و نوای باطن خود همنوا باشید
راز سوم: شما نمیتوانید آنچه را خودتان ندارید به دیگران ببخشید.
راز چهارم: در آغوش سکوت بروید
راز پنجم: گذشته خود را رها کنید.
راز ششم: شما نمی‏توانید مشکل را با همان ذهنیتى که آن را به وجود آورده است، حل کنید.
راز هفتم: هیچ علتی براى خشم و کینه وجود ندارد.
راز هشتم: به‏ گونه‏ اى با خودتان رفتار کنید که گویى همانى هستید که می‏خواهید باشید.
راز نهم: اهمیت اتصال به منشأ را دریابید
راز دهم: عقل و خرد همان پرهیز از همه‌ی افکارى است که باعث تضعیفتان میشوند.


ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم

و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم

برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم

رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم

#حضرت- سعدى


صبح گشاده‌روی بوَد در حجاب شب
چون باد، سرسری مگذر از نقاب شب

از صبح تا دو موی نگردیده، آب ده
چشمی چو انجم از رخ ِ پر آب و تاب شب

هنگام صبح را به شکر خواب مگذران
کز روشنی است این دو نفس انتخاب شب

در پیش قهرمان خدا سجده واجب است
گردن مکش ز طاعت مالک رقاب شب

خواهی شود شکار تو وحشی‌غزال‌ِ فیض
چین کن کمند مشکین از پیچ و تاب شب

از شمع یاد گیر، که جز اشک و آه نیست
جنس دگر ز عالم اسباب، باب شب

ابر سیاه، حامل باران رحمت است
تخمی به خاک کن به امید سحاب شب

از مشرق جگر نفس آتشین برآر
کز آه‌ِ شعله‌بار بوَد آفتاب شب

ریحان خلد نیست سزاوار هر سفال
هر مرده‌دل چگونه شود کامیاب شب؟

بردار سر ز خواب ازان پیشتر که صبح
تیغ‌ ِ جگر‌شکاف کشد از قراب شب

تا ره بری به حسن رقم‌های این کتاب
ز انجم نظاره کن رقم انتخاب شب

در مغز هر‌که سوخته‌است از فروغ روز
ریحان خلد را نبود آب و تاب شب

در خواب هر شبی که به غفلت کنند روز
در چشم ِ زنده‌دل نبود در حساب‌ِ شب

در دیده‌ای که پردهٔ غفلت حجاب بست
از صبح عید بیش بود فتح باب شب

بی آفتابِ رو نبود زلف عنبرین
زنهار پشت دست مزن بر نقاب شب

از نور طاعتش ننمودی سفید روی
فردای رستخیز چه گویی جواب شب‌؟

چون شب به خوابْ صرف مکن فیض صبح را
غافل مگرد از نفس انتخاب شب

هر کار را به وقت ادا کن که خواب روز
نگرفت پیش دیده‌ور‌ان جای خواب شب

در هیچ نقطه نیست که صد نکته درج نیست
چون خامه سرسری مگذر از کتاب شب

در شب مبین به چشم حقارت که آفتاب
باشد چو بیضه در ته بال غراب شب

گر در رکاب روز زند قطرهٔ آفتاب
انجم رود به خیل و حَشَم در رکاب شب

در بارگاه روز بود بار عام، عام
جز خاص نیست محرم عالی‌جناب شب

فرش است نور فیض درین قبه‌های نور
غافل مشو ز قلزم زرین حباب شب

تا باد صبح طی ننموده است این بساط
برخیز و همتی بطلب از جناب شب

بی چشم تر چو شمع مکن راست قد که هست
از اشک تلخ سوخته‌جانان گلاب شب

خام است در شریعت‌ِ روشن‌دلان عشق
پروانه‌وار هر که نگردد کباب شب

بر فیض کیمیای شب تیره شاهد است
خون شفق که مشک شد از انقلاب شب

چشم ستاره می‌پرد از شوق آه تو
چشم سیه‌دل‌ِ تو همان مست خواب شب

در دیده‌ای که نیست چو مجنون غبار عقل
باشد سیاه خیمه لیلی، جناب شب

چندان که دل سیاه نماید شراب روز
زنگ از دل سیاه زداید شراب شب

شستند ز اشک، زنده‌دلان روی خود چو شمع
تو وقت صبح روی نشُستی ز خواب شب

در چشم نرم توست اگر پرده‌های خواب
ریزد نمک به دیده من ماهتاب شب

در دیده ستاره‌شناسان اشاره‌ای است
هر ماه نو به جلوه پا در رکاب شب

با یک جهان گشاده نظر چون ستارگان
بستی چگونه چشم تو غافل ز خواب شب؟

چون خون مرده، تن‌زدی از خواب زیر پوست
مشکین نساختی نفس از مشک ناب شب

از شب به روی من در توفیق وا شده‌است
صائب چگونه دست کشم از رکاب شب؟
 
#صائب -تبريزى


من با تو نگویم كه تو پروانه‌ی من باش
چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش

در كلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این كلبه و كاشانه‌ی من باش

من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون
برخیز و بیا ، خود بت بتخانه‌ی من باش

دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا
اكنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش

لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش

چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش
ای غنچه دهان ساغر و پیمانه‌ی من باش

چون مست شوم بلبل من سازهم‌ آهنگ
با زیر و بم ناله مستانه‌ی من باش

من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف
آرایش آغوش من و شانه‌ی من باش

ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی
امید بیا با من و پروانه‌ی من باش

#مهدی_اخوان‌ثالث


سهم من از عاشقی چشم انتظاری گشته است
بی وفا آهسته‌تر من خاطراتم زخمی اند

✍️#فریبا_قربان_کریمی


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#انسانیت زیباست...


هر روز ز دلتنگی جایی دگرم بینی
هر لحظه ز بی صبری شوریده ترم بینی

در عشق چنان دلبر جان بر لب و لب برهم
گه نعره‌زنم یابی گه جامه‌درم بینی

در دایرهٔ گردون گر در نگری در من
چون دایره‌ای گردان بی پای و سرم بینی

چندان که درین دریا می‌جویم و می‌پویم
از آتش دل هر دم لب‌خشک‌ترم بینی

از بس‌که به سرگشتم چون چرخ فلک بر سر
چون چرخ فلک دایم زیر و زبرم بینی

در ره گذرت جانا با خاک شدم یکسان
تا بو که برون آیی بر رهگذرم بینی

بر خاک درت زانم تا گر ز سر خشمی
بر بنده بدر آیی بر خاک درم بینی

نی نی که نمی‌خواهم کز من اثری ماند
آن به که درین وادی رفته اثرم بینی

تا در ره تو مویی هستیم بود باقی
صد پرده از آن مویی پیش نظرم بینی

چون شمع سحرگاهی می‌سوزم و می‌گریم
چون صبح برآ آخر تا یک سحرم بینی

در ماتم هجر تو از بس که کنم نوحه
زیر بن هر مویی صد نوحه گرم بینی

گر آب خورم روزی صد کوزه بگریم خون
گر قوت خورم یک شب خون جگرم بینی

خاک است مرا بستر خشت است مرا بالین
ور هیچ نخفتم من خوابی دگرم بینی

خون جگر عطار خورد این تن و خفت ای جان
برخیز و بیا آخر تا خواب و خورم بینی
 
#عطار


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
می خواهم
ثانیه ها را سنجاق کنم
به شُر شُر
#باران خیالِت
تا
#تـღـورا بنویسم
بر شقایق های باران زده!
می خواهم
جاری شوم میان نت به نت
#قطره_های_باران
تا واژه هایِ زندگی
دلبرانه
مثنویِ زیبایِ بودن را
سَر دهند!
آسمان از نبودت
بر حوضِ آبریز چشمانم
می بارد
من میان
#باران
پای واژه های بیقرارم
دَم نوشِ یادت را
در کافهٔ
#عشق
نوشیدم.

✍️
#فریبا_قربان_کریمی


#به_حسادت_اعتراف_کنید

#نیچه دریافت که حسادت بخش بزرگی از زندگی است
اما عموما به ما می آموزند که از احساسات حسادت آمیزمان شرمنده باشیم
گویی این احساسات نشانه شرارت اند
بنابراین آنها را از خودمان و دیگران پنهان می کنیم ، تا آنجا که کسانی پیدا می شوند که گاهی ، با صداقت تمام ، می گویند که به هیچ کس حسادت نمی کنند
نیچه تاکید داشت که چنین چیزی از لحاظ منطقی ناممکن است به خصوص اگر در جهان مدرن زندگی کنیم از نگاه نیچه ، دموکراسی فراگیر و پایان عصر قدیمی ِ فئودالی _ اشرافی ، زمینی حاصلخیز برای احساسات حسادت آمیز پدید آورده اند ، زیرا در این شرایط همه تشویق می شوند که خود را با همه افراد دیگر برابر بدانند
در دوره فئودالی هرگز اتفاق نمی افتاد که یک رعیت به شهریار حسادت کند اما اکنون همه با یکدیگر مقایسه می شوند و در معرض آمیزه ای ناپایدار از جاه طلبی و بی کفایتی قرار دارند
اما نیچه بر این عقیده است که حسادت هیچ ایرادی ندارد
مسئله مهم چگونگی برخورد با آن است
بزرگی ، نتیجه کسب یادگیری از بحران های حسادت خود است نیچه حسد را نشانه ای آشفته اما مهم می دانست که خواست واقعی ِ خویشتنِ عمیق تر ما را آشکار می کند
هر چیزی که حسادت ما را بر می انگیزد جزیی از توانایی های بالقوه ما است که به زیان خود ،آنها را نادیده گرفته ایم
باید یادبگیریم که حسادت ِ خود را از منظری جرم شناسانه بررسی کنیم ، باید خاطره های خود را لحظه های حسادت در دفتری یادداشت کنیم و بعد این لحظه ها را به دقت بررسی و تحلیل کنیم تا بتوانیم خویشتن ِ بهتری برای خود در آینده ترسیم کنیم .

#ت_ز_لاوین


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
با یه قتل میشه آدم بد داستان با میلیونها قتل میشی قهرمان.
اعداداز گناه تطهیرت می کنن.....

سکانسی از فیلم موسیووردو
به کارگردانی
#چارلی_چاپلین


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
دمیس روسوس
#قدیمی و تکراری همیشه #جدید و تازه


دل چه آواره ز تو دور و
به تو مشغول است


✍️#فریبا_قربان_کریمی


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
آه ...!
چه آرام و پُر غرور گذر داشت
زندگی من
چو جویبار غریبی
در دل این
#جمعه های ساکت متروک ...!
#فروغ_فرخزاد

#آدینه_تون_آرام
امیدوارم
یه روز خوب را کنار
خانواده ودوستان سپری کنید
لحظه هاتون شاد و
زندگیتون پراز آرامش باشد
‌‌‌‌‎


قطعه بسیار زیبا و دلنشین
راز پنهان را بشنوید
با صدای گرم و آهنگسازی
#حسام_الدین_سراج
و شعری از
#حضرت _حافظ

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را

ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقهٔ گل‌ و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا

ای صاحب کرامت شکرانهٔ سلامت
روزی تَفَقُّدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ‌وَش که صوفی ام‌ُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا

هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینهٔ سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا

خوبان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ مِی‌ْآلود
ای شیخ پاک‌دامن معذور دار ما را
 
#حضرت_حافظ


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
درگیر شبُ غرقِ اگر فرض و سوألیم
سهمِ دل
#عاشق به خدا زجر الیم است

✍️#فریبا_قربان_کریمی


🎙#سیاوش_قمیشی

هر وقت نوجوانان، 
دانشمندان بزرگ را
آنچنان که خوانندگان
 و بازیگران را تحسین میکنند 
تحسین کنند
تمدن به مرحله بالاتر خواهد رفت.
#برايان_گرين


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
هر #شب
آهسته ز آفاق
#دلم می گذرد
کاش این
#دلهره اینقدر
دل آزار نبود

✍️
#فریبا_قربان_کریمی


در خیالی
آن سوی فاصله‌ها
کنار ایستگاه دلتنگی
میان
جاده ای
سوت و کورِ بی رهگذر
#انتظار تیر می‌کشد
در
#دل_بی‌تابم!
بغض نمدار واژه‌ها
#نفس_شعرم را
به شماره می‌اندازد
من اینجا
با
#فانوس_آرزوهایِ
خاک گرفته ام
با تکرار
نفس‌هایت را
خواهم نوشت
به توان ابدیّت.

✍️
#فریبا_قربان_کریمی

Показано 20 последних публикаций.