یکی از همکارها فوت کرده
ظاهرا دیشب حالش بد شده و بردن بیمارستان و تموم:/
من نمیشناختمش ولی همکارهای قدیمی خیلی ناراحت شدن و با همون ناراحتی به کارشون ادامه دادن فقط وسط کار هر چند لحظه یه ابراز تاسفی می کنند.
موضوع ابدا همکارها نیستن، موضوع اینه که دنیا چقدر مسخره است
از لحظه ای که خبر رو شنیدم فقط پست سید جواد مرور می کردم تو ذهنم.
شمارو نمیدونم ولی من گاهی تصور می کنم مثلا وقتی مردم خانواده چیکار می کنند، دوستام چیکار می کنند ، فلانی و فلانی چی میگن و یا حتی خودم رو تو مجلس عزاداری خودم تصور می کنم
هر چند که زندگی به این سادگی ها نیست و احساسات هر لحظه مارو به سمت و سوهای مختلف می برن ولی هر چی به تجربیاتم اضافه میشه بیشتر میفهمم که این زندگی رو خدا داده بهمون و تا وقتی خودش پس بگیره، باید ته ته استفاده رو ببریم، ما بچه ی گل و بهشت برویی هم باشیم، باز هم جنس بهشت متفاوته، باید تا هستیم به خوبی های این دنیا بچسبیم و لذتش رو ببریم.
ظاهرا دیشب حالش بد شده و بردن بیمارستان و تموم:/
من نمیشناختمش ولی همکارهای قدیمی خیلی ناراحت شدن و با همون ناراحتی به کارشون ادامه دادن فقط وسط کار هر چند لحظه یه ابراز تاسفی می کنند.
موضوع ابدا همکارها نیستن، موضوع اینه که دنیا چقدر مسخره است
از لحظه ای که خبر رو شنیدم فقط پست سید جواد مرور می کردم تو ذهنم.
شمارو نمیدونم ولی من گاهی تصور می کنم مثلا وقتی مردم خانواده چیکار می کنند، دوستام چیکار می کنند ، فلانی و فلانی چی میگن و یا حتی خودم رو تو مجلس عزاداری خودم تصور می کنم
هر چند که زندگی به این سادگی ها نیست و احساسات هر لحظه مارو به سمت و سوهای مختلف می برن ولی هر چی به تجربیاتم اضافه میشه بیشتر میفهمم که این زندگی رو خدا داده بهمون و تا وقتی خودش پس بگیره، باید ته ته استفاده رو ببریم، ما بچه ی گل و بهشت برویی هم باشیم، باز هم جنس بهشت متفاوته، باید تا هستیم به خوبی های این دنیا بچسبیم و لذتش رو ببریم.