Репост из: یادداشتهای یدالله کریمیپور
حاشیه ای بر چگونگی فروپاشی ساسانی
بلاذری و طبری در باره سقوط اصفهان طی هجوم اعراب همداستانند. بلاذری در این باره و در جریان داستان پاذوسبان این شهر نوشته است(نقل به مفهوم):
پاذوسبان اصفهان شجاع و کارآزموده بود که ۳۰ مرد تیر افکن وفادار داشت. آنان را از بقیه جدا کرد تا به کرمان روند. عبدالله بن بدیل فرمانده سپاه عرب که مامور فتح اصفهان شده بود، در مسیر یورش به اصفهان، آنان را دید. به پاذوسبان پیشنهاد داد که به جای جنگ عمومی سربازان، تن به تن مصاف دهند. مرد پارسی چنان کرد و هنوز لحظه ای از دوئل نگذشته بود که پارسی چنان ضربتی بر کوهه زین عبدالله زد که از هم بگسلید و پیش بند زین پاره و بریده شد. عبدالله که تردستی و دلیری ورا دید، از نبرد باز ایستاد و به او پیشنهاد داد چنان چه صلح و سازش در پیش گیرد، آزادش گذاشته و حکمرانی شهر را به او سپارد. پاذوسبان پذیرفت و در پاسخ مردم اصفهان که پرسیدند چرا چنین کرد، پاسخ داد: ای مردم، شما را فرومایه دیدم، آن چه کردم شایسته شما بود(بلاذری، ترجمه آذرنوش، ص ۱۳۸).
در جریان جنگ نهاوند که به جنگ سلاسل مشهور است، فرمانده و سرداران لشگر، سربازان و جنگاوران ایرانی را در برابر سپاه عرب با زنجیرهای سنگین به هم بستند. چون می دانستند از جنگ و جبهه گریزانند.
همین افتضاح و دل ندادن به ایستادگی در برابر سپاه عرب در سیستان و دهها جای دیگر ایران زمین نیز نیز رخ داد. چرا مردم و لشگریان کارآزموده دل به جنگ نمی دادند؟!
واقعیت آن بود که مردم به شاهان و فرمانروایان پشت کرده و از آنان دل کنده بودند. ناهمراهی با دولت ساسانی ناشی از فرومایگی مردم نبود، بلکه انعکاس ناخشنودی مردم بود که در قالب گونه ای وادادگی بروز کرده بود.
راستش این است که هر زمان فرمانروایان این بوم و بر خط قرمزی از عناصر خودی به گرداگرد خویش کشیده اند، ایرانیان نیز حساب خود را از آنان جدا کرده اند. چنین رویکردی چندین بار در تاریخ ایران تکرار شده است. یعنی مردم با خالی کردن پشت حاکمان و به حال خود رهاکردن آنان در بزنگاه های حیاتی و سرنوشت ساز، فرمانروایان را تنبیه کرده اند. برعکس هرگاه مردم و حاکمان یکدل و یکزبان بوده اند، شکست دشمن و دستیابی به پیروزی قطعی بوده است.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
بلاذری و طبری در باره سقوط اصفهان طی هجوم اعراب همداستانند. بلاذری در این باره و در جریان داستان پاذوسبان این شهر نوشته است(نقل به مفهوم):
پاذوسبان اصفهان شجاع و کارآزموده بود که ۳۰ مرد تیر افکن وفادار داشت. آنان را از بقیه جدا کرد تا به کرمان روند. عبدالله بن بدیل فرمانده سپاه عرب که مامور فتح اصفهان شده بود، در مسیر یورش به اصفهان، آنان را دید. به پاذوسبان پیشنهاد داد که به جای جنگ عمومی سربازان، تن به تن مصاف دهند. مرد پارسی چنان کرد و هنوز لحظه ای از دوئل نگذشته بود که پارسی چنان ضربتی بر کوهه زین عبدالله زد که از هم بگسلید و پیش بند زین پاره و بریده شد. عبدالله که تردستی و دلیری ورا دید، از نبرد باز ایستاد و به او پیشنهاد داد چنان چه صلح و سازش در پیش گیرد، آزادش گذاشته و حکمرانی شهر را به او سپارد. پاذوسبان پذیرفت و در پاسخ مردم اصفهان که پرسیدند چرا چنین کرد، پاسخ داد: ای مردم، شما را فرومایه دیدم، آن چه کردم شایسته شما بود(بلاذری، ترجمه آذرنوش، ص ۱۳۸).
در جریان جنگ نهاوند که به جنگ سلاسل مشهور است، فرمانده و سرداران لشگر، سربازان و جنگاوران ایرانی را در برابر سپاه عرب با زنجیرهای سنگین به هم بستند. چون می دانستند از جنگ و جبهه گریزانند.
همین افتضاح و دل ندادن به ایستادگی در برابر سپاه عرب در سیستان و دهها جای دیگر ایران زمین نیز نیز رخ داد. چرا مردم و لشگریان کارآزموده دل به جنگ نمی دادند؟!
واقعیت آن بود که مردم به شاهان و فرمانروایان پشت کرده و از آنان دل کنده بودند. ناهمراهی با دولت ساسانی ناشی از فرومایگی مردم نبود، بلکه انعکاس ناخشنودی مردم بود که در قالب گونه ای وادادگی بروز کرده بود.
راستش این است که هر زمان فرمانروایان این بوم و بر خط قرمزی از عناصر خودی به گرداگرد خویش کشیده اند، ایرانیان نیز حساب خود را از آنان جدا کرده اند. چنین رویکردی چندین بار در تاریخ ایران تکرار شده است. یعنی مردم با خالی کردن پشت حاکمان و به حال خود رهاکردن آنان در بزنگاه های حیاتی و سرنوشت ساز، فرمانروایان را تنبیه کرده اند. برعکس هرگاه مردم و حاکمان یکدل و یکزبان بوده اند، شکست دشمن و دستیابی به پیروزی قطعی بوده است.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k