فصل اول - قسمت چهارم - ادامهی بخش B
یه لحظه طول کشید تا تونستم بالاخره خودم رو جمع و جور کنم، بعد گچ به تخته چسبید و حرفها رو شکل داد؛ همون صدای قشنگ و اِکوی – که ظریف اما محکم بود – اونم وقتی که با حروف بزرگ نوشتم:
دوشیزه تیلور.
به عقب برگشتم و به چیزی که دستم نوشته بود، خیره شدم. حروف از گوشهی راست تخته به سمت بالا رفته بودن، انگاری که اوناهم مثل من میخواستن از کلاس فرار کنن.
دوشیزه تیلور.
– خب، اسم من از الان به بعد.
نمیخواستم مستقیماً به صورتهایی که توی یه ردیف قرار گرفته بودن نگاه کنم. میخواستم به مریم باکرهی بالای در خیره بشم. اما اونجا، نادیده گرفتن همهشون غیرممکن بود، 26 جفت چشم به سمتم چرخید، هر چشم کاملاً متفاوت ولی به همون اندازه مشتاق بود. یه جفت چشم از همهشون مشتاقتر بود: اون پسر با علامت چکمه آخر ردیف دوم نشسته بود، پوزخند میزد؛ توی مرکز ردیف جلو یه دختر با تعداد تعداد از فِرهای سیاه و صورت رنگ پریده و لاغر نشسته بود، برام لحظهای طول کشید تا چشم ازش بردارم؛ ردیف عقب یه دختر با یه پاپیون به ظاهر کثیف که یه طرف موهاش بسته بود، محکم دست به سینه نشسته و دهنش با خطهای عمیقی بسته شده بود. وقتی به چشمهاش نگاه کردم اون نکرد – برعکس بقیه – نگاهش رو ازم گرفت. فکر کردم که بهش دستور بدم دستهاش رو باز کنه، اما بهتر بود چنین کاری نکنم. زمان زیادی واسهی سر و کله زدن با چنین دخترهایی بود، فکر میکردم. چقدر اشتباه میکردم. حتی الآن هم آرزو میکنم کاش توی همون روز اول اجازه نمیدادم آلیس رامبُلد با کاری که کرد قِسر در بره.
~~~
پایان قسمت چهارم
💚• #MyPoliceMan • #Part_1 • #Chapter_4
💚•
T.me/MagicOneD