زن جوانی برای خرید تخت خواب به مغازه رفت ...
فروشنده هر تختی که نشان میداد زن ایراد می گرفت که ارتفاعش کم است ...!
عاقبت که دید فروشنده حالیش نمیشه لخت شد و روی تخت خوابید و از فروشنده خواست همینکار را بکنه!
اون هم از خداخواسته لباساشو دراورد تا اومد مشغول بشه
زن داد زد : آخ آخ ... شوهرم ...!
فروشنده از ترس خواست بره زیرتخت اما چون ارتفاعش کم بود نتونست!
زن گفت: حالا فهمیدی کصخل ؟!!
#داستان
فروشنده هر تختی که نشان میداد زن ایراد می گرفت که ارتفاعش کم است ...!
عاقبت که دید فروشنده حالیش نمیشه لخت شد و روی تخت خوابید و از فروشنده خواست همینکار را بکنه!
اون هم از خداخواسته لباساشو دراورد تا اومد مشغول بشه
زن داد زد : آخ آخ ... شوهرم ...!
فروشنده از ترس خواست بره زیرتخت اما چون ارتفاعش کم بود نتونست!
زن گفت: حالا فهمیدی کصخل ؟!!
#داستان