تو پرواز، دختر صندلی بغلی توی هر چاله هوایی دستمو میکشید و تو گوشم گریه الکی میکرد، چند دقیقه بعد هم پاهاشو گذاشت توی کلیه هام و خودشو جمع کرد خوابید.
وقتی هم غذا آوردن گفت خیلی ترسیدم گرسنم شده، با نهایت پررویی غذای منم خورد. بدون هیچ معذرت خواهی ای
البته دختر صندلی بغلی زنم بود!
وقتی هم غذا آوردن گفت خیلی ترسیدم گرسنم شده، با نهایت پررویی غذای منم خورد. بدون هیچ معذرت خواهی ای
البته دختر صندلی بغلی زنم بود!