آن دلبر من آمد بر من
زنده شد از او بام و در من...
گفتم قنقی امشب تو مرا
ای فتنه من شور و شر من....
گفتا بروم کاری است مهم
در شهر مرا جان و سر من....
گفتم به خدا گر تو بروی
امشب نزید این پیکر من....
آخر تو شبی رحمی نکنی
بر رنگ و رخ همچون زر من....
تو سرو و گلی من سایه تو
من کشته تو تو حیدر من....
گفتا نشود قربانی من
جز نادرهای ای چاکر من....
اسحاق نبی باید که بود
قربان شده بر خاک در من.....
این گفت و بشد چون باد صبا
شد اشک روان از منظر من.....
گفتم چه شود گر لطف کنیخ
آهسته روی ای سرور من......
گفتا که خمش کاین خنگ فلک
لنگانه رود در محضر من....
خامش که اگر خامش نکنی
در بیشه فتد این آذر من....
زنده شد از او بام و در من...
گفتم قنقی امشب تو مرا
ای فتنه من شور و شر من....
گفتا بروم کاری است مهم
در شهر مرا جان و سر من....
گفتم به خدا گر تو بروی
امشب نزید این پیکر من....
آخر تو شبی رحمی نکنی
بر رنگ و رخ همچون زر من....
تو سرو و گلی من سایه تو
من کشته تو تو حیدر من....
گفتا نشود قربانی من
جز نادرهای ای چاکر من....
اسحاق نبی باید که بود
قربان شده بر خاک در من.....
این گفت و بشد چون باد صبا
شد اشک روان از منظر من.....
گفتم چه شود گر لطف کنیخ
آهسته روی ای سرور من......
گفتا که خمش کاین خنگ فلک
لنگانه رود در محضر من....
خامش که اگر خامش نکنی
در بیشه فتد این آذر من....
متن تصنیف
با صدای پر سوز " سید خلیل عالی نژاد...
غزل #مولآنآ