آدمکهایی درون یک جعبه قرار دارند که همه یکسان هستند. یکی از این آدمکها؛ بچهست، که تازه داره بزرگ میشه و ما شاهد رشد اون هستیم. این جعبه نشانگر جامعهای بسته، تحتتأثیر و تحت کنترله. این بچه برخلاف دیگران؛ خواب نیست. مسخ نشده و علاقهای به خواب دائم نداره. بازیگوشی میکنه، کنجکاوه، و آواز میخونه، که به معنی فعال بودنِ احساسات و تفکرشه. هنوز اسیر فضای محیط نشده. زمانی که بچه، بزرگ میشه؛ دستگاهی کنترلگر وارد جعبه میشه تا احساسات، فردیت و هویتش رو سرکوب کنه. تا شبیه دیگران بشه.
تمام این آدمکها، دونه به دونه «فردیت» خودشون رو از دست دادهاند و تبدیل به جامعهای شدهاند که خودش تبدیل به ابزار سرکوب شده. در این جامعه، تفکر مستقلی نیست. «بیحسی» در تمام رفتارش دیده میشه. یکی از این آدمکها وقتی میخنده، همه میخندند. وقتی سکوت میکنه، همه سکوت میکنند. وقتی میترسه، همه میترسند. وقتی تعجب میکنه، همه تعجب میکنند. «قدرت تشخیص» از بین رفته. و همه گلهوار و کورکورانه از دیگران تبعیت میکنند. بچهای که داره رشد میکنه، چون شبیه بقیه نیست، چون رفتارش خارج از چارچوبهای تعیین شدهست، دائم از سمت دیگران سرکوب میشه. در واقع این بچه، مثل نوری در این تاریکیه. میتونه عاملی باشه برای اینکه دیگران متوجه باشند تا چه حد بیفکر شدهاند. اما با رشد و شکوفایی این بچه مشکل دارند.
بعد از اینکه بچهای که بزرگ شده، سرکوب میشه. دیگران شروع به تمسخر میکنند. این لحظه یکی از مهمترین بخشهای این انیمیشنه. جامعهای رو نشون میده که «عاملیت» نداره. و «باورهای» خودش رو نسبت به تغییر از دست داده. اون خنده و اون تمسخر کردن، یعنی دیدی تو هم یکی مثل ما بودی؟ دیدی الکی زور میزدی؟ دیدی اینجا چیزی تغییر نمیکنه؟ دیدی باید سرت تو کار خودت باشه؟ دیدی رشد کردنت و فهمیدنت، دردی رو دوا نمیکنه؟ اینجا لحظهای وجود داره که موجود جوان، یا باید تسلیم این جامعهٔ بیفکر بشه و اون هم مثل بقیه همرنگ جماعت بشه و به اسیر بودن در این جعبه تَن بده، یا نشون بده با این اکثریت، همراه نیست و آزادی رو قربانی نمیکنه. که راه دوم رو انتخاب کرد و از جعبه خارج شد. اینجا دیگران شوکه میشن و چیزی رو میبینند که به نظرشون شدنی نبوده. در لحظات آخر انیمیشن، یکی دیگه از افراد اون جامعه حس میکنه میتونه طور دیگهای باشه و شروع میکنه به تغییر، اما بلافاصله توسط شخص دیگهای سرکوب میشه. اینجا دیگه نوری باقی نمیمونه و فرد؛ برخلاف اون موجود جوان؛ تسلیم جامعه میشه.
جامعهای رو نشون میده که «خودزنی» تبدیل به یکی از خصوصیاتش شده. کوچکترین نوری رو خفه میکنه، در مقابل تغییر مقاومت میکنه، و در نهایت تمام اینها به ضرر خودش میشه نه سیستم حاکم. وقتی فرد جوان از دریچه فرار میکنه، به همه نشون میده هرکدوم از شما «یک انتخاب» داشتهاید، اما تصمیم گرفتهاید نادیده بگیرید.
https://t.me/GifGlass/5059