GifGlass (Thinking)


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


«اینجا جای تو نیست» اگه دغدغه نداری، پی آگاهی نیستی و به آزادی فکر نمیکنی، باید بری.
به دلیل«وضعیت ایران»فعالیت قبلی کانال متوقف شد.
تیم گیف‌گلس
ارتباط با ما:
@Memories_lie
مستند:
@DLGlass
ربات جستجوی گیف:
@GifGlassbot
ربات جستجوی ویس:
@TAKAVAbot

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
رضا کیانیان، وسط‌باز و اصلاح‌طلب معروف که هربار رنگ عوض کرده ولی رنگش همیشه طبق سلیقهٔ جمهوری اسلامی بوده، استاد مغلطه و آدرس غلط دادنه.

مردم «فقط رفاه» میخواهند، آدرسی غلط و برای آیندهٔ ایران خطرناکه. ترجمش می‌شه همون: «آب و برق را مجانی می‌کنیم.» این جملات الان برای جامعهٔ ایران خیلی دلچسبه، چون فشار زیادی روشه. جامعه باید دنبال «مفهوم آزادی» باشه. مردم از الان باید دقت کنند، هرجا که از کلمهٔ «فقط» استفاده شد، یا نسخه‌ای برای «آزادی» پیچیدند و اون رو به چیزی گره زدند، از اونجا باید فرار کرد. «فقط رفاه می‌خواهیم و کاری به چیز دیگری نداریم» یعنی آزادی رو خط بزنید، حقوق مالکیت رو خط بزنید، قانون رو خط بزنید، ما فقط نان می‌خواهیم. نان ما رو بده، هرکاری خواستی بکن. فقط رفاه می‌خواهیم، به هیچ رفاهی منجر نخواهد شد. همه‌‌چیز مربوط به حق و حقوقه، و جامعه باید با این حق و حقوق آشنا بشه، دنبال هرچیزی جز «آزادی» رفتن، راه خطرناکی خواهد بود.

در همین راستا، مطالب زیر رو بخونید:

مفهوم آزادی در ذهن ما:
https://t.me/GifGlass/4938
گره زدن آزادی به مسائل مختلف:
https://t.me/GifGlass/5016

.


شما تو اون مستند نیم ساعته: فروپاشی اقتصادی، قطع برق، آب، گاز، فروپاشی اجتماعی، ابرتورم، صف‌های طولانی آب، کمبود دارو، مهاجرت گسترده، کمبود کالاها، تورم‌های سنگین در موادغذایی، تبدیل پول ملی به دلار و کالا، و...می‌بینید. یعنی تمام اون چیزی که امروز در ایران دیده می‌شه. یعنی تصویری بود از امروز و فردای ایران. اگه مطالب دو سال قبل تمام رسانه‌های فارسی رو بگردین، جایی رو پیدا نمی‌کنید که در نیم ساعت؛ آیندهٔ این کشور رو جلوی شما گذاشته باشند.

حالا چه اتفاقی افتاد؟ شاید ۱۰ بار شد که اینجا التماس کردم همه ایران باید این رو ببینند. و اکثریت خاموشی وجود داره که حتی به خودش زحمت نداد بره و ببینه و به اشتراک بذاره. یعنی «خاموشی» در این حد. بعد جامعه خودش رو سرزنش می‌کنه که چرا آگاه نیستیم و همیشه فریب می‌خوریم. نمی‌دونه تو این حکومت، مفهوم «آگاهی» هم به ابتذال کشیده شده. اصلا چیزی که برای رشد و آگاهی نیاز بوده، نخونده و ندیده، چطوری میخوای توقع آگاهی داشته باشی؟

https://t.me/GifGlass/4664


قبلا گفتم، اما باز میگم.

حس غم، اضطراب، و ترس، در گروه حس‌های غیرفعال و منفعل قرار می‌گیرند. و اضطراب، بدترین حالت در این گروهه. و حس شادی و خشم، در گروه حس‌های فعال‌اند. اما در این «فعال بودن» تفاوت‌هایی وجود داره. در «شادی» انرژی و انگیزه‌‌ای بیرونی وجود داره که دریافت می‌شه. در «خشم» انباشت موارد درونی وجود داره که باید این انرژی، تخلیه بشه.

اعتراضات همیشه در دو حالته. جرقه‌ای و سازماندهی شده. در ایران ما همیشه حالت اول رو داشتیم. یعنی این مسیر طی شده: اول حجم نارضایتی، بعد انباشت خشم، بعد یک اتفاق و جرقه، بعد تخلیهٔ این انرژی. حکومت‌های توتالیتر و استبدادی همیشه تلاش کردند که این «انباشت خشم» هدایت بشه. برای همین «ساخت جوک و شوخی با دردهای جامعه» رواج پیدا می‌کنه. برای همین «خشم هدایت می‌شه به سمت ناله، غر زدن، و گریه.» برای همین «دائم و در همه حال باید ترس و اضطراب به جامعه تزریق بشه». برای همین «افرادی در شبکه‌های اجتماعی هستند که فقط به حکومت فحش میدن». برای همین «امیدواهی» به جامعه تزریق میشه. حتی گاهی این حکومت‌ها خودشون اعتراضات کوچکی رو شروع می‌کنند تا این انرژی بی‌هدف، بی‌اثر، و کم‌جون‌تر بشه.


خُب همونطور که(اینجا) چند ماه قبل نوشتم و طبق معمول همون شد، وقتی شروع به قطع برق کردند؛ اول با ساعت‌ها و روزهای کمتری شروع شد و بعد تعداد دفعات قطع؛ بیشتر شد. حالا هم طبق همون نوشته؛ طی این بالا و پایین کردن ساعت‌ها و روزها، چرخهٔ عادت به قطع برق شکل گرفته و تونستند قطعی رو تبدیل به بخشی از زندگیِ عادی کنند.

اما درد اصلیشون «تابستونه» به چند دلیل: اول اینکه قطعی‌های مکرر در فصل گرما، و به علت گرما؛ باعث کلافگی مردم می‌شه، و کلافه بودن راهی برای تخلیهٔ آنی خشم خواهد بود. برای مدیریت این خشم، و مدیریت افکار عمومی، باید در گذر زمان و به صورت تدریجی «عادت» رو شکل می‌دادند که شکل دادند. این مدیریت خشم رو به روش‌های مختلف در شبکه‌های اجتماعی با شدت ادامه خواهند داد. اما تابستون آب و برق زیاد قطع خواهد شد، و در سال آینده نارضایتی در تمام موضوعات به حد انفجار می‌رسه. اگه اپوزیسیون داشتیم که نداریم، الان باید دنبال برنامه‌ریزی برای سال آینده بودند تا راهی پیدا کنند نه تنها برای سازماندهی مردم، بلکه برای آمادگی ذهنی جامعه. از اردیبهشت تا پاییز سال آینده؛ زمان مهمیه.( در همه موضوعات) در کل ۱۴۰۴ مهمه.


مزدوران ریختن تو خونهٔ مهدی یراحی و بردنش، پست و استوری گذاشتند. بازداشت شد، پست و استوری گذاشتند. پابند بهش زدند، پست و استوری گذاشتند. امروز شلاقش زدند و دوباره پست و استوری گذاشتند‌.

دو سال قبل در مطلبی از «مهدی یراحی» به عنوان یک مثال نوشته بودم. گفتم یراحی «خواننده» بوده، خواننده‌ای که برای حمایت از مردم، هزینه داده. پس برای حمایت واقعی از او و ایجاد تأثیر در روند تغییرات اجتماعی، باید برای دیگرانی که خودشون رو هنرمند می‌دونند و سکوت کرده‌اند، هزینه ایجاد بشه‌. جامعه باید حمایتش رو از این‌ها برداره تا بدونند سکوت هم هزینه داره. و تا زمانی که این‌ها پول و توجه جامعه رو داشته باشند، تغییری در این روند ایجاد نمی‌شه. وقتی هنوز دلقک‌هایی به اسم هنرمند، فعالیت می‌کنند و پول ملت رو در اختیار دارند، و امثال یراحی در واقعیت «تنها» مانده‌اند، تمام این پست و استوری‌ها مثل همیشه نمایشی از اتحاده نه چیزی بیشتر از این. نوشتن «درود به شرفت» به کار مهدی یراحی و ایران نمیاد. باید «شرفش» رو کوبید تو صورت هرکسی که مقابل این جریان ایستاده. باید «شرفش» راهی برای ایجاد عاملیت باشه.


سال‌هاست چیزهایی از زبان این مردم بیرون میاد که بهشون دقت نمیشه، اما به طور کامل نشون میده چه بر سر زیست این جامعه آورده‌اند.

برو شکر کن خونه از خودته، خیلی‌ها اجاره نشین‌اند. برو شکر کن که حقوقت رو سر موقع بهت میدن، خیلی‌ها چند ماهه حقوق نگرفتند. این‌ها نمونه‌هایی از این جملاته. این حرف‌ها طی گذر زمان نه تنها از بین نرفت بلکه هرچی گستردگیِ فلاکت بیشتر شد، جملات هم آپدیت شدند. «همین که تونستی خونه اجاره کنی برو شکر کن، خیلی‌ها توان اجاره هم ندارند». دیواری فرو ریخته و آوار شده، چون تو فقط پاهات مونده زیر آوار، میتونی سرتو بچرخونی و آسمون رو ببینی. باید بچسبی به همین شرایط. پس هیچ‌وقت مسئله فرو ریختن دیوار نبوده، مسئله مقدار گرفتاری با دیوار بوده. یعنی فلاکت اون‌هایی که کمرشون هم رفته زیر آوار؛ بذار جلوی خودت و احساس خوشبختی داشته باش. و اگه فردا دیوار ریخت روی کمرت، فلاکت اون‌هایی که سرشون هم رفته زیر آوار بذار جلوی خودت و احساس خوشبختی داشته باش.

زیر سایهٔ این حکومت ابزارهای یک زندگی معمولی و انسانی از همه گرفته شده، اما فقط همین نیست. وقتی داشتن یک خونه، مزیت بزرگی حساب میشه، وقتی توانایی اجاره کردن، مزیت حساب میشه، وقتی پرداخت حقوق، مزیت حساب میشه، یعنی مفهوم رفاه، امنیت، اقتصاد، زندگی معمولی، به بدترین شکلش تغییر کرده. و وقتی مفاهیم اینطوری تغییر می‌کنند، آسیبی که به زیست جامعه زده می‌شه، شبیه زلزله‌ای با قدرت ۱۰ ریشتره. و کی میتونه بگه فردا جملاتی مثل این از زبان مردم بیرون نمیاد: «باز خوبه از سیب‌زمینی و لوبیا تو غذات استفاده می‌‌کنی، خیلی‌ها قید سیب‌زمینی و لوبیا رو زدند».


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
فیلم «انجمن شاعران مُرده» در مورد تفکر انتقادیه. یک سیستم آموزشی وجود داره که نگاه یکدست داره و فضای آکادمیک رو بهترین راه برای رشد میدونه. در مقابل معلمی هست که از همه میخواد خودشون فکر کنند. در یکی از سکانس‌ها، معلم میگه صفحات کتاب رو پاره کنید. این سکانس یعنی باید پرسشگر باشید. هرچیزی به معنای آموزش، آگاهی و رشد نیست. نباید اجازه بدید اسم‌های گنده؛ شما رو فریب بده. نباید به اسم‌ها و لقب‌ها باج داد. در سکانس بعدی، معلم از بچه‌ها میخواد بیان روی میز. ایستادن روی میز به معنی خارج شدن از نظمی که در مدرسه تعریف شده‌ست. جایی که از همه میخوان فقط پشت میز باشند، و گوش کنند.

در فیلم اتفاقی افتاده که بچه‌ها برای فرار از موقعیت، معلم رو مقصر نشون میدن تا معلم اخراج بشه. مدرسه هم چنین چیزی رو میخواد. در سکانس آخر، شخصیت «تاد» که مجبور به امضای اخراج شده بود؛ با ایستادن روی میز، از معلم حمایت می‌کنه. این «ایستادن» همون نگرش متفاوته. مدرسه که خودش رو عامل رشد و فهم میدونه، در نهایت ظلم، آدم‌فروشی، و چشم‌پوشی از حقیقت رو میخواد. و تاد با ایستادن روی میز، نشون میده رشد دقیقا همین ایستادگی، شرافت، و دنبال حقیقت بودنه.


دو سال از فرار آخوندها به ونزوئلا می‌گذره.
این از اون مواردیه که باید بعد از دو سال؛ دوباره بذاریش جلوی چشم اکثریت. چون این‌ها خیلی چیزها یادشون میره.

سال ۱۴۰۱، اینترنشنال؛ وسط جنگ با جمهوری اسلامی، خبر از فرار آخوندها میده. امروز بعد از گذشت دو سال، آیا اعتماد به این رسانه‌ها بین این اکثریت کمرنگ شده؟ یا همچنان دنبال‌کننده هستند؟ جواب که مشخصه. آیا این اکثریت پرسشی داشته پیرامون این خبرهای فیک؟ آیا براش سوال نبوده چرا یک رسانهٔ به ظاهر مخالف، دنبال این بوده القا کنه همه‌چیز تمومه؟ چرا امید‌واهی داده؟ چرا خواسته همه رو منفعل‌تر کنه؟ نه. هیچ‌کدوم از این پرسش‌ها رو نداشته‌اند، و نخواهند داشت. امروز همون قدرت فریب رو داره که دو سال پیش داشت. امروز همون قدرت سانسور رو داره که دو سال پیش داشت. امروز همون قدرت خبرسازی رو داره که دو سال پیش داشت. رسانه‌‌هایی با این جدیت، جامعه‌ای رو به بازی می‌گیرند، اما همچنان بخشی از اصلی‌ترین خوراک رسانه‌ای این جامعه از همین رسانه‌ها تأمین می‌شه.




در جهانی که زندگی می‌کنیم خیلی از آدم‌ها مسائل رو با یک مدل سادهٔ ذهنی می‌بینند. ساده‌سازی راهیه برای اینکه نیاز به تفکر و دقت بیشتر نداشته باشند. اما وقتی موضوعات رو ساده‌سازی می‌کنی، یعنی جزئیات مختلف رو ازش می‌گیری، و وقتی جزئیات رو ازش می‌گیری، به همه‌چیز از یک دریچه نگاه می‌کنی، در نهایت نتیجه‌ای هم که از موضوع گرفته می‌شه؛ نتیجهٔ درستی نخواهد بود. ساده‌سازی با برچسب زدن شروع می‌شه. مثلا فلانی سیگار می‌کشه، چون سیگار می‌کشه؛ می‌تونه سراغ هر مخدری بره. برچسب «سیگار» شده مساوی با «ضعیف بودن یک آدم» و مساوی با «وقتی سیگار می‌کشه؛ پس کُلی چیز دیگه هم می‌تونه بکشه». یک فرآیند با یک برچسب به طور کلی ساده‌سازی شده. و در توجیه این روند، جواب میدن: خودم فلانی رو دیدم اینطوری بود. یعنی توجیه و جوابش هم طبق همون فرموله.

خیلی از ایدئولوژی‌های خطرناک بر اساس همین ساده‌سازی پیاده شده. همینطور مقدس‌سازی از کسی یا چیزی، طبق همین ساده‌سازیه. ساده‌سازی می‌تونه یک تلهٔ دائمی باشه که رسانه‌ها در فریب دادن و جهت دادن به افکار، موفق باشند. مثلا وقتی عده‌ای ترامپ رو «منجی» می‌دونند، رسانه هم می‌تونه خوراک این «منجی بودن» رو براش فراهم کنه. یا وقتی عده‌ای ترامپ رو «هیولا» می‌دونند، رسانه هم می‌تونه خوراک این «هیولا» بودن رو فراهم کنه. یا اونی که ذهنش با «آمریکا‌ستیزی» شستشو داده شده، خوراک این آمریکاستیزی براش فراهمه. یا اونی که آمریکا رو قطب تمام خوبی‌های جهان می‌بینه، خوراک این موضوع، براش فراهمه.

ساده‌سازی می‌تونه شما رو هُل بده سمت متعصب بودن روی چیزی یا کسی. می‌تونه شما رو بخشی از دسته‌بندی‌های خاص، قرار بده. می‌تونه کاری کنه روی مسئله‌ای به حدی کج‌فهمی شکل بگیره که دیگه به اینکه حقیقت کدام است، کاری نداشته باشید. حالا ما علاوه بر این مدل سادهٔ ذهنی که همه‌جا هست، در ایران با ساده‌سازی آخوندی هم روبرو بودیم، که قبلا (اینجا) نوشتم. و همینطور قبلا (اینجا) پیش‌فرض‌ها و مدل‌های سادهٔ ذهنی رو توضیح دادم.

https://t.me/GifGlass/4826


آدمک‌هایی درون یک جعبه قرار دارند که همه یکسان هستند. یکی از این آدمک‌ها؛ بچه‌ست، که تازه داره بزرگ می‌شه و ما شاهد رشد اون هستیم. این جعبه نشانگر جامعه‌ای بسته، تحت‌تأثیر و تحت کنترله. این بچه برخلاف دیگران؛ خواب نیست. مسخ نشده و علاقه‌ای به خواب دائم نداره. بازیگوشی می‌کنه، کنجکاوه، و آواز می‌خونه، که به معنی فعال بودنِ احساسات و تفکرشه. هنوز اسیر فضای محیط نشده. زمانی که بچه، بزرگ می‌شه؛ دستگاهی کنترل‌گر وارد جعبه می‌شه تا احساسات، فردیت و هویتش رو سرکوب کنه. تا شبیه دیگران بشه.

تمام این آدمک‌ها، دونه به دونه «فردیت» خودشون رو از دست داده‌اند و تبدیل به جامعه‌ای شده‌اند که خودش تبدیل به ابزار سرکوب شده. در این جامعه، تفکر مستقلی نیست. «بی‌حسی» در تمام رفتارش دیده می‌شه. یکی از این آدمک‌ها وقتی می‌خنده، همه می‌خندند‌. وقتی سکوت می‌کنه، همه سکوت می‌کنند. وقتی می‌ترسه، همه می‌ترسند. وقتی تعجب می‌کنه، همه تعجب می‌کنند. «قدرت تشخیص» از بین رفته. و همه گله‌وار و کورکورانه از دیگران تبعیت می‌کنند. بچه‌ای که داره رشد می‌کنه، چون شبیه بقیه نیست، چون رفتارش خارج از چارچوب‌های تعیین شده‌ست، دائم از سمت دیگران سرکوب می‌شه. در واقع این بچه، مثل نوری در این تاریکیه. می‌تونه عاملی باشه برای اینکه دیگران متوجه باشند تا چه حد بی‌فکر شده‌اند. اما با رشد و شکوفایی این بچه مشکل دارند.

بعد از اینکه بچه‌ای که بزرگ شده، سرکوب می‌شه. دیگران شروع به تمسخر می‌کنند. این لحظه یکی از مهم‌ترین بخش‌های این انیمیشنه. جامعه‌ای رو نشون میده که «عاملیت» نداره. و «باورهای» خودش رو نسبت به تغییر از دست داده. اون خنده‌ و اون تمسخر کردن، یعنی دیدی تو هم یکی مثل ما بودی؟ دیدی الکی زور می‌زدی؟ دیدی اینجا چیزی تغییر نمی‌کنه؟ دیدی باید سرت تو کار خودت باشه؟ دیدی رشد کردنت و فهمیدنت، دردی رو دوا نمی‌کنه؟ اینجا لحظه‌ای وجود داره که موجود جوان، یا باید تسلیم این جامعهٔ بی‌فکر بشه و اون هم مثل بقیه همرنگ جماعت بشه و به اسیر بودن در این جعبه تَن بده، یا نشون بده با این اکثریت، همراه نیست و آزادی رو قربانی نمی‌کنه. که راه دوم رو انتخاب کرد و از جعبه خارج شد. اینجا دیگران شوکه می‌شن و چیزی رو می‌بینند که به نظرشون شدنی نبوده. در لحظات آخر انیمیشن، یکی دیگه از افراد اون جامعه حس می‌کنه می‌تونه طور دیگه‌ای باشه و شروع می‌کنه به تغییر، اما بلافاصله توسط شخص دیگه‌ای سرکوب می‌شه. اینجا دیگه نوری باقی نمی‌مونه و فرد؛ برخلاف اون موجود جوان؛ تسلیم جامعه می‌شه.

جامعه‌ای رو نشون میده که «خودزنی» تبدیل به یکی از خصوصیاتش شده. کوچک‌ترین نوری رو خفه می‌کنه، در مقابل تغییر مقاومت می‌کنه، و در نهایت تمام این‌ها به ضرر خودش می‌شه نه سیستم حاکم. وقتی فرد جوان از دریچه فرار می‌کنه، به همه نشون میده هرکدوم از شما «یک انتخاب» داشته‌اید، اما تصمیم گرفته‌اید نادیده بگیرید.

https://t.me/GifGlass/5059


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
انیمیشن کوتاه «The Box» به شدت مفاهیم مهمی داره و دیدنش برای ما ضروریه. اول انیمیشن رو ببینید و در پست بعدی مطلبی که در موردش نوشتم، بخونید.


«سوفی شل» و «تراودل یونگه» دو زن آلمانی با دو انتخاب متفاوت بودند. یکی مقابل شَر. یکی در خدمت شَر. سوفی اعلامیه‌هایی در مورد جنایت‌ نازی‌ها و جملاتی خطاب به آلمانی‌ها، پخش می‌کرد. و تراودل، با اشتیاق؛ به عنوان منشی هیتلر، فعالیت می‌کرد. سوفی و برادرش هنگام پخش اعلامیه‌ها بازداشت و توسط نازی‌ها اعدام شدند.

آخرین حرف‌های سوفی در دادگاه این بود: «من کاری که باید برای ملتم انجام می‌دادم رو انجام دادم، و پشیمون نیستم». تراودل منشی هیتلر بعد از پایان حکومت نازی‌ها، جمله‌ای در مورد سوفی گفت: جایی که من با هیتلر همراه شده بودم، همون حکومت در حال تدارک اعدام سوفی بود. میخوام بگم که جوان بودم و آگاهی نداشتم، اما وقتی به سوفی نگاه می‌کنم اون هم جوان بود، اما دچار چنین اشتباهی نشد. بهتره بگم درک و فهم درستی نداشتم و باید دنبال تفکر بود.

در یکی از اعلامیه‌های سوفی و گروه «رُز سفید» خطاب به آلمانی‌ها نوشته شده بود: ما در یک تمامیت‌خواهی شَر زندگی می‌کنیم. چرا تحمل می‌کنید؟ چرا اجازه می‌دهید بخشی از این شَر باشید؟ این‌ها آلمان رو نابود خواهند کرد.


قبلا وقتی از مثال «غرق شدن تایتانیک» می‌گفتی، اینکه طبقات میانی و طبقات بالا که حس می‌کنند خبری نیست، و خودشون رو به خواب زده‌اند، روزی طعم غرق شدن رو خواهند چشید، جدی گرفته نمی‌شد. حالا به همون طبقاتی که می‌گفتند «ما سیاسی نیستیم» آب و برق نمی‌رسه. گازش قطع می‌شه. طوری ازش مالیات می‌گیرند که داروغه ناتینگهام نمی‌گرفت. از پنجره داره سقوط کشتی رو می‌بینه. داره حجم آبی که کشتی رو می‌بلعه، می‌بینه.

ما وارد پروسهٔ «نصرفیدن» شده‌ایم. به تدریج همه طعم این پروسه رو خواهند چشید. اینجا، جایی هست که تولید، نمی‌صرفه. فروش، نمی‌صرفه. کار، نمی‌صرفه. دیگه مهم نیست سیاسی باشی یا نه، از پنجرهٔ کشتی بیرون رو ببینی یا نه، نشونه‌های غرق شدن، از در و دیوار می‌باره. دیگه نمی‌تونی اسم غرق شدن رو بذاری «کشتی فقط کمی کج شده است». راه فراری برای انکار کردن نیست. انکار کردن، مساوی با غرق شدنه. دیگه مسئله بالا و پایینِ کشتی نیست. مسئله خود کشتیه.


مطلب ریپلای شده رو چند ماه قبل نوشته بودم و همینطور که اونجا گفتم، جنگ اوکراین برنده‌ای نخواهد داشت. مردم اوکراین قربانی این جنگ بودند. مردم روسیه بازنده‌اش. و پوتین شکست خورده‌اش. این ساده‌ترین و کامل‌ترین توصیف این شرایطه و هرکدوم دلایل خودش رو داره.

از اول مشخص بود اوکراین شانسی نداره، و اینکه اوکراین رو شانس اون جنگ نشون می‌دادند، روایت‌سازی بود نه بر اساس واقعیت. کشته‌ها و آوارگی که اوکراینی‌ها متحمل شدند، تصویری جز یک قربانی بزرگ، نیست. مردم روسیه، بازندهٔ این جنگ‌ بودند. اثرات شدید فشار اقتصادی و حذف روسیه از همه‌جا، وضعیت داخلی روسیه رو به سمت انواع بحران هدایت کرده. هزاران سرباز روس کشته شده‌اند. هزینهٔ جنگ به فشارهای داخلی اضافه کرده. و اما پوتین شکست خوردهٔ این جنگه‌. در جنگی که چند سال طول کشید، خیلی چیزها رو قربانی کرد و نتونست کاملا به اهدافش برسه. چیزهایی که از دست رفت و توازنی که بهم خورد، نمایشی از ضعف نظامی روسیه رو به همراه داشت. در واقع، مقاومت اوکراین چیزی بود که کسی انتظارش رو نداشت، و همون باعث شد پوتین گرفتار بشه. اگه این معامله بر سر پایان جنگ انجام بشه، این جنگ فقط در شکل نظامی پایان یافته. اثرات عمیق اون در ماه‌ها و سال‌های آینده‌ست که آشکار خواهد شد. یک روسیهٔ ضعیف شده با بحران‌های داخلی، که باید دنبال ترمیم وضعیت باشه. ابعاد معاملهٔ آمریکا با روسیه هم چیزی نیست که در جنگولک بازی رسانه‌ای دیده بشه، اون هم به وقتش، اثراتش دیده خواهد شد.

و همونطور که در همون مطلب نوشته بودم، روسیه در پایان؛ اسم تمام این شرایط رو، موفقیت تاکتیکی خواهد گذاشت. که الان داریم می‌بینیم.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
مسئله اوکراین رو باید زاویه‌های مختلف دید. اروپا تا قبل از حملهٔ روسیه به اوکراین، تهدید روسیه رو نه تنها جدی نمی‌گرفت بلکه سعی می‌‌کرد روابط گرمی با پوتین داشته باشه‌. وقتی «شرودر» صدراعظم آلمان بود، مواردی از پولشویی روسیه در آلمان دیده میشه که مستقیم به پوتین ارتباط داره. اما آلمان نادیده گرفت.

رفتار اروپا با پوتین؛ همون رفتاری بوده که با جمهوری اسلامی داشته‌اند. مدام دنبال مماشات فراوان با حکومت‌های خلافکار بوده‌‌اند‌. و حالا همین اروپا، نگران امنیت خودش شده و آمریکا رو مسئول همه‌چیز میدونه و پول جنگ رو از آمریکا طلب می‌کنه.

مستند «Putin's Way»:
https://t.me/GifGlass/4987

.


در یک تمامیت‌خواهی که به همه‌چیز سایه انداخته، حتی اون فروشگاه زنجیره‌ای سر کوچتون هم به اون وصله؛ چه برسه به کلاهبرداری‌های بزرگ. باید بخشی از این جامعه رو از خواب سنگینش بیدار کرد. هر طرحی میاد، میخواد ثبت‌نام خودرو باشه، میخواد طلا باشه، میخواد گوشی باشه، میخواد شلوار باشه، میخواد آب معدنی باشه، میخواد پشمک باشه، اونی که پول شما رو میخوره و میره، سیستمه؛ نه یک الدنگ کلاهبردار که پول رو خورده و فرار کرده. یک کلاهبردار معمولی نهایت بتونه تو مغازه‌اش و محله‌اش، پولی رو بالا بکشه. نمی‌تونه هزینهٔ تبلیغاتی رو بده که فرو بشه تو چشم ملت. هرجا شلوغ‌بازی بود، هرجا داشتند شما رو به چیزی دعوت می‌کردند، اختاپوس اونجا حضور داره تا سرمایه‌های مردم رو از جیبشون بکشه بیرون.

در جامعه‌‌ای شبیه ما، اکثریت مردم یاد نمی‌گیرند که خیلی چیزها در راستای فریب افکار عمومیه. این‌‌ها خبر رو برای خبر تولید نمی‌کنند، برای دروغ تولید می‌کنند‌. فرقی نداره مردم رو از چیزی منع می‌کنه، یا به سمت چیزی تشویق، فرقی نداره میگه مردم به سمت فلان چیز هجوم برده‌اند، یا مردم از چیزی استقبال نکرده‌‌اند، فرقی نداره داره آمار میوه رو میده، یا در مورد ابتلا به یک بیماری حرف میزنه، یا از چاقو خوردن فلانی، یا از دستگیری فلان باند، یا از مزایای چیزی میگه، یا از مضرات چیزی. همه‌چیز دروغه. باید پیش‌فرض همه این باشه که با یک دستگاه فریب افکار عمومی طرف هستند.

در گزارش‌هایی که در مورد شوروی وجود داره، جمله‌ای درخشان بود با این مضمون: تا زمانی که تصور مردم بر این نباشه که آن‌ها می‌توانند در همه‌چیز دروغ بگویند، دروغ‌ها شکل می‌گیرند و دروغ‌ها باور خواهند شد. و در شوروی تصور مردم بر این بود که «آن‌ها نمی‌توانند در همه‌چیز به مردم دروغ بگویند».


جامعهٔ ما تحت تأثیر یک حکومت توتالیتر قرار داره و در یک محیط توتالیتر عفونی تنفس می‌کنه. چندتا گزینهٔ مهم رو به طور خلاصه میگم که برای رهایی از این فضای عفونی، و تفکر بهتر، نه تنها مهمه بلکه ضروریه.

1- فیلم، سریال‌، و برنامه‌های ایرانی رو باید کنار بذارید. در یک حکومت توتالیتر با ابزار سانسور و تولید پروپاگاندا، هرچیزی که از زیر این موارد عبور کنه، آلوده به همین موارد خواهد بود. ۹۰ درصد از این تولیدات چیزی جز گسترش ابتذال، مغزشویی، و سرگرمی‌سازی نیست. باید متوجه باشید که «نوع سرگرمی» اینجا تفاوت داره. یک فیلم و سریال خارجی هم میتونه نقش سرگرمی رو داشته باشه، اما جنس اون سرگرمی، فرق داره. بعد از مدتی که تماشای این تولیدات رو متوقف کردید، متوجه خواهید شد از چه سرطانی خلاص شده‌اید.

2- اگه آدمی هستی که ۱۰۰ تا کانال تلگرام داری، تو هر شبکه‌اجتماعی کُلی آدم رو دنبال می‌کنی و روزانه مطالب زیادی می‌بینی، هیچی یاد نخواهی گرفت. منظور از «یادگیری» این نیست که مثلا میخوای زبان یاد بگیری و نتونی. منظور فهم بهتر از شرایطه. درک بهتر از مسائله. باید نظم رو برقرار کنی. باید بهترین گزینه‌ها رو نگه داری و بقیه رو بریزی سطل زباله.

3- باید دست از «تنبلی» برداری. منظور از تنبلی اینجا، تنبلی در آگاهیه‌‌. تا زمانی که خودت «جستجو‌گر» نباشی، میتونی بازیچه بشی. میتونی پُر از اطلاعات غلط و پروپاگاندا بشی. نباید برات «تولید فکر» کنند. میتونی ایده بگیری و اطلاعات یک نفر کمکت کنه، اما باید «تفکر مستقل» داشته باشی.

4- «زمان» بهترین گزینه‌ست برای تشخیص درست و غلط بودنِ خیلی چیزها. از اونجا که تعداد افرادی که می‌دونند دارن چی میگن، خیلی کمه؛ باید در گذر زمان ببینی چیزی که گفته شده، نشونه‌هاش رو داری می‌بینی یا نه.

5- کتاب مساوی با آگاهی نیست. و فرد کتاب‌خوان مساوی با فرد آگاه نیست‌. مهم‌تر از کتاب، آدمیه که پشت اون کتابه. و مهم‌تر از اون آدم، ایدئولوژی اون آدمه. خیلی از کتاب‌ها رو سطحی‌ترین افراد و متعصب‌ترین آدم‌ها نوشته‌اند. مهم‌تر از کتاب‌خواندن، خود خواندنه. و مهم‌تر از خواندن، چه چیزی رو خواندنه.

6- خیلی از مطالبی که به عنوان تحلیل و کارشناسی می‌خونید، هیچی به شما اضافه نمی‌کنه، چون انشانویسی هستند. فقط بازی با کلماته، فقط واکنش احساسیه. و جامعهٔ ما انشانویسی رو دوست داره. انشانویس‌ها در مورد خیلی چیزها می‌نویسند و ذهن شما رو درگیر انواع چرندیات بی‌اهمیت می‌کنند.


در مسیر تورمی ونزوئلا، دولت هرچندوقت یکبار میزان کوپن‌های غذا(کارت غذا) رو افزایش میداد. به این صورت که هربار با تورم؛ هزینه‌ها ۲۰ برابر می‌شد، کوپن‌ها حتی جبران ۱ درصد از اون هم نبود. و بعد از افزایش کوپن‌ها، تورم بازهم هزینه‌ها رو افزایش میداد‌. حکومت هم خیلی شیک می‌گفت برای محافظت از مردم در برابر تورم، این کار رو انجام میدم.

حالا در جمهوری اسلامی، شاهد لبنیات کوپنی و کوپن‌های مواد غذایی، هستیم. چیزی که قرار نیست حتی کوچک‌ترین تأثیری روی جبران هزینه‌ها داشته باشه‌. و بعد از اون؛ افزایش دوبارهٔ هزینه‌ها رو شاهد خواهیم بود. ترجمهٔ کوپن مواد غذایی در این مرحله، یعنی ورود به نقطه‌ای جدید از شکل تورم. یعنی مرحلهٔ پادشاهی موادغذایی.


اول تصویر رو ببینید. دوربین‌های هایک ویژن که جمهوری اسلامی برای نظارت مردم نصب کرده. بعد ویدئو رو ببینید که بخشی از مستندی هست که ۲ سال پیش اینجا ترجمه شد و برای هشدار گذاشتیم.

تو این بخش از مستند، شرکت چینی هایک ویژن رو می‌بینید که دوربین‌هایی برای نظارت کامل روی مردم ساخته و وابسته به حکومت چینه. همینطور می‌بینید که این شرکت توسط دولت اول ترامپ به دلیل نقض حقوق بشر تو لیست تحریم قرار گرفته. این دوربین‌ها تمام جزئیات رو ثبت می‌کنند.


لینک مستند:
https://t.me/GifGlass/4616

Показано 20 последних публикаций.