🔵 دارد تمام میشود
سال را میگویم، دارد تمام میشود. به پایان میرسد سالی که در آن خندیدیم، گریستیم، آرام بودیم، مضطرب شدیم. امید در جانممان شکوفه زد، هر چند کمسو و ناامید و مایوس شدیم، هر چند سنگین و غمانگیز.
✅ سال رو به پایان است،
وقتی به پشت سر نگاه میکنیم، به خودمان میگوییم چه زود گذشت. اما وقتی به گذران لحظهها و روزها نگاه میکنیم، احساس میکنیم چه دیر. و آدمی درونی پر از تناقضهایی حل نشده دارد. دو نگرش ناساز، همزمان به یکدیگر تنه میزنند. از سویی احساس میکنیم، سال چه زود و با سرعت عبور کرد و تمام شد و از سویی دیگر احساس میکنیم روزهای پر رنج و اضطرابش چه دیر پایید.
غوطه خوردن در دریای مواج زندگی، به نحو طبیعی، در جای خودش، نفس آدمی را میگیرد، چه برسد به زندگی در این مُلک و دیار که در فراز و نشیب بسیار، همه را دچار سرگیجه کرده است. سرزمینی که میتوانست آرام باشد و غروب آفتاباش زیبا، سرزمینی که میتوانست بیش از رنج، شادی در کوچه و پسکوچههایش پرسه بزند، اما آنچه بر هم انباشت شده و میشود، نگرانی، بیقراری، اضطراب، رنج و فرسودگی است. فرسودگی، فقط مربوط به تن و جسم نمیشود، در بنبستهای دیرپا، دین، فرهنگ، سرمایههای اجتماعی، رضایت و شادی فرسوده میشوند. جان آدمی است که در کشاکش روزگار، فرسوده و تباه میشود. و ما نسلی هستیم که به چشم خویش، تباه شدن سرزمینی را میبینیم که وطن مینامندش.
سالها از پی هم میآیند و میروند و زمان از دست میشود. فرصتها میسوزند و دود آن، بر چشم مردمانی میرود که چشم به آینده دوختهاند. همچون نیستانی که آتش در آن درگرفته است، روزها، هفتهها، ماهها و سالها و اغراق نیست اگر بگویم قرنها دود میشوند و به هوا میروند.
✅ سالها از پیهم میآیند و میروند و ما از خودمان نمیپرسیم چرا نمیتوانیم مسئلههای تاریخیمان را حل کنیم. چرا هر زخمی که بر پیکر فرهنگ، سیاست و جامعه وارد میشود، دیگر بهبود نمییابد. زخمها از پی زخمها، و دردها در پی دردها میآیند و اما نمیروند. و نمیپرسیم چرا قدرت و توان ترمیم را از دست دادهایم؟
هیچ آیا از خود پرسیدهایم چرا نمیتوانیم (هم در سطح فردی، هم در سطح کلان اجتماعی و حتی بینالمللی) از زخمهایی که بر پیکر ما وارد شده عبور کنیم؟ این چه سرنوشتی است که آیندهمان در اسارت گذشته و تاریخ پیشین است؟ چرا گذشته، مانع را آیندهی ماست؟
مگر نه این است که تماما آدمیان در طول تاریخ و در همهی جوامع با مصیبتها، مشقتها، جنگها و....روبرو بودهاند، در این میان، چرا ما بار سنگین و دردناک تمامی تاریخمان را بر دوش گرفتهایم و آیا وقت آن نرسیده که به جای خیره شدن به گذشته، سرمان را برگردانیم و آینده را بنگریم؟
❓ چگونه میتوانیم خویشتن خویش را و سرزمینمان را از نو مرمت کنیم؟ چگونه میتوانیم زخمهای تاریخیمان را التیام بخشیم تا بهبود یابند.؟
اینک بیش از هر چیز به جنبش رهاییبخش از تاریخ و اسارت پیشینیان، محتاجیم. این سخن نه بدان معناست که به تاریخ بینیازیم. البته که تاریخ، کلاس بزرگی برای آموختن است، و البته تجربههای پیشینیان، غنیمت گرانبهایی است،
🔻 اما مقصود آن است که:
اولا، زخمهای تاریخی را معیار روابط، مناسبات و زندگی امروزمان قرار ندهیم. مراد ما در اینجا، رهایی از زنجیرهایی است از جنس نفرتهای انباشت شده و خاطرات تلخی که "اکنونمان" را از ما میستاند.
ثانیا، برای حل مسئلههای امروزی، به جای آن که سرمان را به پشت برگردانیم و راه حل را در مخروبهی گذشته بیابیم، متاملانه با "عقل" مشورت کنیم و به یاری او مسیرمان را پیدا نماییم.
✔️ روزی باید از "صغارت تاریخی" بیرون بیاییم، بالغ شویم و برپای عقل خویش بایستیم. و بلوغ، یعنی ما معمار زندگی خویش شویم، بی آنکه دیگری، دستمان را بگیرد.
✅ دارد تمام میشود،
اما این بار، منظور، تمام شدن سال نیست. تمام شدن فرصتهای تاریخی برای رشد و توسعه است که به سرعت از دست میرود. تمام شدن امکانهای زندگی است. جهان منتظر هیچ قومی نمیماند. کاروانِ زمان، میگذرد و این مسافراناند که باید خود را با رفتناش هماهنگ کنند.
"دارد تمام شدن"هاست که ما را مضطرب کرده و میکند. زیرا به چشم خویش میبینیم سرمایههای این سرزمین، چگونه دور میشوند، محو میشوند. میسوزند و خاکسترشان را باد با خود میبرد.
"زمان"، به منزلهی بهترین و مهمترین سرمایه، دارد تمام میشود. سال، رو به پایان است و همهچیز.
✍️ علی زمانیان
۱۰ / ۱۲ / ۱۴۰۳
@GeotodayLibrary
سال را میگویم، دارد تمام میشود. به پایان میرسد سالی که در آن خندیدیم، گریستیم، آرام بودیم، مضطرب شدیم. امید در جانممان شکوفه زد، هر چند کمسو و ناامید و مایوس شدیم، هر چند سنگین و غمانگیز.
✅ سال رو به پایان است،
وقتی به پشت سر نگاه میکنیم، به خودمان میگوییم چه زود گذشت. اما وقتی به گذران لحظهها و روزها نگاه میکنیم، احساس میکنیم چه دیر. و آدمی درونی پر از تناقضهایی حل نشده دارد. دو نگرش ناساز، همزمان به یکدیگر تنه میزنند. از سویی احساس میکنیم، سال چه زود و با سرعت عبور کرد و تمام شد و از سویی دیگر احساس میکنیم روزهای پر رنج و اضطرابش چه دیر پایید.
غوطه خوردن در دریای مواج زندگی، به نحو طبیعی، در جای خودش، نفس آدمی را میگیرد، چه برسد به زندگی در این مُلک و دیار که در فراز و نشیب بسیار، همه را دچار سرگیجه کرده است. سرزمینی که میتوانست آرام باشد و غروب آفتاباش زیبا، سرزمینی که میتوانست بیش از رنج، شادی در کوچه و پسکوچههایش پرسه بزند، اما آنچه بر هم انباشت شده و میشود، نگرانی، بیقراری، اضطراب، رنج و فرسودگی است. فرسودگی، فقط مربوط به تن و جسم نمیشود، در بنبستهای دیرپا، دین، فرهنگ، سرمایههای اجتماعی، رضایت و شادی فرسوده میشوند. جان آدمی است که در کشاکش روزگار، فرسوده و تباه میشود. و ما نسلی هستیم که به چشم خویش، تباه شدن سرزمینی را میبینیم که وطن مینامندش.
سالها از پی هم میآیند و میروند و زمان از دست میشود. فرصتها میسوزند و دود آن، بر چشم مردمانی میرود که چشم به آینده دوختهاند. همچون نیستانی که آتش در آن درگرفته است، روزها، هفتهها، ماهها و سالها و اغراق نیست اگر بگویم قرنها دود میشوند و به هوا میروند.
✅ سالها از پیهم میآیند و میروند و ما از خودمان نمیپرسیم چرا نمیتوانیم مسئلههای تاریخیمان را حل کنیم. چرا هر زخمی که بر پیکر فرهنگ، سیاست و جامعه وارد میشود، دیگر بهبود نمییابد. زخمها از پی زخمها، و دردها در پی دردها میآیند و اما نمیروند. و نمیپرسیم چرا قدرت و توان ترمیم را از دست دادهایم؟
هیچ آیا از خود پرسیدهایم چرا نمیتوانیم (هم در سطح فردی، هم در سطح کلان اجتماعی و حتی بینالمللی) از زخمهایی که بر پیکر ما وارد شده عبور کنیم؟ این چه سرنوشتی است که آیندهمان در اسارت گذشته و تاریخ پیشین است؟ چرا گذشته، مانع را آیندهی ماست؟
مگر نه این است که تماما آدمیان در طول تاریخ و در همهی جوامع با مصیبتها، مشقتها، جنگها و....روبرو بودهاند، در این میان، چرا ما بار سنگین و دردناک تمامی تاریخمان را بر دوش گرفتهایم و آیا وقت آن نرسیده که به جای خیره شدن به گذشته، سرمان را برگردانیم و آینده را بنگریم؟
❓ چگونه میتوانیم خویشتن خویش را و سرزمینمان را از نو مرمت کنیم؟ چگونه میتوانیم زخمهای تاریخیمان را التیام بخشیم تا بهبود یابند.؟
اینک بیش از هر چیز به جنبش رهاییبخش از تاریخ و اسارت پیشینیان، محتاجیم. این سخن نه بدان معناست که به تاریخ بینیازیم. البته که تاریخ، کلاس بزرگی برای آموختن است، و البته تجربههای پیشینیان، غنیمت گرانبهایی است،
🔻 اما مقصود آن است که:
اولا، زخمهای تاریخی را معیار روابط، مناسبات و زندگی امروزمان قرار ندهیم. مراد ما در اینجا، رهایی از زنجیرهایی است از جنس نفرتهای انباشت شده و خاطرات تلخی که "اکنونمان" را از ما میستاند.
ثانیا، برای حل مسئلههای امروزی، به جای آن که سرمان را به پشت برگردانیم و راه حل را در مخروبهی گذشته بیابیم، متاملانه با "عقل" مشورت کنیم و به یاری او مسیرمان را پیدا نماییم.
✔️ روزی باید از "صغارت تاریخی" بیرون بیاییم، بالغ شویم و برپای عقل خویش بایستیم. و بلوغ، یعنی ما معمار زندگی خویش شویم، بی آنکه دیگری، دستمان را بگیرد.
✅ دارد تمام میشود،
اما این بار، منظور، تمام شدن سال نیست. تمام شدن فرصتهای تاریخی برای رشد و توسعه است که به سرعت از دست میرود. تمام شدن امکانهای زندگی است. جهان منتظر هیچ قومی نمیماند. کاروانِ زمان، میگذرد و این مسافراناند که باید خود را با رفتناش هماهنگ کنند.
"دارد تمام شدن"هاست که ما را مضطرب کرده و میکند. زیرا به چشم خویش میبینیم سرمایههای این سرزمین، چگونه دور میشوند، محو میشوند. میسوزند و خاکسترشان را باد با خود میبرد.
"زمان"، به منزلهی بهترین و مهمترین سرمایه، دارد تمام میشود. سال، رو به پایان است و همهچیز.
✍️ علی زمانیان
۱۰ / ۱۲ / ۱۴۰۳
@GeotodayLibrary