*باختن زندگی!!*
...............................................
زمانی گمان می کردم قلمم به قدری پرانرژی است که هر عرصه ای را هر زمان با آن می توانم در نوردم ولی وقتی هوای تنفس ادب و هنر و دانش و خرد، مسموم باشد هر ابزار آفرینشی افسرده می شود و توان از دست می دهد.
نمی خواهم در این وانفسا ترویج یاُس کنم اما وقتی سرو برافراشته کیومرث پور احمد در مهجوریت جنگلی در کشور فرو می افتد و اکنون قامت بلند ابراهیم نبوی در سکوتی مرگبار در خارج از کشور می شکند می ترسم و نگرانم که فرهنگ سازان معاصر ما در چه شرایط سختی زندگی می کنند.
افکار عمومی ما این روز ها سخت براشفته اند که چرا برنامه سازان برنامه افق د صدا و سیمای رسوا به مهمانانشان بوسیله کفن و اعلامیه و ترحیم، آینده را نشان می دهند اما انگار فراموش کرده ایم که این نمادها نشان از جهان بینی خاصی است که بیش از چهار دهه است مردم ما را گرفتار کرده
آنروزها که تصویر جسم بی جان تیرباران شدگان رژیم گدشته را در صدا و سیما و نشریات منتشر می کردند
آن روزها که به عنوان کار تربیتی فرزندان معصوممان را به گورستان ها می بردند و در قبر می خواباندند تا آخرت را به یاد آنان بیاورند
تمام سال هایی که عادی ترین کار ما تشییع با شکوه جنازه ها بود
تمام سال هایی که فیلم های جنگ و کشتار و خشونت بی ملاحظه در صفحه های سیمای ما به وفور نمایش داده شده است
تمام سال هایی که مرگ و مصیبت و اشگ و سوگ به ذهن جامعه پمپاژ کرده اند
تمام سال هایی که سهم زندگی ما را از شادی فروکاسته اند
تمام سال هایی که راهبرد صدا سیما حذف موسیقی از برنامه های مختلف و حتی نشان ندادن آلات موسیقی در برنامه ها بوده است
و....
این جهان بینی مرگ خود را نمایانده است
در این فضا چرا شادی آوران و شادی آفرینان نباید احساس کنند که به پایان خط رسیده اند؟!
این جماعت که بیش از ۴۵ سال زندگی و سرزندگی به هریک از مردم ایران تا اینجای کار بدهکارند هنوز سوداها در سر دارند و هنوز از این سیاه کاری ها سیراب نشده اند
چگونه به خود حق می دهند که شایسته حکومت بر مردمی باشند که ریشه آنان در شکوه و شیدایی و سرور و شادمانی رشد کرده است و چگونه به خود حق می دهند که این فرهنگ مرگبار سوگ و حرمان را بر جان و تن شهروندان ایرانی آوار کنند.
کسی دیگر تاب شنیدن ناقوس مرگ را ندارد مردم زندگی می خواهند اگر جبران زندگی از دست رفته ممکن نیست از اکنون که می توانند طلب زندگی کنند
آینده چیزی نیست که در مخوف گاه قبر و کفن و ختم شما آن را به مردم نشان می دهید این انذار نیست این ادبار است دست کم به توصیه امام علی گوش می سپردید که:
آنچنان زندگی کنید که گویا همیشه می خواهید در این دنیا بمانید و چنان به مرگ بیاندیشید که انگار فردا فرا خواهد رسید.
آینده، آن فرداهای است که ما در زندگی موُثر خود آن را ساخته و جاودان کرده ایم
آینده،آن افق بلندی است که جلوه های ناب زندگی را به ما نشان می دهد
مرگ بر نگاهی که زندگی را نابود می کند.
...............................................
شهرام صانعی ۱۴۰۳/۱۰/۲۷
...............................................
زمانی گمان می کردم قلمم به قدری پرانرژی است که هر عرصه ای را هر زمان با آن می توانم در نوردم ولی وقتی هوای تنفس ادب و هنر و دانش و خرد، مسموم باشد هر ابزار آفرینشی افسرده می شود و توان از دست می دهد.
نمی خواهم در این وانفسا ترویج یاُس کنم اما وقتی سرو برافراشته کیومرث پور احمد در مهجوریت جنگلی در کشور فرو می افتد و اکنون قامت بلند ابراهیم نبوی در سکوتی مرگبار در خارج از کشور می شکند می ترسم و نگرانم که فرهنگ سازان معاصر ما در چه شرایط سختی زندگی می کنند.
افکار عمومی ما این روز ها سخت براشفته اند که چرا برنامه سازان برنامه افق د صدا و سیمای رسوا به مهمانانشان بوسیله کفن و اعلامیه و ترحیم، آینده را نشان می دهند اما انگار فراموش کرده ایم که این نمادها نشان از جهان بینی خاصی است که بیش از چهار دهه است مردم ما را گرفتار کرده
آنروزها که تصویر جسم بی جان تیرباران شدگان رژیم گدشته را در صدا و سیما و نشریات منتشر می کردند
آن روزها که به عنوان کار تربیتی فرزندان معصوممان را به گورستان ها می بردند و در قبر می خواباندند تا آخرت را به یاد آنان بیاورند
تمام سال هایی که عادی ترین کار ما تشییع با شکوه جنازه ها بود
تمام سال هایی که فیلم های جنگ و کشتار و خشونت بی ملاحظه در صفحه های سیمای ما به وفور نمایش داده شده است
تمام سال هایی که مرگ و مصیبت و اشگ و سوگ به ذهن جامعه پمپاژ کرده اند
تمام سال هایی که سهم زندگی ما را از شادی فروکاسته اند
تمام سال هایی که راهبرد صدا سیما حذف موسیقی از برنامه های مختلف و حتی نشان ندادن آلات موسیقی در برنامه ها بوده است
و....
این جهان بینی مرگ خود را نمایانده است
در این فضا چرا شادی آوران و شادی آفرینان نباید احساس کنند که به پایان خط رسیده اند؟!
این جماعت که بیش از ۴۵ سال زندگی و سرزندگی به هریک از مردم ایران تا اینجای کار بدهکارند هنوز سوداها در سر دارند و هنوز از این سیاه کاری ها سیراب نشده اند
چگونه به خود حق می دهند که شایسته حکومت بر مردمی باشند که ریشه آنان در شکوه و شیدایی و سرور و شادمانی رشد کرده است و چگونه به خود حق می دهند که این فرهنگ مرگبار سوگ و حرمان را بر جان و تن شهروندان ایرانی آوار کنند.
کسی دیگر تاب شنیدن ناقوس مرگ را ندارد مردم زندگی می خواهند اگر جبران زندگی از دست رفته ممکن نیست از اکنون که می توانند طلب زندگی کنند
آینده چیزی نیست که در مخوف گاه قبر و کفن و ختم شما آن را به مردم نشان می دهید این انذار نیست این ادبار است دست کم به توصیه امام علی گوش می سپردید که:
آنچنان زندگی کنید که گویا همیشه می خواهید در این دنیا بمانید و چنان به مرگ بیاندیشید که انگار فردا فرا خواهد رسید.
آینده، آن فرداهای است که ما در زندگی موُثر خود آن را ساخته و جاودان کرده ایم
آینده،آن افق بلندی است که جلوه های ناب زندگی را به ما نشان می دهد
مرگ بر نگاهی که زندگی را نابود می کند.
...............................................
شهرام صانعی ۱۴۰۳/۱۰/۲۷