کشیک خوب است. کشیک اورژانس خوبتر. چون به مجرد اینکه پایت را توی بیمارستان میگذاری انگار وارد دنیای دیگری شدهای. دنیای که در آن خبری از فکر و خیال نیست. خبری از ادا و اطوارهای پارتنر نیست. خبری از قسط و وام و بدهی و قرض و قوله نیست. خبری از یک مشت موجود دوپای خارکصده و لاشی نیست. دنیایی که در آن آدمهاش در سافتترین و ترحمبرانگیزترین ورژن خود هستند. مثلا میبینی قمهکش محل اینجا آرام روی تخت نشسته. یا شوهر بداخلاق و کتکزن خانه، ملتمسانه از زنش میخواهد کارهای تشکیل پروندهاش را انجام دهد. اینجا فرصت فکر کردن به تخمیبودن و پوچی زندگی نیست. البته که با وجود این همه بیمار و بیماری که باهاشان سروکله میزنی خودبهخود پوچی و تخمیبودن زندگی برایت محرض و مسجل میشود اما خب فرصت عمیقشدن و فکرکردن بهش را پیدا نمیکنی. اینجا کسی دروغ نمیگوید چون میداند هر دروغی میتواند به قیمت جانشان تمام شود. اینجا خبری از تکبر و منیت و خودخواهی نیست. اینجا شبیه یک اتوپیاست. یک اتوپیای اخلاقی. حالا چه اهمیتی دارد که این اتوپیا پر از درد و رنج و مرگ و بیماری باشد؟!