دیوونه بود؛ یه شب که دعوا کرده بودیم برگشت بهم گفت : " من نمیتونم هیچوقت تنهات بزارم، یه روز که واسه همیشه خواستی از پیشم بری منو بکار کف دست راستت، وقتی اون یارو جدیدیه اذیتت کرد موقعی که خواستی اشکاتو پاک کنی من از اونجا رشد کنم سبز شم، پیشت بمونم که موقع ناراحتیات احساس تنهایی نکنی."