من جدام از رسیدن، تقلا بی فایدست
مث دَم مرگ و دعاهای آخر یه آدم بی خدا
چه طنزی، بهشت تو نیست واسه من کافر بی دعا
اعتماد جایی درونمون مُرد
من گذشته رو کندم با دست پِی یه دلیل
تو دست زدی به دل یه بدیل
ببین چقدر فرق دارن دستامون
چقدر دورن نگاهامون
وقتی که میخورن گره به هم چشمامون
ما رو روی یک بوم مشترک کشیدن
ولی چقدر فرق دارن با همدیگه رنگ نقش هامون
دیدی فرق دارن درد زخمامون
که هیچ جاده ای نیست بین شهر حرفامون
این افق رویداد یک عاشقانست