سلام پسرم اعتراف میکنم
۵ سالم که بود یه خونه داشتیم ویلایی بود با خاله بابام اونجا میشستیم
خونه ها جدا بود حیاطاام جدا ولی از یه در داخل حیاط بهم وصل میشدیم میتونستم ارتباط داشته باشیم
این دختر خاله بابام یه دختر کوچیک داشتن همسن من بود چن ماهی کوچیک تر خلاصه بگم یه روز ظهر ما داشتیم تو حیاط باهم دوچرخه بازی میکردیم رفتم گولش زدم 😂😂
گفتم شلوارامونو بکشیم پایین و مال همو ببینیم و اونم قبول کرد
کشیدیم پایین مال من شق شق کوچیک بودم هم بهش دست میزدم شق میشد 😂
خلاصه اون مال منو انداز ورنداز میکرد منم هی مال اونو ناز میکردم چه عالمی داشتیم
به یه دفه دیدم پرده پشت پنجره ای که از اونجا حیاط دید داشت پرده داشت تکون میخورد سری کشیدیم بالا منم رفتم دستامو بشورم اونم رفسری خونشون مامانم خواب بود یه دفه بلن شد گف داشتی چیکار میکردی گفتم هیچ (با همون دختره اسمشو نمیدم )بازی میکردم بعد گف دستاتو بو کنم 😂😂😂😂 منم فک کردم بوش رفته بو کرد یکی زد تو گوشم گف صب کن ب حسابت میرسم اقا ما کتکی که توردیم برای این داستان و کار ندارم بعد این موضوعات بزرگ شدیم تو سن ۱۷ سالگی عاشق همین دختر شدیم و اونم عاشق من شد تا ۲۰ سالگی رل بودیم و الانم ازدواج کردیم باهم که الان ۲۷ سال سن دارم 🥲😂🙌
کاریو ک باهم شروع کردیم باهمم تمومش کردیم و انشاالله صاحب بچه قراره بشیم
خیلی خاطره شیرینی بود یه موقع هایی میاد خانومم میشینه به تعریف کردن برام 😂😂😂
منم میخندم هی میگه یادته فلان کارو کردیم
اقا شرمنده سرتونو ب درد اوردم
چون واسه من خیلی شیرین بود گفتم تعریف کنم شمام لذت ببرین
و کاریو ک شروع میکنین با یه نفر تا اخرش برین
دوستون دارم
حاجی 👳🏻♂️ :
نظر شما چیه ؟!
「@ChaleshEteraf ● ارسال اعتراف 」
۵ سالم که بود یه خونه داشتیم ویلایی بود با خاله بابام اونجا میشستیم
خونه ها جدا بود حیاطاام جدا ولی از یه در داخل حیاط بهم وصل میشدیم میتونستم ارتباط داشته باشیم
این دختر خاله بابام یه دختر کوچیک داشتن همسن من بود چن ماهی کوچیک تر خلاصه بگم یه روز ظهر ما داشتیم تو حیاط باهم دوچرخه بازی میکردیم رفتم گولش زدم 😂😂
گفتم شلوارامونو بکشیم پایین و مال همو ببینیم و اونم قبول کرد
کشیدیم پایین مال من شق شق کوچیک بودم هم بهش دست میزدم شق میشد 😂
خلاصه اون مال منو انداز ورنداز میکرد منم هی مال اونو ناز میکردم چه عالمی داشتیم
به یه دفه دیدم پرده پشت پنجره ای که از اونجا حیاط دید داشت پرده داشت تکون میخورد سری کشیدیم بالا منم رفتم دستامو بشورم اونم رفسری خونشون مامانم خواب بود یه دفه بلن شد گف داشتی چیکار میکردی گفتم هیچ (با همون دختره اسمشو نمیدم )بازی میکردم بعد گف دستاتو بو کنم 😂😂😂😂 منم فک کردم بوش رفته بو کرد یکی زد تو گوشم گف صب کن ب حسابت میرسم اقا ما کتکی که توردیم برای این داستان و کار ندارم بعد این موضوعات بزرگ شدیم تو سن ۱۷ سالگی عاشق همین دختر شدیم و اونم عاشق من شد تا ۲۰ سالگی رل بودیم و الانم ازدواج کردیم باهم که الان ۲۷ سال سن دارم 🥲😂🙌
کاریو ک باهم شروع کردیم باهمم تمومش کردیم و انشاالله صاحب بچه قراره بشیم
خیلی خاطره شیرینی بود یه موقع هایی میاد خانومم میشینه به تعریف کردن برام 😂😂😂
منم میخندم هی میگه یادته فلان کارو کردیم
اقا شرمنده سرتونو ب درد اوردم
چون واسه من خیلی شیرین بود گفتم تعریف کنم شمام لذت ببرین
و کاریو ک شروع میکنین با یه نفر تا اخرش برین
دوستون دارم
حاجی 👳🏻♂️ :
نظر شما چیه ؟!
「@ChaleshEteraf ● ارسال اعتراف 」