محمد رحیمنواز :
آدمه دیگه!
یهوقتهایی دلش برای خودش میسوزه.
وسطِ هزارجور گرفتاریهاش، کنار خودش میشینه و خودشرو بغل میکنه تا به هر قیمتی که شده آرومش کنه، سبُکش کنه.
...بهش ترحُم میکنه! ...باری میشه رو دوشِ خودش!
آدمه دیگه!
یهجاهایی دلش برای خودش میگیره!
طاقت نمیاره جلوی چشمش، شکستهشدنشو ببینه! دست دورِ گردن خودش میندازه و گوشش رو پر میکنه از حرفهای خوب تا به خیالش بتونه بلندش کنه، بتونه بهش انگیزه بده!
...بهش ترحُم میکنه! ...زمینگیرش میکنه!
.
توی نگاه اول شاید اینحرفا از ما خیلی دور باشه ولی یهکم دقیقتر که میشیم، میبینیم خیلیهامون، خیلیجاها دلمون برای خودمون سوخته و به خودمون ترحم کردیم. یه دنیای دروغین دورتادورمون ساختیم و هزارتا سوراخ ناخوشیهامون رو قایم کردیم که خیال کنیم مثلا ما خیلی حالمون خوشه.
حالمون خوشه با حرفهای مُفت
با انگیزههای پوشالی
با دلخوشیهای توخالی
با مثبتبینیهای منفی
با خندههای الکی
آدمه دیگه! خیلی جاها از سرِ دلسوزی، به خودش ترحُم میکنه و زخمِ کاری میشه رو تنِ خودش...
@BoomRanQ