هنگامی که آنها دور جنگجویانشان میچرخیدند و بارها و بارها با هم درگیر میشدند، آبهای ترایدنت قرمز میشد، تا اینکه سرانجام ضربه کوبندهای از پتک رابرت به زره اژدها و سینه زیر آن وارد شد. وقتی ند بالاخره به صحنه رسید، ریگار مرده در جویبار دراز کشیده بود، در حالی که مردان هر دو ارتش در آبهای متلاطم دست و پا می زدند تا یاقوت هایی که از زره او جدا شدند را بردارند.
رابرت اعتراف کرد: "در رویاهایم هر شب او را می کشم." هزاران مرگ، اما همچنان کمتر از آن چیزی است که او سزاوار آن است.»
#Quote
For More:@Black_Fyre
رابرت اعتراف کرد: "در رویاهایم هر شب او را می کشم." هزاران مرگ، اما همچنان کمتر از آن چیزی است که او سزاوار آن است.»
#Quote
For More:@Black_Fyre