نصرت رحمانی| مردی که در غبار گم شد
بشر، موجود نفرین شدهای که طبیعت با او به قهر برخاسته و او را به مرز مهلکِ تفکر گرفتار ساخته است تا آنجا که به یاد میآید همواره سعی کرده که در مقابل دردهای کشنده روحی خود، در مقابل هجوم اندیشههای سیاهِ بودن و نبودن، از داروی اعجاز-آور ایمان استفاده کند.
و چنین بوده که هر روز به دنبال گمشدهای تکاپو میکرده است که از شناختنش عاجز باشد و آنچنان که گمشده را بزرگتر از شناخت و اندیشه خود میپنداشت، به پرستیدنش همت میگماشت.
آری بشر این موجود زبون، روزی که از پیدایش، انگیزه روشنایی و طلوع و غروب خورشید آگاهی نداشت خورشیدپرست بود. زمان گذشت وقتی که خورشید را شناخت در به در دنبال ناشناس دیگری شتافتند تا از چنگ اندوهی که گرهاش با دست و فکر گشوده نمیشد از ناشناسی که از عقل و قدرت خود بزرگترش میدانست چارهجویی کند.
باری، بتهای سنگی را چون شناختند دیگر نپرستیدند و شکستند گاوهای مقدس را چون شناختند، سربریدند و قرنها گذشت و در هر قرنی انسانها خدایی را از تخت خدایی پایین کشیدند و سر بریدند. تا روزی که همین خدایی را که هنوز خدایی میکند برای خود انتخاب کردند و پرستیدند.
باری، آنچه بشر نیاز داشت ایزد نبود بلکه ایمان بود. بشر میخواست دادگاهی وجود داشته باشد تا آنجا بتواند تمام حقوق از دست رفتهی خود را بازستاند، جهنم و بهشت را برای خود ساخت و ادیان مختلف به وجود آمد و نطفه قراردهای بشری بسته شد و تکامل یافت.
@AtheistsChannel
بشر، موجود نفرین شدهای که طبیعت با او به قهر برخاسته و او را به مرز مهلکِ تفکر گرفتار ساخته است تا آنجا که به یاد میآید همواره سعی کرده که در مقابل دردهای کشنده روحی خود، در مقابل هجوم اندیشههای سیاهِ بودن و نبودن، از داروی اعجاز-آور ایمان استفاده کند.
و چنین بوده که هر روز به دنبال گمشدهای تکاپو میکرده است که از شناختنش عاجز باشد و آنچنان که گمشده را بزرگتر از شناخت و اندیشه خود میپنداشت، به پرستیدنش همت میگماشت.
آری بشر این موجود زبون، روزی که از پیدایش، انگیزه روشنایی و طلوع و غروب خورشید آگاهی نداشت خورشیدپرست بود. زمان گذشت وقتی که خورشید را شناخت در به در دنبال ناشناس دیگری شتافتند تا از چنگ اندوهی که گرهاش با دست و فکر گشوده نمیشد از ناشناسی که از عقل و قدرت خود بزرگترش میدانست چارهجویی کند.
باری، بتهای سنگی را چون شناختند دیگر نپرستیدند و شکستند گاوهای مقدس را چون شناختند، سربریدند و قرنها گذشت و در هر قرنی انسانها خدایی را از تخت خدایی پایین کشیدند و سر بریدند. تا روزی که همین خدایی را که هنوز خدایی میکند برای خود انتخاب کردند و پرستیدند.
باری، آنچه بشر نیاز داشت ایزد نبود بلکه ایمان بود. بشر میخواست دادگاهی وجود داشته باشد تا آنجا بتواند تمام حقوق از دست رفتهی خود را بازستاند، جهنم و بهشت را برای خود ساخت و ادیان مختلف به وجود آمد و نطفه قراردهای بشری بسته شد و تکامل یافت.
@AtheistsChannel