المیرا دهلوی خیلی خوب از چشم افتادن رو با قلم صریحش وصف کرده:
همهی آدمها روی کسایی که دوسشون دارن یه حساب دیگهای باز میکنن و توقع یک سری رفتارها رو ندارن...
اما وقتی زدن تو برجکت و بر خلافِ تصورت رفتار کردن
انگار دنیا برات تموم میشه
روزات رنگ غم میگیره و تاریک میشه
اما بعد از چند مدت
هر چقدر خلافِ تصورت رفتار کنن
دیگه برات اهمیتی نداره،
دیگه دلت سیاه نمیشه
دیگه بغض راهه گلوتو نمیگیره
فقط تو دلت میگی خب از این آدم بیشتر از اینا هم توقع نمیرفت
و میشینی راحت به زندگیت ادامه میدی
بعضی وقتا آدما خودشون،
خودشونو از چشمت میندازن.
همهی آدمها روی کسایی که دوسشون دارن یه حساب دیگهای باز میکنن و توقع یک سری رفتارها رو ندارن...
اما وقتی زدن تو برجکت و بر خلافِ تصورت رفتار کردن
انگار دنیا برات تموم میشه
روزات رنگ غم میگیره و تاریک میشه
اما بعد از چند مدت
هر چقدر خلافِ تصورت رفتار کنن
دیگه برات اهمیتی نداره،
دیگه دلت سیاه نمیشه
دیگه بغض راهه گلوتو نمیگیره
فقط تو دلت میگی خب از این آدم بیشتر از اینا هم توقع نمیرفت
و میشینی راحت به زندگیت ادامه میدی
بعضی وقتا آدما خودشون،
خودشونو از چشمت میندازن.