#پارت_250♥️
سعی کردم خودمو با لباس و ارایش سرگرم کنم
بدنم داشت اروم میشد
کارم که تموم شد از جا بلند شدم
تقریبا یک ساعت بود خودمو اینجا حبس کرده بودم
حسای عجیبی داشتم
وسایلم رو مرتب کردم و بعد از زدن گوشیم به شارژ از اتاق خارج شدم
سر و صداهای زیادی میومد و این نشون دهنده اومدن مهمونا بود
تقریبا شلوغ بود و کسی حواسش به من نبود
سعی کردم بدون سر و صدا برم و یه گوشه بشینم..
اخر پذیرایی و سمت شومینه رو انتخاب کردم
اروم نشستم
با چشمام دنبال امیر میگشتم که پیداش کردم
رو لباش یه لبخند بزرگی بود پ مشغول مهمانداری
سریع چشم گرفتم ازش
سرخ شده بودم و داشتم از خجالت اب میشدم
صدای کاوه باعث شد از جا بپرم
-چرا اینجا نشستی؟
هول شدم
-کی اومدی؟
نگاه مشکوکی بهم انداخت
دست چپش توی جیبش بود و به شدت خوشتیپ شده بود
کامل نزدیکم ایستاد
منم بلند شدم
دستشو اورد سمت پیشونیم
-چیشده؟
سعی کردم خودمو با لباس و ارایش سرگرم کنم
بدنم داشت اروم میشد
کارم که تموم شد از جا بلند شدم
تقریبا یک ساعت بود خودمو اینجا حبس کرده بودم
حسای عجیبی داشتم
وسایلم رو مرتب کردم و بعد از زدن گوشیم به شارژ از اتاق خارج شدم
سر و صداهای زیادی میومد و این نشون دهنده اومدن مهمونا بود
تقریبا شلوغ بود و کسی حواسش به من نبود
سعی کردم بدون سر و صدا برم و یه گوشه بشینم..
اخر پذیرایی و سمت شومینه رو انتخاب کردم
اروم نشستم
با چشمام دنبال امیر میگشتم که پیداش کردم
رو لباش یه لبخند بزرگی بود پ مشغول مهمانداری
سریع چشم گرفتم ازش
سرخ شده بودم و داشتم از خجالت اب میشدم
صدای کاوه باعث شد از جا بپرم
-چرا اینجا نشستی؟
هول شدم
-کی اومدی؟
نگاه مشکوکی بهم انداخت
دست چپش توی جیبش بود و به شدت خوشتیپ شده بود
کامل نزدیکم ایستاد
منم بلند شدم
دستشو اورد سمت پیشونیم
-چیشده؟