یه تیکه از کتاب سمفونی مردگان نوشتهٔ عباس معروفی هست که راجع به دوستداشتن توصیف قشنگی داره؛ میگه:
«نمیدانم آیا مادرش هم او را بهاندازهی من دوست داشت؟ آیا کسی میتوانست بفهمد که دوستداشتن او چه لذّتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند؟ آدم پُر میشود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچگاه دچار تردید نشود.»
📚 @Academic_Library
«نمیدانم آیا مادرش هم او را بهاندازهی من دوست داشت؟ آیا کسی میتوانست بفهمد که دوستداشتن او چه لذّتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند؟ آدم پُر میشود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچگاه دچار تردید نشود.»
📚 @Academic_Library