پرورش هیولا
معروف ترین پژوهش درباره رها کردن کار را آنجلا داک ورث" انجام داده است
او می خواست پیش بینی کند که کدام یک از تازه واردها دوره آموزش مقدماتی و آشنایی با آکادمی نظامی
آمریکا را رها می کنند دوره ای که از قدیم به آن دوره «پرورش هیولا» می گفتند.
در این دوره شش هفته و نیم فشار بدنی و عاطفی طراحی شده است تا مردان و زنان نوجوان را پس از تعطیلات تابستانی به افسران در حال تعلیم تبدیل ساعت پنج و نیم صبح برای دویدن یا انجام تمرینات کالیستنیک به صف میکنند. در سالن غذاخوری، هنگام خوردن صبحانه این دانشجویان یا آشخورها باید صاف روی صندلی بنشینند و قاشق را تا مقابل دهان بالا بیاورند نه اینکه سرشان را به سمت بشقاب ببرند. ممکن است یک سال بالایی آنها را سؤال پیچ کند. «گاو چطوره؟» کوتاه شده «چقدر شیر باقی مانده؟» است و یک آش خور یاد میگیرد این طور جواب بدهد: «آقا / خانم! راه میره! ماغ میکشه! پر از شیره! شیر ماده گاوها n تا خاصیت داره!»، که n تعداد قوطی های شیر باقی مانده روی میز است.
بقیه روز ترکیبی است از کلاسها و فعالیت های بدنی مثل اتاق های بدون پنجره پر از گاز اشک آور که آش خورها باید در آن ماسکشان را بردارند و در حالی که صورتشان دارد می سوزد عبارت هایی را از حفظ تکرار کنند. بالا آوردن اجباری نیست اما اگر بالا بیاورند هم تنبیه نمی شوند. ساعت ۱۰ شب خاموشی و صبح بعد دوباره روز از نو. این دوره دشوار برای روحیه سرباز- دانشجوهای تازه پر مخاطره است. برای ورود به آکادمی همگی باید دانش آموزانی ممتاز باشند. خیلی از آنها ورزشکارانی درخشان بوده اند و بیشترشان یکی از فرایندهای پذیرش را داشته اند که شامل توصیه نامه ای از طرف یک عضو کنگره است. در دوره پرورش هیولا جایی برای تنبل ها نیست. اما برخی بیشتر از یک ماه دوام نمی آورند.
داک ورث فهمید که نمره داوطلبی کل که برآیند نمرات آزمونهای استاندارد رتبه دبیرستان، آزمون های آمادگی جسمانی و ارزیابی توانایی رهبری است، مهم ترین معیار پذیرش است اما نمی توان بر اساس آن پیش بینی کرد که چه کسی پیش از اتمام دوره هیولا آن را رها میکند. او با افرادی که در حوزه های مختلف عملکرد عالی داشتند صحبت کرده بود و تصمیم گرفت که درباره اشتیاق و استقامت مطالعه کند، ترکیبی که او هوشمندانه آن را «ثبات قدم» نامید. او یک پرسشنامه خودارزیابی طراحی کرد که دو جزء سازنده ثبات قدم را می سنجید. یکی از این اجزا اخلاق و انعطاف پذیری در کار است و دیگری «پایایی علایق» یعنی جهت گیری، اینکه فرد بداند دقیقاً چه می خواهد.
در سال ۲۰۰۴ و در آغاز دورۀ «پرورش هیولا»، داک ورث از ۱۲۱۸ ورودی جدید آزمون ثبات قدم گرفت. به آنها ۱۲ جمله داده و از آنها خواسته شده بود بر اساس اینکه هر جمله چقدر درباره آنها صدق میکند از یک تا پنج به آن نمره دهند. بعضی از جملات مشخصاً درباره اخلاق کاری بودند «من سخت کوش هستم» یا «من پشتکار دارم»، جملات دیگر پایداری یا تمرکز فرد را بررسی میکردند «من غالباً برای خودم هدف تعیین میکنم اما بعد تصمیم میگیرم هدف دیگری را دنبال کنم یا علایق من سال به سال تغییر میکند».
اکثر قریب به اتفاق آشخورها دوره هیولا را به اتمام میرسانند؛ فرق نمی کند نمره ثبات قدمشان چقدر بوده است. در نخستین سالی که داک ورث آنها را مورد مطالعه قرار داد، از ۱۲۱۸ نفر ۷۱ نفر دوره را رها کردند در سال ۲۰۱۶ ، از ۱۳۰۸ نفر ۳۲ نفر دوره را رها کردند. مسئله اساسی تر این است که آیا رها کردن دوره تصمیم خوبی است یا نه ؟ فارغ التحصیلان این دوره به من گفتند که در طول دوره هیولا و پس از آن افراد به دلایل مختلفی انصراف می دهند. اشلی نیکولاس فارغ التحصیل سال ۲۰۰۹ که به عنوان مأمور اطلاعاتی در افغانستان خدمت کرده است به من چنین گفت: «فکر میکنم برای بچه هایی که به فعالیت های مغزی بیشتر بگذارند و به سال تحصیلی برسند برای بچه هایی که به فعالیتهای بدنی گرایش بیشتری از فعالیتهای بدنی گرایش دارند کوتاهی طول دوره باعث میشود آن را راحت تر پشت سر دارند هیولا یکی از بهترین تجربه هایشان خواهد بود بعضی از دانشجوها با گذراندن دوره هیولا متوجه میشوند که دانشگاه افسری جای مناسبی برای تواناییها و علایق آنها نیست. «یادم است که تعداد خیلی بیشتری در طول ترم اول فهمیدند که نمی توانند در دانشگاه دوام بیاورند و ترک تحصیل کردند. عده ای که زودتر رفتند هم یا خیلی دلتنگ خانه و خانواده بودند یا فهمیدند که برای آنجا ساخته نشده اند. گروه آخر اکثراً بچه هایی بودند که به اجبار و بدون علاقه واقعی به وست پوینت آمده بودند. به عبارت دیگر، از اندک دانشجویانی که در طول دوره هیولا انصراف دادند برخی نه به دلیل عدم استقامت ، بلکه به این دلیل آنجا را ترک کردند که صرفاً داشتند بر اساس اطلاعاتی عمل میکردند که درباره «کیفیت تطبیق» خود کسب کرده بودند با آن کار سازگاری نداشتند.
@A_purm
معروف ترین پژوهش درباره رها کردن کار را آنجلا داک ورث" انجام داده است
او می خواست پیش بینی کند که کدام یک از تازه واردها دوره آموزش مقدماتی و آشنایی با آکادمی نظامی
آمریکا را رها می کنند دوره ای که از قدیم به آن دوره «پرورش هیولا» می گفتند.
در این دوره شش هفته و نیم فشار بدنی و عاطفی طراحی شده است تا مردان و زنان نوجوان را پس از تعطیلات تابستانی به افسران در حال تعلیم تبدیل ساعت پنج و نیم صبح برای دویدن یا انجام تمرینات کالیستنیک به صف میکنند. در سالن غذاخوری، هنگام خوردن صبحانه این دانشجویان یا آشخورها باید صاف روی صندلی بنشینند و قاشق را تا مقابل دهان بالا بیاورند نه اینکه سرشان را به سمت بشقاب ببرند. ممکن است یک سال بالایی آنها را سؤال پیچ کند. «گاو چطوره؟» کوتاه شده «چقدر شیر باقی مانده؟» است و یک آش خور یاد میگیرد این طور جواب بدهد: «آقا / خانم! راه میره! ماغ میکشه! پر از شیره! شیر ماده گاوها n تا خاصیت داره!»، که n تعداد قوطی های شیر باقی مانده روی میز است.
بقیه روز ترکیبی است از کلاسها و فعالیت های بدنی مثل اتاق های بدون پنجره پر از گاز اشک آور که آش خورها باید در آن ماسکشان را بردارند و در حالی که صورتشان دارد می سوزد عبارت هایی را از حفظ تکرار کنند. بالا آوردن اجباری نیست اما اگر بالا بیاورند هم تنبیه نمی شوند. ساعت ۱۰ شب خاموشی و صبح بعد دوباره روز از نو. این دوره دشوار برای روحیه سرباز- دانشجوهای تازه پر مخاطره است. برای ورود به آکادمی همگی باید دانش آموزانی ممتاز باشند. خیلی از آنها ورزشکارانی درخشان بوده اند و بیشترشان یکی از فرایندهای پذیرش را داشته اند که شامل توصیه نامه ای از طرف یک عضو کنگره است. در دوره پرورش هیولا جایی برای تنبل ها نیست. اما برخی بیشتر از یک ماه دوام نمی آورند.
داک ورث فهمید که نمره داوطلبی کل که برآیند نمرات آزمونهای استاندارد رتبه دبیرستان، آزمون های آمادگی جسمانی و ارزیابی توانایی رهبری است، مهم ترین معیار پذیرش است اما نمی توان بر اساس آن پیش بینی کرد که چه کسی پیش از اتمام دوره هیولا آن را رها میکند. او با افرادی که در حوزه های مختلف عملکرد عالی داشتند صحبت کرده بود و تصمیم گرفت که درباره اشتیاق و استقامت مطالعه کند، ترکیبی که او هوشمندانه آن را «ثبات قدم» نامید. او یک پرسشنامه خودارزیابی طراحی کرد که دو جزء سازنده ثبات قدم را می سنجید. یکی از این اجزا اخلاق و انعطاف پذیری در کار است و دیگری «پایایی علایق» یعنی جهت گیری، اینکه فرد بداند دقیقاً چه می خواهد.
در سال ۲۰۰۴ و در آغاز دورۀ «پرورش هیولا»، داک ورث از ۱۲۱۸ ورودی جدید آزمون ثبات قدم گرفت. به آنها ۱۲ جمله داده و از آنها خواسته شده بود بر اساس اینکه هر جمله چقدر درباره آنها صدق میکند از یک تا پنج به آن نمره دهند. بعضی از جملات مشخصاً درباره اخلاق کاری بودند «من سخت کوش هستم» یا «من پشتکار دارم»، جملات دیگر پایداری یا تمرکز فرد را بررسی میکردند «من غالباً برای خودم هدف تعیین میکنم اما بعد تصمیم میگیرم هدف دیگری را دنبال کنم یا علایق من سال به سال تغییر میکند».
اکثر قریب به اتفاق آشخورها دوره هیولا را به اتمام میرسانند؛ فرق نمی کند نمره ثبات قدمشان چقدر بوده است. در نخستین سالی که داک ورث آنها را مورد مطالعه قرار داد، از ۱۲۱۸ نفر ۷۱ نفر دوره را رها کردند در سال ۲۰۱۶ ، از ۱۳۰۸ نفر ۳۲ نفر دوره را رها کردند. مسئله اساسی تر این است که آیا رها کردن دوره تصمیم خوبی است یا نه ؟ فارغ التحصیلان این دوره به من گفتند که در طول دوره هیولا و پس از آن افراد به دلایل مختلفی انصراف می دهند. اشلی نیکولاس فارغ التحصیل سال ۲۰۰۹ که به عنوان مأمور اطلاعاتی در افغانستان خدمت کرده است به من چنین گفت: «فکر میکنم برای بچه هایی که به فعالیت های مغزی بیشتر بگذارند و به سال تحصیلی برسند برای بچه هایی که به فعالیتهای بدنی گرایش بیشتری از فعالیتهای بدنی گرایش دارند کوتاهی طول دوره باعث میشود آن را راحت تر پشت سر دارند هیولا یکی از بهترین تجربه هایشان خواهد بود بعضی از دانشجوها با گذراندن دوره هیولا متوجه میشوند که دانشگاه افسری جای مناسبی برای تواناییها و علایق آنها نیست. «یادم است که تعداد خیلی بیشتری در طول ترم اول فهمیدند که نمی توانند در دانشگاه دوام بیاورند و ترک تحصیل کردند. عده ای که زودتر رفتند هم یا خیلی دلتنگ خانه و خانواده بودند یا فهمیدند که برای آنجا ساخته نشده اند. گروه آخر اکثراً بچه هایی بودند که به اجبار و بدون علاقه واقعی به وست پوینت آمده بودند. به عبارت دیگر، از اندک دانشجویانی که در طول دوره هیولا انصراف دادند برخی نه به دلیل عدم استقامت ، بلکه به این دلیل آنجا را ترک کردند که صرفاً داشتند بر اساس اطلاعاتی عمل میکردند که درباره «کیفیت تطبیق» خود کسب کرده بودند با آن کار سازگاری نداشتند.
@A_purm