@zhuanchannel
کتاب سیر عشق دوباتن رو به تازگی تموم کردم.
+صفحه۱۱ نوشته بود؛
"برای داشتن روابط خوب، نیازی نیست دائما عاقلانه رفتار کنیم؛ تمام مهارتی که نیاز داریم این است که چند وقت یکبار بتوانیم با روی گشوده اقرار کنیم که شاید در یکی دو موقعیت احمقانه رفتار کردهایم".
.عمیقا تایید کردم.
+ صفحه ۲۳ نوشته بود؛
"در عشق واقعی، نیازی نیست به طرز ملالتباری هرچیزی به زبان آورده یا دیکته شود. وقتی دو نفر به یکدیگر تعلق دارند، بالاخره یک احساس متقابلِ حقیقتاً حیرتآوری وجود دارد که بر اساس آن هر دو طرف، جهان را کاملاً مشابه هم میبینند".
. ناخواسته سر تکون دادم.
+ صفحه ۳۵ نوشته بود؛
"آنچه ما به طور معمول عشق مینامیم در واقع تنها، آغاز عشق است و باید بیاموزیم که عشق تنها شور و شوق نیست، بلکه یک مهارت است!"
. عمیقا تصدیق کردم.
+ صفحه ۴۷ نوشته بود
"یک نظریهٔ معروف وجود دارد که میگوید:
افرادی که در بزرگسالی جذبشان میشویم، شباهت خاصی با افرادی دارند که در کودکی بیش از همه دوستشان داشتیم. حال ممکن است پای شوخطبعی خاصی در میان باشد یا قیافهای خاص، اخلاقی خاص یا یک گرایش عاطفی خاص!"
. حس غریب آشنا.
+ صفحه ۵۹ نوشته بود؛
"اگر بتوانیم کجخلقیهای معشوق دلخورِ خود را همچون یک نوزاد در نظر بگیریم، بهترین لطف را در حق وی کردهایم. گاهی بهترین موهبت این است که با کودک درونی که ناامید، خشمگین و بیزبان است، رابطه برقرار کنیم و او را ببخشیم".
. ایده جذابیست.
+ صفحه ۶۴ نوشته بود؛
"عاقل بودن یعنی شناخت موقعیتهایی که منطق و استدلال به هیچ وجه در آنها به کار نمیآید".
. عاشق عاقل، به دنبال پذیرش هیجان و شناخت نیاز پشت آن است.
+ صفحه ۷۹ نوشته بود؛
"ما قادریم به هر غریبهای حرفهایی معقول و مؤدبانه بزنیم، اما تنها در حضور معشوق است که با تمام وجودمان معتقدیم میتوانیم به خودمان جرئت دهیم که بیش از حد و بیحدوحصر نامعقول باشیم".
. عشق یعنی نمایش آسیبپذیریها.
صفحه ۸۸ نوشته بود
"اینکه معشوق را «تمام و کمال» بدانیم، تنها نشان میدهد که نتوانستهایم او را بشناسیم. تنها زمانی میتوانیم ادعا کنیم به تدریج در حال شناخت یک نفر هستیم که آن شخص سخت ما را مأیوس کرده باشد".
. چه جمله حقی!.
صفحه ۹۸ نوشته بود
"به جای توضیح دادن دعوا میکنیم، به جای یاد دادن غر میزنیم، به جای تجزیه و تحلیل کردنِ نگرانیهایمان بیقرار میشویم، دروغ میگوییم و تقصیر را گردن افراد بیگناه میاندازیم!
. استاد شروع عشقیم و شاگرد ضعیف ادامه آن.
و در نهایت صفحه ۱۱۰ نوشته بود؛
همهچیز با تحقیرهای جزئی و مأیوس کردن آغاز میشود.
و هیچکس به اندازهٔ کسی که با او ازدواج میکنیم، نمیتواند ما را نابود کند
و البته ما را بسازد.
دکتر امانی
کتاب سیر عشق دوباتن رو به تازگی تموم کردم.
+صفحه۱۱ نوشته بود؛
"برای داشتن روابط خوب، نیازی نیست دائما عاقلانه رفتار کنیم؛ تمام مهارتی که نیاز داریم این است که چند وقت یکبار بتوانیم با روی گشوده اقرار کنیم که شاید در یکی دو موقعیت احمقانه رفتار کردهایم".
.عمیقا تایید کردم.
+ صفحه ۲۳ نوشته بود؛
"در عشق واقعی، نیازی نیست به طرز ملالتباری هرچیزی به زبان آورده یا دیکته شود. وقتی دو نفر به یکدیگر تعلق دارند، بالاخره یک احساس متقابلِ حقیقتاً حیرتآوری وجود دارد که بر اساس آن هر دو طرف، جهان را کاملاً مشابه هم میبینند".
. ناخواسته سر تکون دادم.
+ صفحه ۳۵ نوشته بود؛
"آنچه ما به طور معمول عشق مینامیم در واقع تنها، آغاز عشق است و باید بیاموزیم که عشق تنها شور و شوق نیست، بلکه یک مهارت است!"
. عمیقا تصدیق کردم.
+ صفحه ۴۷ نوشته بود
"یک نظریهٔ معروف وجود دارد که میگوید:
افرادی که در بزرگسالی جذبشان میشویم، شباهت خاصی با افرادی دارند که در کودکی بیش از همه دوستشان داشتیم. حال ممکن است پای شوخطبعی خاصی در میان باشد یا قیافهای خاص، اخلاقی خاص یا یک گرایش عاطفی خاص!"
. حس غریب آشنا.
+ صفحه ۵۹ نوشته بود؛
"اگر بتوانیم کجخلقیهای معشوق دلخورِ خود را همچون یک نوزاد در نظر بگیریم، بهترین لطف را در حق وی کردهایم. گاهی بهترین موهبت این است که با کودک درونی که ناامید، خشمگین و بیزبان است، رابطه برقرار کنیم و او را ببخشیم".
. ایده جذابیست.
+ صفحه ۶۴ نوشته بود؛
"عاقل بودن یعنی شناخت موقعیتهایی که منطق و استدلال به هیچ وجه در آنها به کار نمیآید".
. عاشق عاقل، به دنبال پذیرش هیجان و شناخت نیاز پشت آن است.
+ صفحه ۷۹ نوشته بود؛
"ما قادریم به هر غریبهای حرفهایی معقول و مؤدبانه بزنیم، اما تنها در حضور معشوق است که با تمام وجودمان معتقدیم میتوانیم به خودمان جرئت دهیم که بیش از حد و بیحدوحصر نامعقول باشیم".
. عشق یعنی نمایش آسیبپذیریها.
صفحه ۸۸ نوشته بود
"اینکه معشوق را «تمام و کمال» بدانیم، تنها نشان میدهد که نتوانستهایم او را بشناسیم. تنها زمانی میتوانیم ادعا کنیم به تدریج در حال شناخت یک نفر هستیم که آن شخص سخت ما را مأیوس کرده باشد".
. چه جمله حقی!.
صفحه ۹۸ نوشته بود
"به جای توضیح دادن دعوا میکنیم، به جای یاد دادن غر میزنیم، به جای تجزیه و تحلیل کردنِ نگرانیهایمان بیقرار میشویم، دروغ میگوییم و تقصیر را گردن افراد بیگناه میاندازیم!
. استاد شروع عشقیم و شاگرد ضعیف ادامه آن.
و در نهایت صفحه ۱۱۰ نوشته بود؛
همهچیز با تحقیرهای جزئی و مأیوس کردن آغاز میشود.
و هیچکس به اندازهٔ کسی که با او ازدواج میکنیم، نمیتواند ما را نابود کند
و البته ما را بسازد.
دکتر امانی