با من اگر بیرون رفتید به من نگویید بچگی نکن و مراعات کن و متشخصانه رفتار کن. من دوست دارم راحت باشم. من کودک درون احمقی دارم و او دلش میخواهد زنگ فراخوانِ تمام کافهها را بزند و ذوق کند، دلش میخواهد روی تمام جدولهای کنار خیابان راه برود، هرکجا خسته شد بدون ملاحظه روی زمین بنشیند، گاهی ساعتها بایستد و به عروسکهای یک عروسک فروشی، یا وسایل و کتاب و دفترهای پشت ویترین چیده شده نگاه کند، انیمیشن ببیند، بادکنکهای پر باد و براق را بترکاند، یا گاهی مثل بچهها به کوچکترین چیزها حسادت کند و اقرار کند که حسودیش شده. کودک درون لجباز و رشدنیافتهی وجود من دلش میخواهد هرکجا گریهاش گرفت، بزند زیر گریه، یا گاهی اشتباه کند و فریب بخورد و برایش مهم نباشد که ضعیف یا ساده خطاب شده. کودک درون من دوست دارد به خستگی و ضعفهاش اعتراف کند، پناه ببرد، دوست داشته و بغل گرفته و نوازش بشود...
به قدری اینروزها از دنیای بزرگسالانه زیستنهای آدمها مصیبت و پوچی و آزار دیدهام که کودک درونم را محکمتر از همیشه چسبیدهام و احتمال حرفها و کنایهها و درک نشدنها را به جان خریدهام.
بگذارید هرکس، هرجور که زندگی را دریافته و دوستتر دارد زندگی کند. چه آنکس که با بالغ و چه آنکس که با کودک درونش... بگذارید مشتاق باشند و کیف کنند؛ از متشخصانه و دست به سینه وسط زندگی ایستادن و محتاط بودن، یا دویدن و زنگ تمام خانهها را زدن و خندیدن و گریختن...
╭━═━⊰✹♡✹⊱━═━╮
@zaneh_emroozi
╰━═━⊰❀♡❀⊱━═━╯
به قدری اینروزها از دنیای بزرگسالانه زیستنهای آدمها مصیبت و پوچی و آزار دیدهام که کودک درونم را محکمتر از همیشه چسبیدهام و احتمال حرفها و کنایهها و درک نشدنها را به جان خریدهام.
بگذارید هرکس، هرجور که زندگی را دریافته و دوستتر دارد زندگی کند. چه آنکس که با بالغ و چه آنکس که با کودک درونش... بگذارید مشتاق باشند و کیف کنند؛ از متشخصانه و دست به سینه وسط زندگی ایستادن و محتاط بودن، یا دویدن و زنگ تمام خانهها را زدن و خندیدن و گریختن...
نرگسصرافیان_طوفان
╭━═━⊰✹♡✹⊱━═━╮
@zaneh_emroozi
╰━═━⊰❀♡❀⊱━═━╯