درود بر مهربانوی بزرگوار و تک تک دوستان عزیز
امیر جزیره هستم
بانوی غرب بانوی غرب بانوی غرب عزیز و دوست داشتنی.
واقعا از اینکه این همه نسبت به بنده لطف و محبت داری ممنونم.نوع حرف زدنت و ادبیات فرم جدیتی و جملات آمرانه یه بو و حس دیگه ای داره زنی که پشت این چهره جدی دنیایی از فهم و دانش هست زنی پر از مهر و محبت زنی بسیار توانا و دنیایی عظمت زنی که خودشو باور داره و کلی تجربه داره. راستش از لحن تون بسیار خوشم اومد.خواهران بانوی غرب نمونه و الگوی مناسبیهستند چنین زنانی همیشه همسرانشون بسیار قوی و موفق،و فرزندانشون بهترین ها هستند.الهی که به همراه خانواده بزرگوارتون بهترین روزها سپری نمایید.متاسفانه دریاهامون با بی تدبیری و عدم کنترل نابود شده اونم با کشتی های غیرمجاز و صیغهای غیرقانونی و بی رویه.اون هم توی اخلاقش جدیت های شما رو داره و فکر نمیکنم کسی مثل اون پیدا بشه.خیلی چیزا رو نمیشه اینجا باز کرد از حوصله دوستان خارج میشه
و اما سوتی که نه خاطره است در واقع
چندین سال قبل یه مدتی جزیره هنگام بودم یعنی دو سه سال اونجا بودم یه روز رفته بودم حمام (کلا حمام و دستشویی اکثر خونه ها توی حیاط هست)توی حمام بودم و لباسامو آب میکشیدم که یهو یه چیزی از سقف افتاد روی کمرم چند لحظه اول بی خیال بودم نگاه هم نکردم ولی یه لحظه کنجکاو شدم گفتم ببینم چی روی کمرم افتاد تا برگشتم پشت سرم نگاه کردم دیدم یه مار تپلی شاید دو متر بلندی داشت یهو بلند شدم و در حمام باز کردم رفتم تو حیاط اونم لخت مادرزاد اما کسی اون روز نبود و سریع چوب پیدا کردم و انداختم وسط حیاط که یهو دختر همسایه در باز کرد و اومد و داشت صدام میکرد منم فوری حوله دورم کردم و گفتم جلو نیا مار بزرگه.اونم با خوشحالی گفت امیر برام بگیرش میخوامش.خلاصه دو نفری جلو مار که میخواست بره توی سوراخ های دیوار سنگی میگرفتیم روسری شو انداخت روی مار ولی چون نازک بود جلوش نمیگرفت گیر داده بود که حوله دورت روش بنداز گفتم ابله لختم میگه اشکال نداره من نگاه نمیکنم نا که یه لحظه تونستم چوب روی گردنش بذارم و دختره یه دست گردنش گرفت یه دست هم دم مار منم یه کیسه سفید آرد از توی انبار پیدا کردم و توس کیسه انداختیم و برداشت برد منم برگشتم حمام ولی کلی دنبال جفتش بودم حتی تا دو سه روز دنبال جفتش بودم چون معمولا مار ها با جفت شون هستند.امیدوارم دکتر آیدای عزیز دچار فوبیا نشن.داستانتون جالب بود.آها تا ذهن تون درگیر نشده اون دختره خودش توی درمانگاه بود فکر کنم داد به آزمایشگاه
دوست دار همیشگی شما امیر جزیره
#سوتی_های_زنونه
https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V
برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
امیر جزیره هستم
بانوی غرب بانوی غرب بانوی غرب عزیز و دوست داشتنی.
واقعا از اینکه این همه نسبت به بنده لطف و محبت داری ممنونم.نوع حرف زدنت و ادبیات فرم جدیتی و جملات آمرانه یه بو و حس دیگه ای داره زنی که پشت این چهره جدی دنیایی از فهم و دانش هست زنی پر از مهر و محبت زنی بسیار توانا و دنیایی عظمت زنی که خودشو باور داره و کلی تجربه داره. راستش از لحن تون بسیار خوشم اومد.خواهران بانوی غرب نمونه و الگوی مناسبیهستند چنین زنانی همیشه همسرانشون بسیار قوی و موفق،و فرزندانشون بهترین ها هستند.الهی که به همراه خانواده بزرگوارتون بهترین روزها سپری نمایید.متاسفانه دریاهامون با بی تدبیری و عدم کنترل نابود شده اونم با کشتی های غیرمجاز و صیغهای غیرقانونی و بی رویه.اون هم توی اخلاقش جدیت های شما رو داره و فکر نمیکنم کسی مثل اون پیدا بشه.خیلی چیزا رو نمیشه اینجا باز کرد از حوصله دوستان خارج میشه
و اما سوتی که نه خاطره است در واقع
چندین سال قبل یه مدتی جزیره هنگام بودم یعنی دو سه سال اونجا بودم یه روز رفته بودم حمام (کلا حمام و دستشویی اکثر خونه ها توی حیاط هست)توی حمام بودم و لباسامو آب میکشیدم که یهو یه چیزی از سقف افتاد روی کمرم چند لحظه اول بی خیال بودم نگاه هم نکردم ولی یه لحظه کنجکاو شدم گفتم ببینم چی روی کمرم افتاد تا برگشتم پشت سرم نگاه کردم دیدم یه مار تپلی شاید دو متر بلندی داشت یهو بلند شدم و در حمام باز کردم رفتم تو حیاط اونم لخت مادرزاد اما کسی اون روز نبود و سریع چوب پیدا کردم و انداختم وسط حیاط که یهو دختر همسایه در باز کرد و اومد و داشت صدام میکرد منم فوری حوله دورم کردم و گفتم جلو نیا مار بزرگه.اونم با خوشحالی گفت امیر برام بگیرش میخوامش.خلاصه دو نفری جلو مار که میخواست بره توی سوراخ های دیوار سنگی میگرفتیم روسری شو انداخت روی مار ولی چون نازک بود جلوش نمیگرفت گیر داده بود که حوله دورت روش بنداز گفتم ابله لختم میگه اشکال نداره من نگاه نمیکنم نا که یه لحظه تونستم چوب روی گردنش بذارم و دختره یه دست گردنش گرفت یه دست هم دم مار منم یه کیسه سفید آرد از توی انبار پیدا کردم و توس کیسه انداختیم و برداشت برد منم برگشتم حمام ولی کلی دنبال جفتش بودم حتی تا دو سه روز دنبال جفتش بودم چون معمولا مار ها با جفت شون هستند.امیدوارم دکتر آیدای عزیز دچار فوبیا نشن.داستانتون جالب بود.آها تا ذهن تون درگیر نشده اون دختره خودش توی درمانگاه بود فکر کنم داد به آزمایشگاه
دوست دار همیشگی شما امیر جزیره
#سوتی_های_زنونه
https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V
برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️