سلام به مهربانو جان و سلامی گرم به همه عزیزان تو کانال برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم ❤️
آخ که سوتی دختر زریوار عزیز را راجع به چگونگی بچه آوردن خوندم یادم افتاد ما دهه پنجاهی ها خیلی تباه تر از این حرفها بودیم 😢
الان یک چیزی میگم شاید اصلا باور نکنین من خودم در بچگی فوق العاده چشم و گوش بسته بودم فلسفه چگونگی بچه آوردن را اصلا نمیدونستم موبایل و ماهواره که نبود بفهمیم چی به چیه تا اینکه کلاس دوم راهنمایی بودم اون زمان اگه بزرگترهای گروه یادشون باشه دستگاه ویدیو قاچاقی بود بگیر و ببند زیادی داشت آقا ما چشم و گوش بسته روزگار سرمون تو درس خواندن بود خدا نسازه واسه یک پسر دایی ام که کلا با حرفی که زد و پیشنهادی که داد کلا تفکر من درباره ازدواج و بچه آوردن را تغییر داد 😂😂😂
ای خدا لعنتت کنه که هر وقت یادم میفته اعصابم خراب میشه 😂
بعداز ظهری بود من خونه بودم خیر سرم این پسر دایی اومد گفت چیزی بهت بگم پایه هستی با هم بریم گفتم چیه اینم گفت پسر دایی پسر عموهامون که از ما حدودا ده سالی بزرگتر بودن فیلمی آوردن بیا به بهانه چایی درست کردن و پذیرایی کردن دزدکی نگاه کنیم 😅
ای کاش قلم پام میشکست ای کاش لال میشدم و نمیرفتم من بچه مثبت و درسخون رو چه به این کارها 😢😢
خلاصه شب شد و اون وقتها هر کی مسافرت مشهدی جایی میرفت خونه رو امانت میدادن به یکی که مراقب خونه باشه اما غافل از اینکه تا موقع برگشتن صاحبخونه اون خونه میشد خونه تیمی و مجردی هر جور خلافی به عقلشون قد می داد دسته جمعی انجام میدادند 😂😂😂
حالا خونه دایی بزرگم رو اینا قرق کرده بودن و من و پسر دایی رفتیم آشپزخونه و چای درست کردن و میوه شستن و این کارها آقا چشمتون روز بد نبینه فیلم رو گذاشته بودن از اون فیلمهای خاک بر سری ما هم دو نفری تو آشپزخونه چپیده بودیم و فقط صدای خنده و شوخی اونا میومد 🙈🙈🙈🙈
پسر دایی بزرگترم که خیلی آدم لارژ و باحالی بود اومد آشپزخونه چایی بخوره چشمش به ما دو تا افتاد که گوشه ای کز کرده بودیم دست ما رو گرفت و با خنده و شوخی ما رو برد جلوی تلویزیون و دیدیم اون چه که نباید ببینیم 🙈🙈🙈🙈
این نامرد بی وجدان ما رو که برد اونجا حالا همه جمعیت از ما بزرگتر نشستن شوخی های مسخره اینم مثل کارشناسان مسایل زناشویی داشت توضیح میداد 😂😂😂
میگفت مجتبی فکر نکنی بچه ها رو لک لک میاره یا نمیدونم مامان باباها از بازار یا بیمارستان میخرن نه خیر نگاه کن اینطوری بچه دار میشن 😱😱😱
پسر دایی جان تف تو روحت که با ما چه کردی به یکباره از دنیای سادگی و بچگی وارد دنیای دیگه شدیم که هنوز هم یادم می افته عرق سردی به تنم میشینه 😅😅😅
یعنی از اونجا که بیرون اومدیم خدا شاهده تمامی تصوراتم اول درباره پیامبر و امام ها و بعد راجع به پدر و مادرها عوض شد 😂😂😂
نمیتونستم درک کنم یا بفهمم که فلسفه ازدواج و بچه آوردن این مدلی هست خدا شاهده تا چند وقتی با پدر و مادرم سرسنگین بودم یعنی بعضی وقت ها میخواستم برم سرشان داد بزنم که چرا از این کارهای خاک بر سری انجام میدین ذهنم هم درباره عموو زن عموها و دایی و زن دایی ها و کلا همسایه ها. عوض شده بود نماز که میخواندن پیش خودم میگفتم آره جون خودتون با این کثافت کاری هاتون خیلی هم قبوله 😂😂
یادم که میفتاد اصلا حوصله هیچ چیز رو نداشتم از لحاظ درسی هم افت کرده بودم وقتی به این فکر میکردم که پیامبر و امام های معصوم هم اینجوری بچه دار میشوند حالم از خودم و از زندگی بهم میخورد سالها گذشت تا با این مسأله و افکار منفی کنار اومدم 😂😂😂
پسر کوردم از ایلام 💙
#سوتی_های_زنونه
https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3Vبرای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️