6 Mar, 07:40
27 Feb, 15:32
دست به انکار خدایی میزنم که مدت هاست کافرم کرده.شاید چون جرعت اعتراف ندارمجرعت اعتراف به پرستیدن خدای خود را ندارمهمون خالقی که از شراب مسحور کننده بهشتش روی لب های خدایم ریخته ،اگر میدونست روزی قراره خلق شده اش را بپرستم شاید هیچوقت دست به کشیدن تن بی نقصش نمیزدخالق را انکار میکنم مخلوق را میپرسم.با حسرت چشیدن طعم یاقوت سرخ لب هایش پا به جهنم میگذارم.من آزادی را در این دنیا داشتهام. وقت در بند بودن رسیده است.
23 Feb, 22:11
16 Feb, 23:40
14 Feb, 18:17
9 Feb, 02:33
6 Feb, 22:44
20 Jan, 21:07
در این زمانانتظار همانقدر بی معنی است که زیباترین آهنگِ جهان را برای کسی بنوازی که قادر به شنیدن نیست...امید همانقدر سخت و نشدنی است که رنگین کمان را به کسی نشان بدهی که قادر به دیدن نیست...نقشه ی بهشتِ گمشده ای را در دست دارم، این همان بهارِ دوغین است درواقع من به کویری تبعید شده ام که خاک و شن هایش چشمانم را میسوزاند، من نیز قادر به دیدن نیستم لبهایم برای سخن گفتن، مُهر و نشانی از جنسِ سکوت خورده استخورشید، طلوع نمیکند ماه، شب ها نمیتابدستاره ها نمیدرخشندبرای رهایی از خودم واردِ اُقانوسِ مصیبت شدم غافل از اینکه مصیبت ها نیز زخم های اُقیانوساند، حال نیز من هم زخم خوردهام...من حتی هنگام غرق شدن هم سوختم...هرجایی را که گمان میکردم آسیب ناپذیر است، مانند خشمِ آسمان مرا در خود کِشید...آیا قادر هستم این غُل و زنجیرِ شومِ طالعام را بشکنم؟اگر هنگام شکستنش جانم را از دست دادم، مرا در همان کویری که تبعید شدهام رها کنید، خاکِ آنجا اشکهای مرا به یاد دارد...
احساس میکنم سالمندی شدهام، وقتی جوانتر بودم عطشِ پیروزی درونم وجود داشت، اکنون با بالاتر رفتنِ سنِ خود، دیگر آن شور و اشتیاقِ خود را از دست دادهام.احساساتم مانند گیتاری سوخته شدهاند، البته درگذشته به زیباییِ نوتهایش بودند.اکنون درحالِ عبور از بینِ خاکسترهایش هستم، اما همچنان مشکلاتم را مانند تابوتی روی دوشم میکشم.حال، قلبم از دیوار سنگتر، ذهنم از زمستانِ اِوِرِست سهمناکتر است.البته که به یاریِ دیگران پاسخِ منفی میدهم، بخاطرِ اشتباهِ اعتماد کردنم، سیم خاردارهای زیادی دورِ قلبم کشیده اند.همگی مانند مترسک هایی در مزرعه هستند که نقش قهرمانها را بازی میکنند.اما گاهی تعجب میکنم، آیا خدا به دلیلِ مصیبتهایی که سرِ یکدیگر آوردهایم مارا میبخشد؟ بعد به اطرافم مینگرم و متوجه میشوم زمان زیادی است که خدا اینجا را ترک کرده و ما همگی گروگانِ غرور خود شدهایم
20 Jan, 21:06
20 Jan, 21:02
20 Jan, 19:44
20 Jan, 19:43
𝖨𝖿 𝗒𝗈𝗎 𝗐𝖺𝗌 𝖺 𝗀𝗁𝗈𝗌𝗍 , 𝖨 𝗐𝗈𝗎𝗅𝖽 𝗄𝗂𝗌𝗌 𝗒𝗈𝗎 𝖺𝗇𝗒𝗐𝖺𝗒 .