خاکسترِاقیانوس؛


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Цитаты


شـایَددَردُنـیایـی‌دیـگَرتـوشیـریـنی‌ِزِنـدِگی‌تَلخـَم‌‌شَـوی؛
اَموالِ‌‌مَن‌تو‌سِه‌چیز‌خُلاصِه‌میشه" تـختـم ، سـیگـارم ، پـسـرم "
https://t.me/for_parkyuri

Уважаемый @durov !!

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Цитаты
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: 𝖣︎𝖺𝗋𝗄︎𝗆︎𝗈𝗈𝗇︎
خانه

و بازگشتم، من برای جبرانِ تمامیِ اشتباهاتم بازگشتن‌رو منتخب شده‌بودم. من‌بازگشتن به تورا ترجیح‌داده بودم، چون می‌دانستم نمی‌توانم امن‌تر از خانه‌ی خود جایی‌را پیدا کنم و تو خوب این‌را می‌دانستی‌که تو تنها داراییِ من هستی و تو برای‌من
"خانه‌ی امنِ من و پناه‌گاهِ من تو هستی."
زانو‌ زدم و التماسِ بازگشتنِ تورا کردم. با آن‌که هیچ‌کجا مقصرِ شکسته‌شدنم نبودم، اما تو آن‌فردی بودی‌که خود را زخم‌دیده نشان دادی. با آن‌که تو کسی‌بودی که از من طلبِ رفتنم‌را کردی تا در آغوشِ یارت به زندگی‌ات با شادی ادامه دهی، اما بازهم من برای جبرانِ اشتباهاتم بازگشتم. چون می‌دانستم در پیِ رفتنم تو هیچ‌گاه به یادِ من نخواهی‌افتاد. هیچ‌گاه کنارِ ساحل نخواهی ‌رفت تا غروب‌را به یادِ چشمانِ من نگاه‌کنی. اما من ساحل‌را هرشب کلبه‌ی سکوتِ خود می‌دانستم صدایش‌را صدایت شنیدم، موج‌هایش‌را موهایت دیدم و غروب‌ خورشیدش‌را رنگِ چشمانت دیدم. اشتباه‌از منی‌بود که خود را برای‌تو کافی‌دیدم، بدون‌ آن‌که بدانم بهتر‌از من در آغوشش برایت مسکن‌ها دارد. من تورا خانه‌ی خود دیدم بدون‌ آن‌که بدانم محلتِ زندگی‌ام به‌زودی به پایان می‌رسد. جلوی پاهایت بر زانو نشستم و با گریستن از تو خواستم تا مرا به خانه‌ام بازگردانی. از تو پرسیدم که چطور می‌توانی کلیدِ قلبت‌را به دیگری‌بدهی وقتی می‌دانی من با حسرت به دنبالِ تو خواهم آمد؟! و تو در جواب سوال‌ِ من سکوت‌را انتخاب‌کردی، اما من برایت می‌گویم خانه‌ی امنِ من؛
خانه‌ام‌ را بر روحم ویران‌کردی، و قلب من‌را به آتش‌کشیدی.


Репост из: PV by PY


Репост из: ㅤ𝖲𝖺ה𝗍𝗂𝗇𝗈
كـامِ‌عميقـياز‌مـارلبـوروي بين انگشت‌هايش گرفت و سرش را به تنه‌ي سخت درختِ پشت‌سرش تكيه داد، با چشمانِ بي‌فروغش به خونِ روي برف خيره شد و پوزخندي زد:
"بلاخـره‌خـودراميشناسـم...‌زمانـي‌كه‌گـوش‌هاازسكـوت‌
كـرشـده‌باشـدو‌چشـم‌ها‌چيـزي‌جـز‌سياهـي‌نبينـد.
"


-


Репост из: خاکسترِاقیانوس؛
من وقتی باریدن برفو میبینم،
یادتو میوفتم،عجیبه،نه؟


Репост из: خاکسترِاقیانوس؛
+ تیره ترین دونه برف زندگیم ، کجا بودی وقتی با عطر تنم لج کرده بودم …


ـ


بعد چند وقت
فور ببینم ازتون؟


I want you to want me


Репост из: 𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞...
در این زمان
انتظار همانقدر بی معنی است که زیباترین آهنگِ جهان را برای کسی بنوازی که قادر به شنیدن نیست...
امید همانقدر سخت و نشدنی است که رنگین کمان را به کسی نشان بدهی که قادر به دیدن نیست...
نقشه ی بهشتِ گمشده ای را در دست دارم، این همان بهارِ دوغین است
درواقع من به کویری تبعید شده ام که خاک و شن هایش چشمانم را می‌سوزاند، من نیز قادر به دیدن نیستم
لب‌هایم برای سخن گفتن، مُهر و نشانی از جنسِ سکوت خورده است
خورشید، طلوع نمی‌کند
ماه، شب ها نمی‌تابد
ستاره ها نمی‌درخشند
برای رهایی از خودم واردِ اُقانوسِ مصیبت شدم غافل از اینکه مصیبت ها نیز زخم های اُقیانوس‌اند، حال نیز من هم زخم خورده‌ام...
من حتی هنگام غرق شدن هم سوختم...
هرجایی را که گمان می‌کردم آسیب ناپذیر است، مانند خشمِ آسمان مرا در خود کِشید...
آیا قادر هستم این غُل و زنجیرِ شومِ طالع‌ام را بشکنم؟
اگر هنگام شکستنش جانم را از دست دادم، مرا در همان کویری که تبعید شده‌ام رها کنید، خا‌کِ آن‌جا اشک‌های مرا به یاد دارد...


Репост из: 𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞...
زندگیِ من، محکومیتی که در آن اسیر شده‌ام.
احساس می‌کنم سالمندی شده‌ام، وقتی جوان‌تر بودم عطشِ پیروزی درونم وجود داشت، اکنون با بالاتر رفتنِ سنِ خود، دیگر آن شور و اشتیاقِ خود را از دست داده‌ام.
احساساتم مانند گیتاری سوخته شده‌اند، البته درگذشته به زیباییِ نوت‌هایش بودند.
اکنون
درحالِ عبور از بینِ خاکسترهایش هستم، اما همچنان مشکلاتم را مانند تابوتی روی دوشم میکشم.
حال، قلبم از دیوار سنگ‌تر، ذهنم از زمستانِ اِوِرِست سهمناک‌تر است.
البته که به یاریِ دیگران پاسخِ منفی میدهم، بخاطرِ اشتباهِ اعتماد کردنم، سیم خاردارهای زیادی دورِ قلبم کشیده اند.
همگی مانند مترسک هایی در مزرعه هستند که نقش قهرمان‌ها را بازی می‌کنند.
اما گاهی تعجب می‌کنم، آیا خدا به دلیلِ مصیبت‌هایی که سرِ یکدیگر آورده‌ایم مارا می‌بخشد؟ بعد به اطرافم می‌نگرم و متوجه می‌شوم
زمان زیادی است که خدا اینجا را ترک کرده و ما همگی گروگانِ غرور خود شده‌ایم


Репост из: 𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞...
+ در قمارِ عشقِ او، زندگی‌ام را باختم


Репост из: ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌Ορίνα
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌Στο όνομα της θεάς του έρωτα
‌Κ που έβαλε στοργή
‌ ‌ ‌ και αγάπη ανάμεσά μας...
‌και μας έπνιξε στην αγάπη


Репост из: ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌Ορίνα


Репост из: ᎢᏗᎥᎷᏗ


از اینجا سین میزنین یکم ویو بخورن بریم ادامش؟
سین فریز شده

Показано 16 последних публикаций.