🎯 دست از سر پدر مادرها بردارید
— کندوکاو در دوران کودکی همیشه راهحل درمان رنجهای امروز نیست
🔴 نیکلاس سرنینگ، رواندرمانگر و روانشناس با تجربهای است که بیست سال از عمرش را صرف کار درمان، آموزش و تحقیق در حوزۀ رواندرمانی اگزیستانسیال و رواندرمانیِ کودک کرده. او با نیت نجاتبخشی و امید به بهتر کردن جهان به این حرفه پا گذاشت: کندوکاو در ریشههای رنج، کمک به کودکان و حلوفصل تروماهای گذشته. همه اینها برایش مقدس بودند. اما کمکم متوجه شد چیزی در این روایت نمیخواند. درمانهایی که قرار بود رهاییآور باشند، گاهی پریشانی بیشتری میآفریدند.
🔴 سرنینگ، اکنون پس از سالها تجربه، با تردید بزرگی روبهرو است: آیا آنچه امروز بهعنوان رواندرمانی میشناسیم، بیش از آنکه راه نجات باشد، راهی به بیراهه نیست؟ او رفته رفته از رواندرمانیِ متعارف، بهویژه روانپویشی، فاصله گرفت؛ نه فقط در نقد تکنیکهای متداول، بلکه در زیر سؤالبردن پیشفرضهای نظریِ اساسی آن: اینکه رنج انسان ریشه در تروماهای دوران کودکی دارد یا اینکه پرداختن به احساسات منفی راهی برای عبور از آنهاست. او حالا مینویسد بسیاری از رواندرمانیهای رایج نهتنها شواهد علمی کافی ندارند، بلکه در مواردی میتوانند به افراد آسیب برسانند.
🔴 تغییر نگاه سرنینگ ناگهانی نبود. نقطۀ عطف چرخش او از علم آمد: نخستینبار با خواندن کتاب «نقشۀ آفرینش» از رابرت پلومین. این کتاب، بر پایۀ دههها تحقیق گسترده بر روی دوقلوهایی نوشته شده است که به دور از هم و در محیطهای خانوادگی متفاوت بزرگ شدهاند. تحقیقات پلومین نشان میداد که تأثیر تربیت والدین و محیط کودکی بر شخصیت افراد، در مقایسه با ژنتیک، بسیار ناچیز است. او سپس سراغ کتاب «هیچ دوتایی شبیه هم نیست» از جودیت ریچ هریس رفت که همین نتایج را با استناد به مطالعات متعدد تأیید میکرد.
🔴 یافتههای علمی جدیددر حوزۀ روانشناسی تکاملی و شواهد تجربی شالودۀ بسیاری از نظریههای روانپویشی را برای سرنینگ زیر سؤال برد. اگر دوقلوهای همسان که جدا از هم بزرگ شدهاند، شخصیتهای مشابه دارند، و خواهرخواندههایی که با هم بزرگ شدهاند، تفاوتهای شخصیتی زیادی دارند، آنگاه نقش محیط خانوادگی، برخلاف ادعای بسیاری از مکاتب درمانی، احتمالاً چندان تعیینکننده نیست. این یافتهها برای سرنینگ، که باور داشت ریشۀ رنج را باید در رویدادهای دوران کودکی جستوجو کرد، ویرانگر بود. او به این نتیجه رسید که فهم ما از منشأ رنج روانی نیازمند بازنگری جدی است.
🔴 سرنینگ مینویسد که شواهد قاطعی وجود ندارد که نشان دهد تجربههای نامطلوب دوران کودکی بهطور مستقیم موجب اختلالات روانی در بزرگسالی میشوند. آنچه با اختلالات روانی همبستگی دارد «یادآوری منفی» تجربیات دوران کودکی است نه خود آن تجربیات. او دید که درمانهای مبتنی بر تروما، بیش از آنکه به درمان کمک کنند، مراجع را در چرخهای از قربانیبودن، بازگویی درد و تفسیر بیپایان گذشته گرفتار میکنند و بسیاری از درمانگران آنچه را که هنوز ثابت نشده، همچون حقیقتی علمی ارائه میدهند.
@tarjomaanweb👇
— کندوکاو در دوران کودکی همیشه راهحل درمان رنجهای امروز نیست
🔴 نیکلاس سرنینگ، رواندرمانگر و روانشناس با تجربهای است که بیست سال از عمرش را صرف کار درمان، آموزش و تحقیق در حوزۀ رواندرمانی اگزیستانسیال و رواندرمانیِ کودک کرده. او با نیت نجاتبخشی و امید به بهتر کردن جهان به این حرفه پا گذاشت: کندوکاو در ریشههای رنج، کمک به کودکان و حلوفصل تروماهای گذشته. همه اینها برایش مقدس بودند. اما کمکم متوجه شد چیزی در این روایت نمیخواند. درمانهایی که قرار بود رهاییآور باشند، گاهی پریشانی بیشتری میآفریدند.
🔴 سرنینگ، اکنون پس از سالها تجربه، با تردید بزرگی روبهرو است: آیا آنچه امروز بهعنوان رواندرمانی میشناسیم، بیش از آنکه راه نجات باشد، راهی به بیراهه نیست؟ او رفته رفته از رواندرمانیِ متعارف، بهویژه روانپویشی، فاصله گرفت؛ نه فقط در نقد تکنیکهای متداول، بلکه در زیر سؤالبردن پیشفرضهای نظریِ اساسی آن: اینکه رنج انسان ریشه در تروماهای دوران کودکی دارد یا اینکه پرداختن به احساسات منفی راهی برای عبور از آنهاست. او حالا مینویسد بسیاری از رواندرمانیهای رایج نهتنها شواهد علمی کافی ندارند، بلکه در مواردی میتوانند به افراد آسیب برسانند.
🔴 تغییر نگاه سرنینگ ناگهانی نبود. نقطۀ عطف چرخش او از علم آمد: نخستینبار با خواندن کتاب «نقشۀ آفرینش» از رابرت پلومین. این کتاب، بر پایۀ دههها تحقیق گسترده بر روی دوقلوهایی نوشته شده است که به دور از هم و در محیطهای خانوادگی متفاوت بزرگ شدهاند. تحقیقات پلومین نشان میداد که تأثیر تربیت والدین و محیط کودکی بر شخصیت افراد، در مقایسه با ژنتیک، بسیار ناچیز است. او سپس سراغ کتاب «هیچ دوتایی شبیه هم نیست» از جودیت ریچ هریس رفت که همین نتایج را با استناد به مطالعات متعدد تأیید میکرد.
🔴 یافتههای علمی جدیددر حوزۀ روانشناسی تکاملی و شواهد تجربی شالودۀ بسیاری از نظریههای روانپویشی را برای سرنینگ زیر سؤال برد. اگر دوقلوهای همسان که جدا از هم بزرگ شدهاند، شخصیتهای مشابه دارند، و خواهرخواندههایی که با هم بزرگ شدهاند، تفاوتهای شخصیتی زیادی دارند، آنگاه نقش محیط خانوادگی، برخلاف ادعای بسیاری از مکاتب درمانی، احتمالاً چندان تعیینکننده نیست. این یافتهها برای سرنینگ، که باور داشت ریشۀ رنج را باید در رویدادهای دوران کودکی جستوجو کرد، ویرانگر بود. او به این نتیجه رسید که فهم ما از منشأ رنج روانی نیازمند بازنگری جدی است.
🔴 سرنینگ مینویسد که شواهد قاطعی وجود ندارد که نشان دهد تجربههای نامطلوب دوران کودکی بهطور مستقیم موجب اختلالات روانی در بزرگسالی میشوند. آنچه با اختلالات روانی همبستگی دارد «یادآوری منفی» تجربیات دوران کودکی است نه خود آن تجربیات. او دید که درمانهای مبتنی بر تروما، بیش از آنکه به درمان کمک کنند، مراجع را در چرخهای از قربانیبودن، بازگویی درد و تفسیر بیپایان گذشته گرفتار میکنند و بسیاری از درمانگران آنچه را که هنوز ثابت نشده، همچون حقیقتی علمی ارائه میدهند.
@tarjomaanweb👇