🎯 آیا هر کس میتواند هویت جنسیاش را خودش انتخاب کند؟
— ووکها موافقند، ژیژک مخالف
🔴 ووک (woke) به معنی «بیدار» کلمهای برگرفته از شعارهای فعالان سیاهپوست آمریکایی بود که در سالهای ریاستجمهوری ترامپ وارد کارزارهای فرهنگی شد. ووکها گروه واحدی نیستند و دایرۀ گستردهای از معترضان به ترامپ، سرمایهداری یا تبعیض نژادی و جنسیتی را در خود جمع میکند؛ با پوپولیسم، راست افراطی و بنیادگرایی دینی هم اظهار مخالفت میکنند. اما در مجموع، پرسروصداترین نمایندگان ووکیسم طرفدارانِ آزادی انتخاب هویت جنسی هستند که میگویند هر کس حق دارد خود را مرد، زن یا دارای هر هویت جنسی دیگری که میخواهد بداند.
🔴 اسلاوی ژیژک، روشنفکر عمومی و نظریهپرداز مشهور، معتقد است برخورد ووکها با مسئلۀ هویت جنسی با کاستیهایی جدی مواجه است و هر جا این ایدئولوژی توسط دولتها پذیرفته و اجرایی شده، بحران آفریده است. نمونهای مهم، سیاستهای دولت نیکولا استورجن در اسکاتلند است.
🔴 استورجن در اسکاتلند آرمانهای ووکسیم را در اولویت قرار داد. دولت اسکاتلند قوانینی را تصویب کرد که حتی ۱۶ تا ۱۷ سالهها نیز میتوانستند اساساً آنچه را که احساس میکنند هویت جنسیشان است اعلام کنند و این هویت همانطور ثبت میشود. اما مشکلی قابلپیشبینی پدید آمد: آیلا برایسون، فردی که به لحاظ بیولوژیکی مرد محسوب میشد، بعد از محکومیت به تجاوز به دو زن، اعلام کرد زن است و به زندان زنان فرستاده شد. پس از اعتراضات، برایسون به زندان مردان منتقل شد، اما این هم باز طبق قوانین جدید مسئلهساز بود، چون فردی که خودش را زن میداند در زندان مردان بود.
🔴 این ماجرا آنقدر دردسر درست کرد که استورجن از سمت خود استعفا داد. نکتۀ مثال فوق این است که در این دست موارد، راهحل سادهای وجود ندارد، چون هویت جنسی برخلاف آنچه ووکها میگویند، بهخودیِخود شکل سادهای از هویت نیست، بلکه ابعاد پیچیدهای دارد و پر از تناقضات و ویژگیهای ناخودآگاه است.
🔴 داروهای جلوگیری از بلوغ که برای نوجوانانی تجویز میشود که دربارۀ هویت جنسی خود تردید دارند، نمونۀ دیگری از این سادهاندیشی دربارۀ جنسیت است. ووکها طوری با هویت جنسی برخورد میکنند که گویا مسئله یک تصمیم صاف و ساده است. اما در نظر نمیگیرند که بسیاری از نوجوانان دربارۀ هویت جنسی خود با سوالاتی روبهرو هستند که فقط بعد از پشت سر گذاشتن بلوغ میتوانند به آنها پاسخ دهند. بنابراین با مصرف داروهای ضدبلوغ، عملاً دست به تغییراتی بنیادین و پرعارضه در بدن خود میزنند، بدون اینکه واقعاً بدانند دارند چه میکنند.
🔴 ژیژک میگوید «فُرم» اندیشه و عمل در میان ووکها، شباهت کاملی با بنیادگرایان دارد. هر دوی آنها در مسیر آنچه درست میدانند، دنبال راهحلهای سریع، ایجابی و بیچونوچرا هستند و هر کس که از در مخالفت با آنها برآید، با شدیدترین برچسبها دربارۀ نژادپرستی و سکسیسم طرد میشود.
🔴 وُوک همچون نوعی جزماندیشی دینیِ سکولارشده عمل میکند. جان مکوُرتر، منتقد سیاهپوست، برخی از این تضادها را در کتاب اخیرش، نژادپرستی وُوک، برشمرده است. او میگوید از نظر ووکها «باید تا ابد تلاش کنید که تجربیات افراد سیاهپوست را درک کنید، ولی هرگز نمیتوانید درک کنید که سیاهپوستبودن چه حسی دارد و اگر هم فکر میکنید که میفهمید، نژادپرست هستید!» در این وضعیت، حتی ارجاع به واقعیتها هم نمیتواند ما را از مهلکه نجات دهد، چون ووکها خیلی راحت میگویند: واقعیات ابزاری برای ادامۀ ساختارهای تبعیضآمیزند.
🔴 ژیژک میگوید در این حرف رگهای از حقیقت وجود دارد: درست است که ستمدیدهها اغلب توانایی بازاندیشی عمیق در ساختارهای ایدئولوژی لیبرالِ حاکم بر جوامع غربی را ندارند، اما مسئله این است که ووکها واقعاً قربانیان ستمدیدۀ ایدئولوژی غالب نیستند، آنها اقلیتی ممتازند که در بهترین دانشگاههای دنیا تحصیل میکنند.
🔴 ژیژک میپرسد: چطور وُوک، با اینکه دیدگاه اقلیت است، میتواند فضای وسیعتر لیبرال و چپ را بیاثر نموده و ترس عمیقی را از مخالفت علنی با وُوک در آن فضا القا کند؟ او برای پاسخ به این سوال، از مفهوم «فراخود» در روانکاوی بهره میگیرد: فراخود عاملی بیرحم و سیریناپذیر است که فرد را مورد هجوم خواستههای ناممکن قرار میدهد و بعد تلاشهای ناموفقش برای برآوردهکردن آنها را به تمسخر میگیرد. فراخود نیرویی است که از منظر آن هرچه فرد بیشتر تلاش کند تا کوششهای «گناهآلودش» را سرکوب کند، بیشازپیش احساس گناه میکند.
🔴 ووکها هم شبیه این «پارادوکس فراخود» عمل میکنند. آنها انتظاراتی بر دوش فرد میگذارند که امکان برآورده شدن ندارد، پس فرد همواره در آنها شکست میخورد، و همواره از شکستش احساس گناه میکند. چیرگی ترسناک ووک با این ماشینِ جنگی تولید شرم و احساس گناه حاصل شده است.
— ووکها موافقند، ژیژک مخالف
🔴 ووک (woke) به معنی «بیدار» کلمهای برگرفته از شعارهای فعالان سیاهپوست آمریکایی بود که در سالهای ریاستجمهوری ترامپ وارد کارزارهای فرهنگی شد. ووکها گروه واحدی نیستند و دایرۀ گستردهای از معترضان به ترامپ، سرمایهداری یا تبعیض نژادی و جنسیتی را در خود جمع میکند؛ با پوپولیسم، راست افراطی و بنیادگرایی دینی هم اظهار مخالفت میکنند. اما در مجموع، پرسروصداترین نمایندگان ووکیسم طرفدارانِ آزادی انتخاب هویت جنسی هستند که میگویند هر کس حق دارد خود را مرد، زن یا دارای هر هویت جنسی دیگری که میخواهد بداند.
🔴 اسلاوی ژیژک، روشنفکر عمومی و نظریهپرداز مشهور، معتقد است برخورد ووکها با مسئلۀ هویت جنسی با کاستیهایی جدی مواجه است و هر جا این ایدئولوژی توسط دولتها پذیرفته و اجرایی شده، بحران آفریده است. نمونهای مهم، سیاستهای دولت نیکولا استورجن در اسکاتلند است.
🔴 استورجن در اسکاتلند آرمانهای ووکسیم را در اولویت قرار داد. دولت اسکاتلند قوانینی را تصویب کرد که حتی ۱۶ تا ۱۷ سالهها نیز میتوانستند اساساً آنچه را که احساس میکنند هویت جنسیشان است اعلام کنند و این هویت همانطور ثبت میشود. اما مشکلی قابلپیشبینی پدید آمد: آیلا برایسون، فردی که به لحاظ بیولوژیکی مرد محسوب میشد، بعد از محکومیت به تجاوز به دو زن، اعلام کرد زن است و به زندان زنان فرستاده شد. پس از اعتراضات، برایسون به زندان مردان منتقل شد، اما این هم باز طبق قوانین جدید مسئلهساز بود، چون فردی که خودش را زن میداند در زندان مردان بود.
🔴 این ماجرا آنقدر دردسر درست کرد که استورجن از سمت خود استعفا داد. نکتۀ مثال فوق این است که در این دست موارد، راهحل سادهای وجود ندارد، چون هویت جنسی برخلاف آنچه ووکها میگویند، بهخودیِخود شکل سادهای از هویت نیست، بلکه ابعاد پیچیدهای دارد و پر از تناقضات و ویژگیهای ناخودآگاه است.
🔴 داروهای جلوگیری از بلوغ که برای نوجوانانی تجویز میشود که دربارۀ هویت جنسی خود تردید دارند، نمونۀ دیگری از این سادهاندیشی دربارۀ جنسیت است. ووکها طوری با هویت جنسی برخورد میکنند که گویا مسئله یک تصمیم صاف و ساده است. اما در نظر نمیگیرند که بسیاری از نوجوانان دربارۀ هویت جنسی خود با سوالاتی روبهرو هستند که فقط بعد از پشت سر گذاشتن بلوغ میتوانند به آنها پاسخ دهند. بنابراین با مصرف داروهای ضدبلوغ، عملاً دست به تغییراتی بنیادین و پرعارضه در بدن خود میزنند، بدون اینکه واقعاً بدانند دارند چه میکنند.
🔴 ژیژک میگوید «فُرم» اندیشه و عمل در میان ووکها، شباهت کاملی با بنیادگرایان دارد. هر دوی آنها در مسیر آنچه درست میدانند، دنبال راهحلهای سریع، ایجابی و بیچونوچرا هستند و هر کس که از در مخالفت با آنها برآید، با شدیدترین برچسبها دربارۀ نژادپرستی و سکسیسم طرد میشود.
🔴 وُوک همچون نوعی جزماندیشی دینیِ سکولارشده عمل میکند. جان مکوُرتر، منتقد سیاهپوست، برخی از این تضادها را در کتاب اخیرش، نژادپرستی وُوک، برشمرده است. او میگوید از نظر ووکها «باید تا ابد تلاش کنید که تجربیات افراد سیاهپوست را درک کنید، ولی هرگز نمیتوانید درک کنید که سیاهپوستبودن چه حسی دارد و اگر هم فکر میکنید که میفهمید، نژادپرست هستید!» در این وضعیت، حتی ارجاع به واقعیتها هم نمیتواند ما را از مهلکه نجات دهد، چون ووکها خیلی راحت میگویند: واقعیات ابزاری برای ادامۀ ساختارهای تبعیضآمیزند.
🔴 ژیژک میگوید در این حرف رگهای از حقیقت وجود دارد: درست است که ستمدیدهها اغلب توانایی بازاندیشی عمیق در ساختارهای ایدئولوژی لیبرالِ حاکم بر جوامع غربی را ندارند، اما مسئله این است که ووکها واقعاً قربانیان ستمدیدۀ ایدئولوژی غالب نیستند، آنها اقلیتی ممتازند که در بهترین دانشگاههای دنیا تحصیل میکنند.
🔴 ژیژک میپرسد: چطور وُوک، با اینکه دیدگاه اقلیت است، میتواند فضای وسیعتر لیبرال و چپ را بیاثر نموده و ترس عمیقی را از مخالفت علنی با وُوک در آن فضا القا کند؟ او برای پاسخ به این سوال، از مفهوم «فراخود» در روانکاوی بهره میگیرد: فراخود عاملی بیرحم و سیریناپذیر است که فرد را مورد هجوم خواستههای ناممکن قرار میدهد و بعد تلاشهای ناموفقش برای برآوردهکردن آنها را به تمسخر میگیرد. فراخود نیرویی است که از منظر آن هرچه فرد بیشتر تلاش کند تا کوششهای «گناهآلودش» را سرکوب کند، بیشازپیش احساس گناه میکند.
🔴 ووکها هم شبیه این «پارادوکس فراخود» عمل میکنند. آنها انتظاراتی بر دوش فرد میگذارند که امکان برآورده شدن ندارد، پس فرد همواره در آنها شکست میخورد، و همواره از شکستش احساس گناه میکند. چیرگی ترسناک ووک با این ماشینِ جنگی تولید شرم و احساس گناه حاصل شده است.