🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 6ـ خواستن محمدعلیمیرزا هشت تن را
مجلسیان که انجمنها را پراکنده گردانیدند امید میبستند که محمدعلیمیرزا از خشم و تندی کاسته نرمرویی خواهد نمود. لیکن او بگستاخی افزوده فردای آن روز بیرون کردن هشت تنی از سران آزادی را خواستار گردید. خواستش بیرون کردن آنها از ایران و یا سپردن بدست او میبود. از آن هشت تن یکی میرزا جهانگیرخان مدیر «صور اسرافیل» ، دیگری سید محمدرضای شیرازی مدیر «مساوات» ، دیگری ملکالمتکلمین ، و دیگری سید جمال واعظ ، دیگری بهاءالواعظین ، دیگری میرزا داوودخان بود. اما دو تن دیگر را نشناختهایم.
در روزنامهی «صور اسرافیل» همیشه سخنان تندی نوشته میشد و از شاه و درباریان نزدیک بدگویی فراوان میرفت. این روزنامه از شاپشال نکوهش دریغ نگفته او را «جهود» میخواند. این بدگوییها بیشترش ازآنِ میرزا علیاکبرخان دهخدا میبود. ولی چون یکی از دو تن دارندهی روزنامه میرزا جهانگیرخان میبود گناهها همه بگردن او میافتاد ، و خواهیم دید که جوان غیرتمند قربانی این راه گردید.
سید محمدرضا را نوشتهایم که مرد خیرهرویی میبود و در روزنامهاش همه گونه سخنان تند مینوشت. داستان لویی شانزدهم پادشاه فرانسه را یادآوری کرده [به] محمدعلیمیرزا بیم میداد. گذشته از همهی اینها چون در یکی از شمارههای روزنامهاش پردهدری بسیار کرده بود محمدعلیمیرزا از عدلیه دادخواهی کرد ، ولی سید محمدرضا گردنکشی کرده بدادگاه نرفت و بلکه یک شماره از روزنامهی خود را (شمارهی 22) ویژهی ریشخند و بدنویسی بدادگاه گردانید. سپس به یک رفتار بیشرمانهتری برخاسته بدکاریهایی بنام محمدعلیمیرزا و مادرش امالخاقان بروی چلوار بزرگی نوشته ببازار فرستاد که مردم گواهی خود را در پای آن بنویسند و مهر کنند. درمیان آزادیخواهان اگر کسانی شایندهی کشتن میبودند نخستینشان این مرد را باید شمرد.
ملکالمتکلمین چون یکی از سخنرانان توده بشمار میرفت ناگزیر درمیان گفتههایش از محمدعلیمیرزا نکوهش دریغ نمیداشت. لیکن ما پردهدری ازو سراغ نمیداریم. همانا کینهی محمدعلیمیرزا از جای دیگر میبوده : پیش از سالهای مشروطه ملکالمتکلمین به کردستان رفته زمانی در دستگاه سالارالدوله بسر میبرده. سپس چون عینالدوله در زمان صدراعظمی خود با محمدعلیمیرزا دشمنی نموده میخواست او را از ولیعهدی برانداخته دیگری را از پسران مظفرالدینشاه بجای او گزارد ، سالارالدوله ملک را روانهی تهران میگرداند که در آن باره بکوشد. اینبود ملک در تهران نمایندهای از سالارالدوله میبود. ولی چون جنبش مشروطه بمیان آمد او نیز همراهی نموده سالارالدوله را فراموش گردانید. لیکن محمدعلیمیرزا کینهی او را فراموش نکرده بود.
دربارهی سید جمال همین را باید گفت. او نیز از سخنرانان توده ولی پردهدر نمیبود. بیشتر سخنان او را در روزنامهی ویژهای بنام «الجمال» چاپ کردهاند و ما در آنها گفتههای زشتی نمییابیم. در اینجا نیز انگیزه چیز دیگر میبوده : سید جمال با همهی رخت آخوندی و پیشهی واعظی به اسلام و بنیادگزار آن باور استواری نمیداشته ، و این را گاهی در نهان باین و آن میگفته. از اینرو نامش به بیدینی دررفته و این محمدعلیمیرزا را بکشتن او گستاخ میگردانیده. بویژه که خود یکی از بنیادگزاران مشروطه بشمار میرفت و راستی آنست که زبان او در پیشرفت جنبش بسیار کارگر افتاده بود.
بهاءالواعظین نیز از سخنرانان شمرده میشد و چنانکه گفته میشود در منبرها پردهدری هم میکرده و محمدعلیمیرزا را «پسر امالخاقان» میخوانده.
میرزا داوودخان یکی از پیشروان آزادیخواهی شمرده میشد ولی ما داستانی که انگیزهی این اندازه دشمنی محمدعلیمیرزا باشد نمیدانیم. از آنسوی میبینیم چون پس از بمباران مجلس این را گرفتند و در باغشاه در زیر زنجیر میزیست باو کیفری بیشتر از دیگران داده نمیشد.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 6ـ خواستن محمدعلیمیرزا هشت تن را
مجلسیان که انجمنها را پراکنده گردانیدند امید میبستند که محمدعلیمیرزا از خشم و تندی کاسته نرمرویی خواهد نمود. لیکن او بگستاخی افزوده فردای آن روز بیرون کردن هشت تنی از سران آزادی را خواستار گردید. خواستش بیرون کردن آنها از ایران و یا سپردن بدست او میبود. از آن هشت تن یکی میرزا جهانگیرخان مدیر «صور اسرافیل» ، دیگری سید محمدرضای شیرازی مدیر «مساوات» ، دیگری ملکالمتکلمین ، و دیگری سید جمال واعظ ، دیگری بهاءالواعظین ، دیگری میرزا داوودخان بود. اما دو تن دیگر را نشناختهایم.
در روزنامهی «صور اسرافیل» همیشه سخنان تندی نوشته میشد و از شاه و درباریان نزدیک بدگویی فراوان میرفت. این روزنامه از شاپشال نکوهش دریغ نگفته او را «جهود» میخواند. این بدگوییها بیشترش ازآنِ میرزا علیاکبرخان دهخدا میبود. ولی چون یکی از دو تن دارندهی روزنامه میرزا جهانگیرخان میبود گناهها همه بگردن او میافتاد ، و خواهیم دید که جوان غیرتمند قربانی این راه گردید.
سید محمدرضا را نوشتهایم که مرد خیرهرویی میبود و در روزنامهاش همه گونه سخنان تند مینوشت. داستان لویی شانزدهم پادشاه فرانسه را یادآوری کرده [به] محمدعلیمیرزا بیم میداد. گذشته از همهی اینها چون در یکی از شمارههای روزنامهاش پردهدری بسیار کرده بود محمدعلیمیرزا از عدلیه دادخواهی کرد ، ولی سید محمدرضا گردنکشی کرده بدادگاه نرفت و بلکه یک شماره از روزنامهی خود را (شمارهی 22) ویژهی ریشخند و بدنویسی بدادگاه گردانید. سپس به یک رفتار بیشرمانهتری برخاسته بدکاریهایی بنام محمدعلیمیرزا و مادرش امالخاقان بروی چلوار بزرگی نوشته ببازار فرستاد که مردم گواهی خود را در پای آن بنویسند و مهر کنند. درمیان آزادیخواهان اگر کسانی شایندهی کشتن میبودند نخستینشان این مرد را باید شمرد.
ملکالمتکلمین چون یکی از سخنرانان توده بشمار میرفت ناگزیر درمیان گفتههایش از محمدعلیمیرزا نکوهش دریغ نمیداشت. لیکن ما پردهدری ازو سراغ نمیداریم. همانا کینهی محمدعلیمیرزا از جای دیگر میبوده : پیش از سالهای مشروطه ملکالمتکلمین به کردستان رفته زمانی در دستگاه سالارالدوله بسر میبرده. سپس چون عینالدوله در زمان صدراعظمی خود با محمدعلیمیرزا دشمنی نموده میخواست او را از ولیعهدی برانداخته دیگری را از پسران مظفرالدینشاه بجای او گزارد ، سالارالدوله ملک را روانهی تهران میگرداند که در آن باره بکوشد. اینبود ملک در تهران نمایندهای از سالارالدوله میبود. ولی چون جنبش مشروطه بمیان آمد او نیز همراهی نموده سالارالدوله را فراموش گردانید. لیکن محمدعلیمیرزا کینهی او را فراموش نکرده بود.
دربارهی سید جمال همین را باید گفت. او نیز از سخنرانان توده ولی پردهدر نمیبود. بیشتر سخنان او را در روزنامهی ویژهای بنام «الجمال» چاپ کردهاند و ما در آنها گفتههای زشتی نمییابیم. در اینجا نیز انگیزه چیز دیگر میبوده : سید جمال با همهی رخت آخوندی و پیشهی واعظی به اسلام و بنیادگزار آن باور استواری نمیداشته ، و این را گاهی در نهان باین و آن میگفته. از اینرو نامش به بیدینی دررفته و این محمدعلیمیرزا را بکشتن او گستاخ میگردانیده. بویژه که خود یکی از بنیادگزاران مشروطه بشمار میرفت و راستی آنست که زبان او در پیشرفت جنبش بسیار کارگر افتاده بود.
بهاءالواعظین نیز از سخنرانان شمرده میشد و چنانکه گفته میشود در منبرها پردهدری هم میکرده و محمدعلیمیرزا را «پسر امالخاقان» میخوانده.
میرزا داوودخان یکی از پیشروان آزادیخواهی شمرده میشد ولی ما داستانی که انگیزهی این اندازه دشمنی محمدعلیمیرزا باشد نمیدانیم. از آنسوی میبینیم چون پس از بمباران مجلس این را گرفتند و در باغشاه در زیر زنجیر میزیست باو کیفری بیشتر از دیگران داده نمیشد.
👇