🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 3ـ «راه نجات»
فردا دوشنبه قزاقان در شهر بگردش میپرداختند ، و چون تپانچه یا تفنگ همراه کسی میدیدند از دستش میگرفتند. امروز جلالالدوله و علاءالدوله و سردار منصور را همراه قزاقان روانهی مازندران گردانیدند. نیز «دستخطی» از شاه زیر عنوان «راه نجات و امیدواری ملت» چاپ کرده در شهر پراکنده کردند که میباید گفت «آگهی جنگ» با مجلس و مشروطه میبود و ما اینک آن را در پایین میآوریم :
سیمهای تلگراف را که پاره کرده بودند مخبرالدوله دوباره بست و این «راه نجات» یا «آگهی جنگ» را بهمهی شهرها رسانید ، که در همه جا فرمانروایان آن را بچاپ رسانیده در شهر پراکندند. پیش از آن در شهرها آگاهی از چگونگی نمیبود. این یکی از نافهمیهای مجلس بود که باآنکه از دو سه هفته پیش نشانههایی از این بدخواهی دربار در بیرون پدیدار میبود خود را بنافهمی زده پروا نمیکرد و بشهرها آگاهی نمیفرستاد. بلکه چنانکه دیدهایم با فرستادن تلگرافهای سپاسگزاری آنان را میفریبید ، سپس چون شاه بباغشاه رفت و پرده از کار برخاست باز بشهرها آگاهی نفرستاد تا سیمهای تلگراف بریده شد. اینبود در شهرستانها مردم ناآگاه ماندند ، تا روز سهشنبه این «راه نجات» بآنها رسید.
همان روز دوشنبه بهبهانی و طباطبایی تلگرافی برای تبریز و دیگر شهرها نوشتند که چگونگی را آگاهی دهند و یاوری خواهند ، و چون دسترس بتلگرافخانهی تهران نمیداشتند ، آن را با دست دو تن از مجاهدان گیلان به قزوین ، بنزد میرزا حسن رئیسالمجاهدین فرستادند که از تلگرافخانهی آنجا بشهرها رساند ، و اینان با شتاب روانه گردیده یکروزه به قزوین رسیدند ، و میرزا حسن نوشتهی دو سید را با تلگرافی از خود بشهرها رسانید. ولی پیداست که این دیرتر از «راه نجات» رسید. اینک تلگراف دو سید را در پایین میآورم :
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 3ـ «راه نجات»
فردا دوشنبه قزاقان در شهر بگردش میپرداختند ، و چون تپانچه یا تفنگ همراه کسی میدیدند از دستش میگرفتند. امروز جلالالدوله و علاءالدوله و سردار منصور را همراه قزاقان روانهی مازندران گردانیدند. نیز «دستخطی» از شاه زیر عنوان «راه نجات و امیدواری ملت» چاپ کرده در شهر پراکنده کردند که میباید گفت «آگهی جنگ» با مجلس و مشروطه میبود و ما اینک آن را در پایین میآوریم :
راه نجات و امیدواری ملت
ملت قدیم قویم ایران فرزندان حقیقی و روحانی ما هستند البته خوشوقت نخواهند بود که دولت ششهزار سالهی ایشان پایمال هوی و هوس مشتی خائن خودغرض خودخواه که بکلی از شرف ملیت دور و از حیثیت انسانیت مهجورند گردد البته راضی نخواهند بود که بدبختانه دستخوش خیالات فاسدهی دزدان آدمکش شوند یکی بطمع وزارت و دیگری بخیال ریاست بعضی بعلت جلب فائده برخی بواسطهی کسب تسلط و اقدام بامور نامشروع سادهلوحان بیچاره را بعناوین مختلفه هر ساعتی بزبانی و هر روزی ببیانی فریفته آنان را آلت کار و ایادی اعتبار خود قرار دهند بعموم فرزندان خود اعلام مینماییم که در این صورت چندی نخواهد گذشت از دولت و ملت جز اسمی باقی نخواهد ماند و بکلی رشتهی قومیت و قوای مملکت از هم گسیخته خواهد شد چنانچه بسالهای دراز و اتلاف نفوس صنادید مملکتی و عقلای ملت از عهدهی اصلاح آن نتوانند برآمد بدیهی است اشتباهی نخواهند داشت که شخص همایون ما در این مدت تا چه پایه در پیشرفت مشروطیت و آسایش و صلاح حال مملکت اقدامات فرموده از هیچ اقدامی فروگذار نفرمودیم هرچه گفتند شنیدیم و هرچه خواستند کردیم و از هر حرکت زشت ناپسندی تجاهل و اغماض نمودیم چه عهدها بستند که نشکستند چه پیمانها که بپایان نبردند آیا دیگر از برای شما شبهه باقی مانده که معدودی مفسدین قصدی جز خراب کردن خانهی شما ندارند آیا نمیدانید که نمیخواهند رابطهی اتحاد حقیقی درمیان دولت و ملت برقرار بماند صراحتاً بشما میگویم که بهیچوجه منالوجوه ممکن نیست بیش از این دولت و ملت خود را دچار حوادث و انقلابات دیده و از اعمال مغرضین صرفنظر فرمایم و این حرکات ناشایسته را بازیچه پنداشته و ملت خود را در تنگنای فشار ظلم مفسدین ایرانخرابکن بگذارم ایران بطوری که دستخط فرموده و بعموم دول اعلان فرمودهایم مشروطه و در عداد دول کنستیتوسیون محسوب است وکلا و مجلس شورای ملی در کمال امنیت و قدرت بتکالیفی که برای آنها مقرر است عمل خواهند کرد ما هم جداً در اجرای دستخط و مرحمت سابقهی خودمان جاهد و ساعی تجار و کسبه رعایا عموماً در امان و بکار خود مشغول مفسدین بیهیچ قبول وساطتی مخذول و منکوب هر کسی از حدود خود تجاوز نماید مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد شد البته ملت نجیب ایران و فرزندان عزیز من این اقدام حیوةبخش شاهانه را شایستهی هر گونه تشکر دانسته مقاصد حسنهی ما را در نظر داشته و بهیچوجه از همراهی فروگذار نخواهند نمود.
(محمدعلیشاه قاجار)
سیمهای تلگراف را که پاره کرده بودند مخبرالدوله دوباره بست و این «راه نجات» یا «آگهی جنگ» را بهمهی شهرها رسانید ، که در همه جا فرمانروایان آن را بچاپ رسانیده در شهر پراکندند. پیش از آن در شهرها آگاهی از چگونگی نمیبود. این یکی از نافهمیهای مجلس بود که باآنکه از دو سه هفته پیش نشانههایی از این بدخواهی دربار در بیرون پدیدار میبود خود را بنافهمی زده پروا نمیکرد و بشهرها آگاهی نمیفرستاد. بلکه چنانکه دیدهایم با فرستادن تلگرافهای سپاسگزاری آنان را میفریبید ، سپس چون شاه بباغشاه رفت و پرده از کار برخاست باز بشهرها آگاهی نفرستاد تا سیمهای تلگراف بریده شد. اینبود در شهرستانها مردم ناآگاه ماندند ، تا روز سهشنبه این «راه نجات» بآنها رسید.
همان روز دوشنبه بهبهانی و طباطبایی تلگرافی برای تبریز و دیگر شهرها نوشتند که چگونگی را آگاهی دهند و یاوری خواهند ، و چون دسترس بتلگرافخانهی تهران نمیداشتند ، آن را با دست دو تن از مجاهدان گیلان به قزوین ، بنزد میرزا حسن رئیسالمجاهدین فرستادند که از تلگرافخانهی آنجا بشهرها رساند ، و اینان با شتاب روانه گردیده یکروزه به قزوین رسیدند ، و میرزا حسن نوشتهی دو سید را با تلگرافی از خود بشهرها رسانید. ولی پیداست که این دیرتر از «راه نجات» رسید. اینک تلگراف دو سید را در پایین میآورم :
👇