🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار دهم : جستجو از حال مردم
🖌 احمد کسروی
🔸 1ـ دیگرگونیای که در جنبش آزادیخواهی رخ داد
چنانکه گفتهایم ، از آغاز داده شدن مشروطه تا نه ماه کمابیش از آن ، یک دورهی ویژهای میبود (که ما داستان آن دوره را در بخش یکم بپایان رسانیدهایم). زیرا در آن نه ماه :
1) جنبش مشروطه همگانی شمرده میشد ، و چنانکه نوشتهایم ، گذشته از شهرها در بسیاری از دیهها نیز مردم جنبیده شور و خروش از خود نشان میدادند.
2) ملایان مشروطه را «رواج شریعت» دانسته و در همه جا با مردم همدستی مینمودند. بگفتهی یکی ، خوانی را که درچیده میشد از بهر خود میپنداشتند و یاوری بدرچیدنش میکردند.
3) دشمنان مشروطه جز درباریان نمیبودند ، و آنان بدشمنی آشکاره گستاخی نمینمودند. محمدعلیمیرزا نیز در کارشکنی پافشاری بسیار نشان نمیداد.
لیکن پس از آن دوره که با سروزیری اتابک پایان پذیرفت ، از یکسو جنبش دیهها که بسیار سرسری میبود فرونشست ، و شهرهای کوچک نیز خاموش گردیدند. تنها در شهرهای بزرگ که در هر یکی انجمنی میبود نام مشروطه برده میشد ، و در اینها نیز همچنان چندگونگی (بدانسان که در بخش یکم بازنمودهایم) نمایان میبود. از مشهد و همدان و زنجان و مراغه و سبزوار و اینگونه شهرها آوازی شنیده نمیشد. از کرمانشاه و شیراز و اردبیل و ارومی بیش از همه آواز آشوب برمیخاست. اسپهان همچنان بنمایش و رویهکاری بس میکرد. تنها تبریز و خوی و تهران و رشت و قزوین میبود که مشروطهخواهی در آنجا ریشه دوانیده و کوششهایی بکار میرفت.
از یکسو هم ملایان بفریب خوردن خود پی برده این دانستند که مشروطه «رواج شریعت» نیست و آن خوان نه برای آنان درچیده میشود ، و از اینرو انبوهی از آنان که بامید سود با جنبش همراهی کرده بودند خود را بکنار کشیدند ، و حاجیشیخ فضلالله و همدستان او در تهران بدشمنی آشکار نیز برخاستند.
از سوی دیگر اتابک سروزیر گردیده از روی یک نقشهای پافشارانه با مجلس بنبرد برخاست و از اینجا ایستادگی دربار در برابر مجلس رویهی دیگری بخود گرفت.
اینهاست آنهایی که مشروطهی کوچک را (از داده شدن فرمان مشروطه تا بمباران مجلس) بدو دورهی جداگانه بخشیده نه ماه نخست آن را از چهارده ماه بازمانده جدا میگرداند.
در این دورهی دومْ مجلس نیز ارج خود را از دست داد زیرا آن شور آغاز جنبش در نمایندگان فرونشسته ، و از اینسوی چون گفتگو از قانون و شریعت بمیان میآمد ، بیشتر اینان یا از راه دلبستگی بکیش و یا از روی مردمفریبی ، هواداری از شریعت مینمودند. گذشته از اینکه بسیاری در نهان با اتابک بستگی میداشتند و هوای او را نگه میداشتند. کارهاشان آنها بود که یکایک نوشتهایم. در هر پیشامدی ناشایستی از خود نشان میدادند و در برابر دربار زبون درمیآمدند ، و چون تبریز بفریادشان رسیده از گرفتاری رهاشان میگردانید ، باز ناشایستی از سر میگرفتند. خودشان کاری نمیکردند و کارهای دیگران را نیز بینتیجه میگزاردند.
بیخردانهتر از همه آن شیوهای میبود که برای خود برگزیده و همیخواستند که هیچگاه بجنگ و خونریزی نزدیک نشوند ، و تنها با زبان پند و اندرز دشمنان را رام گردانند ، و اینبود همیشه فریب میخوردند ، و چنانکه دیدیم کار بجایی رسید که از رحیمخان بیسواد نیز فریب خوردند.
راستی آنست که بیشتر این نمایندگان گرفتار اندیشههای قلندرانه ، و مغزهاشان آکنده از شعرهای صوفیان و خراباتیان و دیگران میبود ، و از چنین کسانی شورشخواهی برنیامدی. آنان شایندهی نمایندگی در یک مجلس که میبایست رشتهی جنبش و شورش یک کشوری را بدست گیرد نمیبودند. اگر درمیانشان چند تنی جوان و خونگرم پیدا میشد اینان نیز هر کدام پابند دیگری میداشتند.
به ناشایستی مجلس یکم گواه همین بس که نتوانست و یا نخواست در تهران و دیگر شهرها نیز جوانان را بمشق سربازی وادارد. بارها گفتگو رفت و روزنامهها گفتار نوشتند ، و از نجف «فتوا» آمد. لیکن همهی اینان بیهوده گردید. این کار تنها در تبریز پیش رفت ، و شگفت است که مجلس بآن نیز خرسندی نشان نمیداد.
در تهران مردم نیز پیروی از نمایندگان کرده یگانه کوششی که پیش گرفته بودند انجمن ساختن ، و در پیشامدها بهایهوی و شور و خروش برخاستن بود. چنانکه خواهیم دید در روزهای آخر شمارهی انجمنهای تهران به یکصدوهشتاد رسیده بود. نیک اندیشید که در یک شهر یکصدوهشتاد انجمن چه معنی تواند داد؟!.. بجای آنکه همگیشان یک انجمن باشند ، وآنگاه بآمادگیهایی کوشند ، هر گروهی برای خود انجمنی میساختند ، و از کوشش بهایهوی بس میکردند.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار دهم : جستجو از حال مردم
🖌 احمد کسروی
🔸 1ـ دیگرگونیای که در جنبش آزادیخواهی رخ داد
چنانکه گفتهایم ، از آغاز داده شدن مشروطه تا نه ماه کمابیش از آن ، یک دورهی ویژهای میبود (که ما داستان آن دوره را در بخش یکم بپایان رسانیدهایم). زیرا در آن نه ماه :
1) جنبش مشروطه همگانی شمرده میشد ، و چنانکه نوشتهایم ، گذشته از شهرها در بسیاری از دیهها نیز مردم جنبیده شور و خروش از خود نشان میدادند.
2) ملایان مشروطه را «رواج شریعت» دانسته و در همه جا با مردم همدستی مینمودند. بگفتهی یکی ، خوانی را که درچیده میشد از بهر خود میپنداشتند و یاوری بدرچیدنش میکردند.
3) دشمنان مشروطه جز درباریان نمیبودند ، و آنان بدشمنی آشکاره گستاخی نمینمودند. محمدعلیمیرزا نیز در کارشکنی پافشاری بسیار نشان نمیداد.
لیکن پس از آن دوره که با سروزیری اتابک پایان پذیرفت ، از یکسو جنبش دیهها که بسیار سرسری میبود فرونشست ، و شهرهای کوچک نیز خاموش گردیدند. تنها در شهرهای بزرگ که در هر یکی انجمنی میبود نام مشروطه برده میشد ، و در اینها نیز همچنان چندگونگی (بدانسان که در بخش یکم بازنمودهایم) نمایان میبود. از مشهد و همدان و زنجان و مراغه و سبزوار و اینگونه شهرها آوازی شنیده نمیشد. از کرمانشاه و شیراز و اردبیل و ارومی بیش از همه آواز آشوب برمیخاست. اسپهان همچنان بنمایش و رویهکاری بس میکرد. تنها تبریز و خوی و تهران و رشت و قزوین میبود که مشروطهخواهی در آنجا ریشه دوانیده و کوششهایی بکار میرفت.
از یکسو هم ملایان بفریب خوردن خود پی برده این دانستند که مشروطه «رواج شریعت» نیست و آن خوان نه برای آنان درچیده میشود ، و از اینرو انبوهی از آنان که بامید سود با جنبش همراهی کرده بودند خود را بکنار کشیدند ، و حاجیشیخ فضلالله و همدستان او در تهران بدشمنی آشکار نیز برخاستند.
از سوی دیگر اتابک سروزیر گردیده از روی یک نقشهای پافشارانه با مجلس بنبرد برخاست و از اینجا ایستادگی دربار در برابر مجلس رویهی دیگری بخود گرفت.
اینهاست آنهایی که مشروطهی کوچک را (از داده شدن فرمان مشروطه تا بمباران مجلس) بدو دورهی جداگانه بخشیده نه ماه نخست آن را از چهارده ماه بازمانده جدا میگرداند.
در این دورهی دومْ مجلس نیز ارج خود را از دست داد زیرا آن شور آغاز جنبش در نمایندگان فرونشسته ، و از اینسوی چون گفتگو از قانون و شریعت بمیان میآمد ، بیشتر اینان یا از راه دلبستگی بکیش و یا از روی مردمفریبی ، هواداری از شریعت مینمودند. گذشته از اینکه بسیاری در نهان با اتابک بستگی میداشتند و هوای او را نگه میداشتند. کارهاشان آنها بود که یکایک نوشتهایم. در هر پیشامدی ناشایستی از خود نشان میدادند و در برابر دربار زبون درمیآمدند ، و چون تبریز بفریادشان رسیده از گرفتاری رهاشان میگردانید ، باز ناشایستی از سر میگرفتند. خودشان کاری نمیکردند و کارهای دیگران را نیز بینتیجه میگزاردند.
بیخردانهتر از همه آن شیوهای میبود که برای خود برگزیده و همیخواستند که هیچگاه بجنگ و خونریزی نزدیک نشوند ، و تنها با زبان پند و اندرز دشمنان را رام گردانند ، و اینبود همیشه فریب میخوردند ، و چنانکه دیدیم کار بجایی رسید که از رحیمخان بیسواد نیز فریب خوردند.
راستی آنست که بیشتر این نمایندگان گرفتار اندیشههای قلندرانه ، و مغزهاشان آکنده از شعرهای صوفیان و خراباتیان و دیگران میبود ، و از چنین کسانی شورشخواهی برنیامدی. آنان شایندهی نمایندگی در یک مجلس که میبایست رشتهی جنبش و شورش یک کشوری را بدست گیرد نمیبودند. اگر درمیانشان چند تنی جوان و خونگرم پیدا میشد اینان نیز هر کدام پابند دیگری میداشتند.
به ناشایستی مجلس یکم گواه همین بس که نتوانست و یا نخواست در تهران و دیگر شهرها نیز جوانان را بمشق سربازی وادارد. بارها گفتگو رفت و روزنامهها گفتار نوشتند ، و از نجف «فتوا» آمد. لیکن همهی اینان بیهوده گردید. این کار تنها در تبریز پیش رفت ، و شگفت است که مجلس بآن نیز خرسندی نشان نمیداد.
در تهران مردم نیز پیروی از نمایندگان کرده یگانه کوششی که پیش گرفته بودند انجمن ساختن ، و در پیشامدها بهایهوی و شور و خروش برخاستن بود. چنانکه خواهیم دید در روزهای آخر شمارهی انجمنهای تهران به یکصدوهشتاد رسیده بود. نیک اندیشید که در یک شهر یکصدوهشتاد انجمن چه معنی تواند داد؟!.. بجای آنکه همگیشان یک انجمن باشند ، وآنگاه بآمادگیهایی کوشند ، هر گروهی برای خود انجمنی میساختند ، و از کوشش بهایهوی بس میکردند.
👇