قطعهای در ترجمه آزاد شعرِ امیرالشعراء "احمد شوقی"
بَرَزَ الثَعلَبُ يَوماً
في شِعارِ الواعِظينا
فَمَشى في الأَرضِ يَهذي
وَيَسُبُّ الماكِرينا
وَيَقولُ الحَمدُ لِل
هِ إِلَهِ العالَمينا
يا عِبادَ اللَهِ توبوا
فَهوَ كَهفُ التائِبينا
وَاِزهَدوا في الطَيرِ إِنَّ الـ
ـعَيشَ عَيشُ الزاهِدينا
وَاطلُبوا الديكَ يُؤَذِّن
لِصَلاةِ الصُبحِ فينا
فَأَتى الديكَ رَسولٌ
مِن إِمامِ الناسِكينا
عَرَضَ الأَمرَ عَلَيهِ
وَهوَ يَرجو أَن يَلينا
فَأَجابَ الديكُ عُذراً
يا أَضَلَّ المُهتَدينا
بَلِّغِ الثَعلَبَ عَنّي
عَن جدودي الصالِحينا
عَن ذَوي التيجانِ مِمَّن
دَخَلَ البَطنَ اللَعينا
أَنَّهُم قالوا وَخَيرُ ال
قَولِ قَولُ العارِفينا
مُخطِئٌ مَن ظَنَّ يَوماً
أَنَّ لِلثَعلَبِ دينا
رفت روباه سوی ده یک روز
تا به تزویر خود شکار کند
جامه اهل زهد را پوشید
تا فریبش دوباره کار کند
گفت آیید تا نماز کنیم
بنده باید که خویش خوار کند
ذکر و تسبیح بر لبش باشد
روز وشب سجده آشکار کند
آب در چشمش از انابه رود
ربّنااغفرلنا شعار کند
تا مگر اشک چشم او فردا
آب بر شعله های نار کند
در خزان است جان ما ز گناه
مگرش لطف حق بهار کند
کو اذان گوی ما خروس عزیز
کز"ارحنا"مرا خمار کند
شده وقت نماز صبح بخوان
که درودت خدا نثار کند
چو شنید این سخن خروس بگفت
روبهک حیله بی شمار کند
هیچ مومن نباشد این ابلیس
باید عاقل از او فرار کند
من خروسم نه خر که این روباه
بار بر پشت من سوار کند!
تاج داران هزار ها دیدم
که خورش ها از آن کبار کند
گریه زاری اگر کند روباه
قصدش این است کار، زار کند!
ریش و پشم دروغ و سبحه و ذکر
زان سبب روبه اختیار کند
تا از این دام دین خورد روزی
لقمه خویش برقرار کند!
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض
بَرَزَ الثَعلَبُ يَوماً
في شِعارِ الواعِظينا
فَمَشى في الأَرضِ يَهذي
وَيَسُبُّ الماكِرينا
وَيَقولُ الحَمدُ لِل
هِ إِلَهِ العالَمينا
يا عِبادَ اللَهِ توبوا
فَهوَ كَهفُ التائِبينا
وَاِزهَدوا في الطَيرِ إِنَّ الـ
ـعَيشَ عَيشُ الزاهِدينا
وَاطلُبوا الديكَ يُؤَذِّن
لِصَلاةِ الصُبحِ فينا
فَأَتى الديكَ رَسولٌ
مِن إِمامِ الناسِكينا
عَرَضَ الأَمرَ عَلَيهِ
وَهوَ يَرجو أَن يَلينا
فَأَجابَ الديكُ عُذراً
يا أَضَلَّ المُهتَدينا
بَلِّغِ الثَعلَبَ عَنّي
عَن جدودي الصالِحينا
عَن ذَوي التيجانِ مِمَّن
دَخَلَ البَطنَ اللَعينا
أَنَّهُم قالوا وَخَيرُ ال
قَولِ قَولُ العارِفينا
مُخطِئٌ مَن ظَنَّ يَوماً
أَنَّ لِلثَعلَبِ دينا
رفت روباه سوی ده یک روز
تا به تزویر خود شکار کند
جامه اهل زهد را پوشید
تا فریبش دوباره کار کند
گفت آیید تا نماز کنیم
بنده باید که خویش خوار کند
ذکر و تسبیح بر لبش باشد
روز وشب سجده آشکار کند
آب در چشمش از انابه رود
ربّنااغفرلنا شعار کند
تا مگر اشک چشم او فردا
آب بر شعله های نار کند
در خزان است جان ما ز گناه
مگرش لطف حق بهار کند
کو اذان گوی ما خروس عزیز
کز"ارحنا"مرا خمار کند
شده وقت نماز صبح بخوان
که درودت خدا نثار کند
چو شنید این سخن خروس بگفت
روبهک حیله بی شمار کند
هیچ مومن نباشد این ابلیس
باید عاقل از او فرار کند
من خروسم نه خر که این روباه
بار بر پشت من سوار کند!
تاج داران هزار ها دیدم
که خورش ها از آن کبار کند
گریه زاری اگر کند روباه
قصدش این است کار، زار کند!
ریش و پشم دروغ و سبحه و ذکر
زان سبب روبه اختیار کند
تا از این دام دین خورد روزی
لقمه خویش برقرار کند!
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض