اگرچه از جنایات حکومت "بشار اسد" دیکتاتور سوریه فقط در زندان یا بهتر بگویم سلاخخانه "صیدنایا "میتوان دهها فیلم در ژانر وحشت ساخت و حجم جنایات رژیم او در این زمینه از حد تصور هر بنی بشری خارج است ولی قصه یک زندانی در این میان بسیار متاثر کنندهتر است.
زلیخا گو میارا بزم و فرش دلبری مفکن
که آن یوسف به زندان گرفتاران شود پیدا
"مازن حُماده" در ۱۹۷۷ میلادی در دیرالزور سوریه به دنیا آمد و بعد از تحصیلات دانشگاهی در عملیات استخراج نفت در سوریه استخدام یک شرکت فرانسوی شد. خیلی زود و در عنفوان جوانی خود را در بهار عربی و انقلاب سوریه یافت و در تظاهرات مسالمت آمیز سال ۲۰۱۱ شرکت کرد. او در این سال توسط اطلاعات نیروی هوایی سوریه دستگیر شد و به زندان پایگاه مزه دمشق برده شد.خاطرات زندان او با نام "لم یعد معنا" بر اساس کتابی نوشته
Garance Le Caisne
روزنامه نگار فرانسوی به عربی ترجمه شده است. کتاب تصاویر زندهای از آنچه دستگاه امنیتی سوریه با معترضان میکرده را به نمایش گذاشته است. این خاطرات به حدی غیرقابل باور و مهیب است که شاید در کل تاریخ بشر نتوان نظیری برای آن یافت. خودِ مازن حماده بر اثر شکنجه ۴ دندهاش میشکند و سپس آلت جنسی او را با گیرهای فلزی آنقدر میفشارند تا خصی میشود و در نشیمنگاه او آهنی نوک تیز موسوم به "خازوق" فرو میکنند که یک هفته خونریزی میکند. همه این شکنجهها برای آن بوده تا حماده اعتراف کند به جای دوربین عکاسی توشیبای خود سلاح همراه داشته و نظامیان را میکشته است! حماده بر اثر خونریزی به بیمارستان ۶۰۱ ارتش منتقل میشود و آنجا هم که دست کمی از زندان قبلی نداشته حماده شکل جدیدی از جنایت را تجربه می کند. به او شماره ۱۸۸۵ را میدهند و میگویند باید نامت را فراموش کنی! توصیف این بخش کتاب وی از بیمارستان نظامی هم حقیقتا لرزه بر اندام هر انسانی میافکند. از حصر کردن او در مستراحی با ۳ جسد تا کشتن مجروحان توسط شکنجهگری اهل طرطوس ملقب به عزرائیل که با میلهای آهنین، پس از مستی، مغز آنان را شب هنگام در تختشان متلاشی میکند. حماده بعد از سه سال آزاد میشود و به هلند و سپس آلمان میرود، اما از درد شکنجه و ناراحتی از اخته شدن رو به مواد مخدر میآورد. سپس در سال ۲۰۲۱ تصمیم میگیرد بعد از روایت شکنجهها به سوریه بازگردد تا شاید خودکشی نکند. خاطراتش که اکنون بغض فروخفته سوریها را در جهان طنین افکن کرده کار دستش میدهد. در فرودگاه دستگاه اطلاعاتی سوریه او را میرباید و یکی از ۹۵۶۰۰ نفری میشود که استخبارات سوریه آنها را ربوده و هرگز از آنها نشانی پیدا نخواهد شد. شاید عدالت خدا بود که بعد از سقوط اسد، زندانبانان نتوانسته بودند جسد حماده را در حوضچه اسید بیندازند تا در شب ۱۹ آذرماه در تاریکخانه زندان، جسد او توسط مردم پیدا شود در حالی که چند روز قبل اعدام شده بود. او به دنبال عدالت برای خود و ملتش بود و اگرچه هرگز رنگ آزادی را ندید، اما مطمئنم روحش اکنون از سقوط خاندان اسد و دژخیمان سفاکش که ۱.۵ درصد کل جمعیت سوریه را زندانی و شکنجه کردند شادمان است و جمله معروفش را دوباره در دادگاه عدل الهی تکرار خواهد کرد:
"بهای آزادی بالا است، اما ما هرگز از فداکاریها نترسیدهایم."
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض
زلیخا گو میارا بزم و فرش دلبری مفکن
که آن یوسف به زندان گرفتاران شود پیدا
"مازن حُماده" در ۱۹۷۷ میلادی در دیرالزور سوریه به دنیا آمد و بعد از تحصیلات دانشگاهی در عملیات استخراج نفت در سوریه استخدام یک شرکت فرانسوی شد. خیلی زود و در عنفوان جوانی خود را در بهار عربی و انقلاب سوریه یافت و در تظاهرات مسالمت آمیز سال ۲۰۱۱ شرکت کرد. او در این سال توسط اطلاعات نیروی هوایی سوریه دستگیر شد و به زندان پایگاه مزه دمشق برده شد.خاطرات زندان او با نام "لم یعد معنا" بر اساس کتابی نوشته
Garance Le Caisne
روزنامه نگار فرانسوی به عربی ترجمه شده است. کتاب تصاویر زندهای از آنچه دستگاه امنیتی سوریه با معترضان میکرده را به نمایش گذاشته است. این خاطرات به حدی غیرقابل باور و مهیب است که شاید در کل تاریخ بشر نتوان نظیری برای آن یافت. خودِ مازن حماده بر اثر شکنجه ۴ دندهاش میشکند و سپس آلت جنسی او را با گیرهای فلزی آنقدر میفشارند تا خصی میشود و در نشیمنگاه او آهنی نوک تیز موسوم به "خازوق" فرو میکنند که یک هفته خونریزی میکند. همه این شکنجهها برای آن بوده تا حماده اعتراف کند به جای دوربین عکاسی توشیبای خود سلاح همراه داشته و نظامیان را میکشته است! حماده بر اثر خونریزی به بیمارستان ۶۰۱ ارتش منتقل میشود و آنجا هم که دست کمی از زندان قبلی نداشته حماده شکل جدیدی از جنایت را تجربه می کند. به او شماره ۱۸۸۵ را میدهند و میگویند باید نامت را فراموش کنی! توصیف این بخش کتاب وی از بیمارستان نظامی هم حقیقتا لرزه بر اندام هر انسانی میافکند. از حصر کردن او در مستراحی با ۳ جسد تا کشتن مجروحان توسط شکنجهگری اهل طرطوس ملقب به عزرائیل که با میلهای آهنین، پس از مستی، مغز آنان را شب هنگام در تختشان متلاشی میکند. حماده بعد از سه سال آزاد میشود و به هلند و سپس آلمان میرود، اما از درد شکنجه و ناراحتی از اخته شدن رو به مواد مخدر میآورد. سپس در سال ۲۰۲۱ تصمیم میگیرد بعد از روایت شکنجهها به سوریه بازگردد تا شاید خودکشی نکند. خاطراتش که اکنون بغض فروخفته سوریها را در جهان طنین افکن کرده کار دستش میدهد. در فرودگاه دستگاه اطلاعاتی سوریه او را میرباید و یکی از ۹۵۶۰۰ نفری میشود که استخبارات سوریه آنها را ربوده و هرگز از آنها نشانی پیدا نخواهد شد. شاید عدالت خدا بود که بعد از سقوط اسد، زندانبانان نتوانسته بودند جسد حماده را در حوضچه اسید بیندازند تا در شب ۱۹ آذرماه در تاریکخانه زندان، جسد او توسط مردم پیدا شود در حالی که چند روز قبل اعدام شده بود. او به دنبال عدالت برای خود و ملتش بود و اگرچه هرگز رنگ آزادی را ندید، اما مطمئنم روحش اکنون از سقوط خاندان اسد و دژخیمان سفاکش که ۱.۵ درصد کل جمعیت سوریه را زندانی و شکنجه کردند شادمان است و جمله معروفش را دوباره در دادگاه عدل الهی تکرار خواهد کرد:
"بهای آزادی بالا است، اما ما هرگز از فداکاریها نترسیدهایم."
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض