#۵
#رمان_سیمگون
حرفش درست عین حقیقت بود....
حتی وجود آدما....
دقیقا مثل مامان من که نمیخواست ببینه ادمای دورش خوب مطلق نیستن و تاریکی هایی هم دارن....اون چیزیو باور داشت که اونا بهش نشون میدادن....ولی این همه ی ماجرا و حقیقت نبود
حتی وقتی بهش حقیقت روهم میگفتی اون نمیخواست باور کنه ترجیح میداد چیزی که خودش میخواد رو قبول کنه
-...خب من میرم ورزش کنم توام یکم بچرخ بااینجا اشنا شی....میتونی همه جا بری جز رختکن اقایون....اگرم خواستی چیزی بخوری سفارش بده به حساب من....
لبخندی زدم و گفتم
+...مرسی دمت گرم
مهتاب که رفت منم شروع کردم به بررسی باشگاه....
واقعا یکی از بهترین دستگاها و تجهیزات رو داشت....
ولی شلوغ نبود آدمای محدودی اونجا بودن....
یه پسر حدودا ۲۵ساله اومد سمتم
چهره و هیکل خیلی روفرمی داشت سلام کردو گفت
-...تاحالا ندیدمت تازه اومدی؟
+...سلام آره روز اولمه
-...خوش اومدی اسم من جواده اگه کمک خواستی بیا پیشم
+...مرسی حتما
تاوقتی ورزش مهتاب تموم شه دوسه بار کل باشگاهو گشتم
خیلی ازش خوشم اومده بود
واقعا همونی بود که میخواستم....
همه چی حرفه ای و عالی....
هیچ چیز خاص و مشکوکی هم دیده نمیشد...
البته حتی اگه باشه هم به این زودی قطعا من نمیفهمم....
امیدوارم رفتارشون هم حرفه ای باشه
میترا رفت دوش بگیره
منم لباسامو عوض کردم
میترا گفت بریم طبقه بالا رمز ورودتو بهت بدن و بعدم بریم بیرون
+...رمز همه متفاوته؟
-...آره اسکن چهره داره
+...چجالب
یه کارت سورمه ای رنگ که روش یه کد بود بهم داد و اومدیم بیرون
-...خب اینم ازاین اگه میری خونه برسونمت
+...نه دیگه توزحمت نکش خودم میرم
-...بیامسیرمون یکیه
سوار شدیم و مهتاب گفت
-...راستی حواست باشه در مورد این باشگاه به هیچکدوم از بچها چیزی نگی
+...باشه حواسم هست
قبل ازاینکه پیاده شم رو به مهتاب گفتم
+...راستی چرا بهم اعتماد کردی معرفم شدی؟
مهتاب چشمک مخصوص خودش رو زدو گفت
-...آدم شناس خوبیم...همینو بدونی کافیه
منم دیگه چیزی نگفتم فقط خداحافظی کردم و پیاده شدم
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_سیمگون
حرفش درست عین حقیقت بود....
حتی وجود آدما....
دقیقا مثل مامان من که نمیخواست ببینه ادمای دورش خوب مطلق نیستن و تاریکی هایی هم دارن....اون چیزیو باور داشت که اونا بهش نشون میدادن....ولی این همه ی ماجرا و حقیقت نبود
حتی وقتی بهش حقیقت روهم میگفتی اون نمیخواست باور کنه ترجیح میداد چیزی که خودش میخواد رو قبول کنه
-...خب من میرم ورزش کنم توام یکم بچرخ بااینجا اشنا شی....میتونی همه جا بری جز رختکن اقایون....اگرم خواستی چیزی بخوری سفارش بده به حساب من....
لبخندی زدم و گفتم
+...مرسی دمت گرم
مهتاب که رفت منم شروع کردم به بررسی باشگاه....
واقعا یکی از بهترین دستگاها و تجهیزات رو داشت....
ولی شلوغ نبود آدمای محدودی اونجا بودن....
یه پسر حدودا ۲۵ساله اومد سمتم
چهره و هیکل خیلی روفرمی داشت سلام کردو گفت
-...تاحالا ندیدمت تازه اومدی؟
+...سلام آره روز اولمه
-...خوش اومدی اسم من جواده اگه کمک خواستی بیا پیشم
+...مرسی حتما
تاوقتی ورزش مهتاب تموم شه دوسه بار کل باشگاهو گشتم
خیلی ازش خوشم اومده بود
واقعا همونی بود که میخواستم....
همه چی حرفه ای و عالی....
هیچ چیز خاص و مشکوکی هم دیده نمیشد...
البته حتی اگه باشه هم به این زودی قطعا من نمیفهمم....
امیدوارم رفتارشون هم حرفه ای باشه
میترا رفت دوش بگیره
منم لباسامو عوض کردم
میترا گفت بریم طبقه بالا رمز ورودتو بهت بدن و بعدم بریم بیرون
+...رمز همه متفاوته؟
-...آره اسکن چهره داره
+...چجالب
یه کارت سورمه ای رنگ که روش یه کد بود بهم داد و اومدیم بیرون
-...خب اینم ازاین اگه میری خونه برسونمت
+...نه دیگه توزحمت نکش خودم میرم
-...بیامسیرمون یکیه
سوار شدیم و مهتاب گفت
-...راستی حواست باشه در مورد این باشگاه به هیچکدوم از بچها چیزی نگی
+...باشه حواسم هست
قبل ازاینکه پیاده شم رو به مهتاب گفتم
+...راستی چرا بهم اعتماد کردی معرفم شدی؟
مهتاب چشمک مخصوص خودش رو زدو گفت
-...آدم شناس خوبیم...همینو بدونی کافیه
منم دیگه چیزی نگفتم فقط خداحافظی کردم و پیاده شدم
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709