رمانسرای ایرانی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


آیدی ادمین : @Soniya_graphy
🔊نظر ،پیشنهاد،انتقاد،درخواست 👇
https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTE1NDM0MDEx
کانال لینک رمان های آنلاین
@online_romans

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




_سینه ات و بزار دهنش آروم میشه...


خجالت زده سرم و پایین انداختم.
_اما آقا نیواد... من... من پرستارشم شیر ندارم که...


نیواد کلافه دستی تو موهاش کشید.
_میدونم... اما بچه الان برای پستون گریه میکنه... بزار دهنش چار تا مک بزنه ساکت میشه‌....


خجالت زده به نهال که از شدت گریه قرمز شده بود انداختم.
_باشه... شما... شما برید بیرون...


منتظر بودم بره بیرون اما وقتی دیدم تکونی نخورد سر بلند کردم.
_برید بیرون دیگه اقا نیواد...


نیواد ابرویی بالا انداخت.
_منو تو بینمون صیغه محرمیته یادت رفته؟ زودباش بچه ام هلاک شد...


خجالت زده و گر گرفته آروم لباسم و بالا زدم و سینه ام و از تو سوتینم در آوردم و به آرومی تو دهن نهال کردم.


نهال مکی به سینه ام زد و یهو ساکت شد و مشغول مکیدن سینه ام شد...
حس عجیبی تو وجودم ریخت.

_همچین چیزهایی و داشتی و چادر چاقچور می‌کردی همیشه نشون نمیدادی؟!


با حرفی که نیواد زد سرخ شده سر بلند کردم.

کمی لباسم و پایین تر دادم که گفت:
_نهال که خوابید بیا اتاقم...

همین و گفت و رفت.
متعجب مسیر رفتنش و نگاه کردم.

نهال که خوابید آروم روی تخت گذاشتمش و به اتاق نیواد رفتم.

_اقا نیواد...


یهو دستم و کشید و روی تخت پرت کرد.





https://t.me/+10lJkN5KTbE5NjQ0
https://t.me/+10lJkN5KTbE5NjQ0
https://t.me/+10lJkN5KTbE5NjQ0

من نیوادم...!
دکتر مغروری که بعد مردن زنم، خواهرش و برای پرستاری از بچه کوچیکم صیغه کردم...
اما با دیدن لوندی های آیه و زیبایی هاش طاقت
نیاورم و یه شب و...🔥💦


#ازدواج_اجباری برای نجات خواهر🩸 #مردآلفا🔞

#پارت۱۲۷ #پارت_واقعی🔥

ازش دور شدم. «کافیه.»
چشم‌های نافذش روی بدنم چرخید.
«تو نمی‌تونی لمسم کنی.» ازش دور شدم.

درسته ما ازدواج کرده بودیم اما اون نمیتونست قلب من و از آن خودش کنه، حتی اگر بدنم رو تصاحب میکرد.

گفتم: «چیزی که میخوای و ازم بگیر.»

«یادت رفته من شوهرت هستم و هر کاری بخوام می‌تونم باهات انجام بدم؟»
گفتم: «پس زود باش انجامش بده.»

چهره‌اش یخ زد. میخواست تسلیمش شم. برای کامل کردن ازدواج باید این اتفاق میفتاد.
اما  قرار نبود ازش لذت ببره.


غر زد: «این ازدواج اینطوری نیستش. تو شرایط و می‌دونستی و قبولشون کردی
«می‌دونم که باید خودم و به تو تقدیم کنم، اما تو رو نمی‌خوام و از یه لحظه‌ بودن با تو  لذت نمی‌برم
بلند شد. کتش رو در آورد. وحشت کردم.
منتظر شدم  هر چیزی که باور داره که متعلق به اون هست رو از من بگیره.

دختره به خاطر خواهرش مجبوره با تبهکارترین مافیای کشور ازدواج کنه و از این مرد متنفره. اما شب ازدواج همه چیز تغییر میکنه
#مافیایی🔥 #ازدواج_اجباری💔 #خشن
https://t.me/+4j6LqbxsEnA1MjZk


دختره رو دزدیدن و
میخوان بفروشنش که پسره...

..
#عادلا


-فروخته شد به سامان!

ازجام بلند میشم و به طرف سن میرم
مجری نگاهم میکنه.
-میتونی امتحانش کنی!

مجری دستشو از رو سینه‌ش میکشه که اخمم غلیظ تر میشه. دستشو سمتم میگیره که مچ ظریفش‌ و بین انگشتهای مشت شده‌م میگیرم و از روی سن میکشمش کنار خودم.
https://t.me/+yspObrvjoYpjZWM0

وای خدا! قراره چه بلایی سرم بیاد!؟
در اتاقی رو باز میکنه، وارد میشه و دست منو به داخل میکشه که محکم به سینش برخورد میکنم و اون درو میبنده. آروم هق هق میکنم که بازومو سفت تو مشتش میگیره و بدنم و رو بیشتر سمت خودش میکشه و با یک نگاه پر خشم و وحشی که لرز تنمو‌ بیشتر میکنه خیره به چشمام می‌غره:
-اینجا‌ چیکار میکنی؟

من نمیخواستم اینجا باشم. به زور آوردنم. ملتمس و درمونده با بیحالی و هق هق میگم:
-تو‌..توروخدا!...توروخدا اذیتم نکن!
بخ‌..بخدا...بخدا منو به زور آوردن!
من..من...

با نزدیکتر شدن سرش عقب میکشم و با صورت غرق اشک به چشماش خیره نگاه میکنم.
-میخوای نجاتت بدم!؟

سرمو نامحسوس بالا پایین میکنم که مصمم سری تکون میده، بازومو ول میکنه دستمو میچسبه. گنگ حرکاتش رو نگاه میکنم ولی با رفتنش سمت تخت! با تمام جونی که تو بدنم مونده تقلا میکنم.
-نه!..نه!! توروخدا نه! خواهش میکنم باهام اینکارو نکن! توروخدا اینکارو نکن! ولم کن! ولم کن!

دستمو با ضرب میکشه که بازم به سینش میخورم، صورتش و نزدیک صورتم میاره و با خشم و غضب می‌غره:
-مگه نمیخوای نجاتت بدم؟ این اتاق دوربین داره، اگه همین الان کاری نکنم شک میکنن. پس یکم راه بیا!

دهن باز میکنم تا باز خواهش کنم ولی رو تخت که پرتم میکنه و من صدام توی گلو باقی میمونه....❌

❗️پارت واقعی رمان❗️
https://t.me/+yspObrvjoYpjZWM0

اون مرد به ظاهر میخواست که نجاتم بده. ولی اون یه عوضیه. یه مرد عوضی که بلد نیست چطور با یه زن رفتار کنه! مثل تهدید بی شرمانه‌ش که تو خونه‌ش زندگی کنم تا مثلا ازم محافظت کنه..‌‌.


Репост из: بنرای امروز
یکهو از پشت بغلم‌می‌کند. تنم می‌لرزد. دستانش را دور شکمم‌حلقه می‌کند. موقعیتم را به یاد می‌آورم. من یا او در خانه‌ی پدر بزرگش هستم. آهسته کنار گوشم نجوا می‌کند:
-این کارها رو عمدی انجام می‌دی یا اینکه نه! واقعا بی قصد و غرضه؟!
در همان‌حین یقه‌ی حوله‌ی تن پوشم را پایین‌نی‌کشد و لبهایش روی شانه ام‌مهر می‌زند. تمام تنم سست شده. درونم آشوب است. بی اختیار گردنم را خم‌می‌کنم و چشمانم را می‌بندم. قلبم‌تند می‌کوبد. زمزمه می‌کنم:
-من که حرفی نزدم! گفتم اول صبح که بیدار می شی جذابی!
فشاری به پهلویم می آورد و زمزمه می‌کند:
-گفتی دلت می‌خواسته منو اول صبح ببینی...وقتی تازه از خواب بیدار شدم!
لب می.زنم:
-من منظوری نداشتم...
او دستانش را با فشار روی بازوهایم می‌کشد و تمام بدن من می‌لرزد. می‌گوید:
-داری با من بازی می‌کنی! و باید بهت بگم که من خوب بلدم‌این بازی رو. الان‌مثل یه آهوی کوچولویی توی دام‌یه شیر! نمی‌ترسی بخورمت؟!
جرات جواب دادن ندارم. می‌خواهمش . دوستش دارم. و هر لمس او من را از خود بیخود می‌کند. اما متعهدم به عهدی که نمی‌توانم از آن بگذرم. قول داده‌ام ! اما عشق او جانم را فرسوده و دیگر تحمل ندارم. نگاهش می‌کنم و منتظرم که او خودش حالم را حدس بزند....این شیر درنده!

https://t.me/+fRJOp80BGykzNGI0


Репост из: تب لیستی سایه♥️
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم


Репост из: بنرای امروز
❌❌پیشنهاد میشه❌❌
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
هرقدمی که سمته عمارت برمیداشتم احساس میکردم به مرگ نزدیک تر میشم...ای وای حالا جوابه پدرومادرمو چی بدم..دوباره انداختمشون تو فلاکت....

بلاخره وارد اتاق خانوم جان شدم سرشو با دستمال بسته بود چشماش قرمز بود تو چشمام زل زدوگفت چیه با دم شیر بازی میکنی؟خوبه سر نترسی داری؟پس حالا تو که خانوادت برات مهم نیستن نکنه فکرکردی برایه من مهم هستن؟

دختره ی هرزه حالا پسره منو گول میزنی...حالا باید گور خودتو بکنی اونم بادستایه خودت....برو گمشو نبینمت...بدبازیی شروع کردی؟حالا خوشبحالت کیارش گفته  کاری به شما نداشته باشم ..

یکدفعه دوباره عصبانی شد اومد سمتم ازپشت موهامو تو دستش گرفتو گفت امامن خوب بلدم با امثال شما چیکار کنم..
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk

تا دستشو ول کرد بدون هیچ حرفی ازاتاق اومدم بیرون...عصبانی رفتم خانه بعد که یکم فکر کردم فهمیدم که کیارش هوامونو داشته از ترسم کمتر شد صدای سنگ بود که تند تند داشت میخورد به شیشه اتاقم رفتم دم پنجره کیارش بود...گفت نیم ساعت دیگه یه بهونه بیار باهم بریم بیرون ...باشه ای گفتم در پنجره رو بستم از خوشحالی دستامو بهم گره زدمو پریدم هوا...
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk


Репост из: تب لیستی سایه♥️
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم




🍂 #رمان_آخرین_آشوزشت🍂
📝 به قلم: مبینا قریشی
📖 تعداد صفحات : 986
🎭 ژانـــر : #عاشقانه


خلاصه :
زنگ خطر به صدا در می‌آید و ناقوس ترس، لرزه بر اندام‌ها می‌اندازد! «مراقب باشید؛ اَشوزُشت در کمین است!» و در آن هنگام که راز‌ها از خواب خرگوشی خود بیدار می‌شوند، انسانیت در تابوت‌های دست‌ساز می‌آرامد، بی‌اعتمادی سر به فلک می‌کشد و عشق در میان تار و پود محبت، مدفون می‌شود؛ او در میان انبوهی از کلمات رقصان، مستغرق می‌گردد!

💕💕 کانال کافه فیلم
@cafeefilm2
💕💕 کانال رمان آنلاین
@online_romans
❣️رمانسرای ایرانی❣️
💛 👉🏾 @romansarairani کلیک




اگر کسی از اشتباهتون‌ ساده میگذره، به این معنی نیست که اشتباهتون کوچیکه یا دلش نشکسته،
دلیلش اینه که وجودِ شما واسه اون آدم، خیلی مهم‌تر از غرور و دل‌شکستگیِ‌ خودشه.
آدمارو به نقطه‌ای نرسونید که بیخیالِ وجودتون بشن؛
از علاقه آدما سواستفاده نکنید..


─━━━━⊱⭐️⊰━━━━─
☕️ 𝐉𝐨𝐢𝐧 : @Romansarairani


Репост из: بنرای امروز
-یه سطل آب یخ بیار..!
-هییییع..اقا..تصدقت بشم..طفل معصوم حامله اس..سرده ،زمستونی. واسه زن حامله خوبٰ..
-زووود..میخوایی حتی این ‌ پتیاره تو رو ببندم زیر برف..

نه دردی حس میگردم نه چیزی میدیم ..من با حرفاش مرده بودم..
باورم نمیشد اویی که آن همه از عاشقی گفت ،شیطانی بود در لباس فرشته..

بعد آوردنم در این عمارت سرد و تاریک هر شب تحاوز بود و کتک..
نمیدانستم تقاص جه چیزی را پس میدهم!

روی زانو رو به رویم مینشیند ..یک طرف صورتم ورم داشت و چشمم بسته بود ..اما تار میدیدمش..
-کجاست!؟..اون داداش بیشرفت کجاست..جواهرات من و دادی بهش ..کم بود خواهرم و بی آبرو کرد ..زد و در رفت به قول خودش؟

-فر..فرهاد این کار و نمیکنه..
منـ..من نکردم..
صدای سیلی شانه های خدمه را بالا نیدراند اما من دیگر جانی ندارم تنها نگرانیم برای طفل معصوم است..!

لگدی میزند که احساس میکنم چیزی درونم کنده میشود ..و بعد فهمیدم اون قاتل بچمون شد ..

-داداش..داداش..صدای دلبر بود خواهر سیاوش..معشوقه ی برادرم..

-داداش..نزنش..نزن..من بودم..من داداشم ..نزنش..تقصیر فریا نیست..

دیر بود ..خیلی..

چشمانم بسته میشود صداها را گنگ میشنوم ..اما میفهمم در آغوش گرمی میرم..

-این خون چیه!؟..فریا..غلط کردم..عشقم..باز کن چشمتو..

-ماشین و بیارررین..زود..

اون شب توی اون عمارت من با غرورم شکستم و با بچه ام مردم .. با دردم بزرگ شدم..با نرفتم پر از کینه..

سالهاست که سیاوش بزرگ در به درم شده اما نمیدونه ،دشمن اصلیش فرهاد نیست..زنیست که روزی براش جان میداد و سالها خاک این شهر و برای پیدا کردنش به توبره کشیده بود ..

وقت زجر کشیدنشه دیدن و سوختنش..همونطور که من دیدم و سوختم ..

https://t.me/+U2EPybj2uj42Yjlk


Репост из: بنرای امروز
شب که می‌شد من از خودم، آسمان و گوشه‌های دور از دید می‌ترسیدم. اما بیمارگونه به همان‌‌ها پناه می‌بردم و گوش‌هایم در انتظار شنیدن صدایش می‌ماندند.
بی‌صدا خودش را به من رساند و زیر گوشم زمزمه کرد:
-ترک کردی الناز؟
-چی رو؟
-به کسی غیر از من دوسِت دارم و بمیرم برات گفتنو!
https://t.me/+r7PJLc3XreMzZjdk
جدیدترین کتاب مائده فلاح رو از اینجا بخر🥹❤️
به همراه گیفت، بوکمارک و امضا🥰🔥
https://t.me/+r7PJLc3XreMzZjdk
گیفت و بوکمارک اختصاصی برای اکثر کتاب‌ها🤌🏻


Репост из: تب لیستی سایه♥️
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم




🍂 #رمان_آنهدونیا🍂
📝 به قلم سدگل
📖 تعداد صفحات : 702
🎭 ژانـــر : #عاشقانه

✍️ خلاصه:
در شبی سرد، دراگونوف جوان دختربچه‌ای را در قطار پیدا می‌کند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه می‌سپرد اما دیری نمی‌گذرد که شرایط عوض می‌شود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر می‌شود و


💕💕 کانال کافه فیلم
@cafeefilm2
💕💕 کانال رمان آنلاین
@online_romans
❣️رمانسرای ایرانی❣️
💛 👉🏾 @romansarairani کلیک




‍واسه اونی که
دوستش داری وقت بذار...
نذار به نبودنت عادت کنه
نذار روزها و ساعت هایِ زیادی رو
بدونِ شنیدنِ صدات سَر کنه...
امـروز نمیفهمی اما
یه روز میرسه که ....
دلت هوایِ بودنشُ میکنه و دیگه...
جایی واسه بودنت تو لحظه هاش نیست
دیگه دلش برایِ حضورت پـر نمیکشه
دیگه یاد میگیره چطور از دور
دوستت داشته باشه....

عکاس خودم
─━━━━⊱⭐️⊰━━━━─
@Romansarairani


Репост из: تب لیستی سایه♥️
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

Показано 20 последних публикаций.