📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمیخیزد (14 از 21)
چنانکه گفتیم این نوشتههای ماربین و جوزف جداگانه بنام «سیاستالحسینیه» چاپ شده. این دفتر تاریخچهای داشته که من باید در اینجا بنویسم : در سال 1327[ق = 1288 خ] که در ایران شور آزادیخواهی بسیار نیرومند میبود و آزادیخواهان پس از یک سال و بیشتر جنگ با محمدعلیمیرزا و ملایان فیروز درآمده تهران را هم گشاده بودند ، و دشمنان آزادی ، که بیشترشان روضهخوانان و ملایان و پیروان ایشان میبودند پس از ایستادگیها و جنگها نومید شده و آتش سینههاشان رو بخاموشی نهاده بود ، و از آنسوی دولت خودکامهی روس سپاه به ایران آورده و آذربایجان و دیگر شهرها را گرفته بکاستن از نیروی آزادیخواهان میکوشید ، ناگهان این دفترچه بمیان افتاد. ⁽¹⁾ تو گفتیی نفت بروی آتش ریختند. ملایان و روضهخوانان و بسیاری از مردم بتکان آمده ، و با آزادیخواهان که بکاستن از روضهخوانی میکوشیدند پرخاش آغازیده چنین گفتند : «پس فرنگیها امام حسین را میشناسند و شما نمیشناسید ، ای بیدینها؟!..». این را گفته بتکان آمدند.
بیش از همه در تبریز شوری برخاست و نخست نتیجه آن بود که همگی روضهخوانان که بیش از دویست تن میبودند دست بهم داده چنین نهادند که در بازارها و کویها روضهخوانیهای همگانی برپا گردانند. نخست در بازارها این کار را کردند. یک بازار را میگرفتند و از اینسر تا آنسر فرش میگستردند و درمیانه منبر میگزاردند و جلو آمد و شد را بسته آنجا را انجمن میگردانیدند و روضهخوانها هر یکی با پیروانشان میآمدند و فراهم مینشستند و یکی پس از دیگری بمنبر رفته مردم را گریانیده پایین میآمدند. سه روز و چهار روز بدینسان بسر برده چند روز دیگری بازار دیگری را برمیگزیدند ، و در همهی این کارها دشمنی خود را با مشروطه فراموش نمیکردند.
پس از دیری رو بکویها آوردند. در تبریز هفده و هجده کوی از بزرگ و کوچک شمرده میشد. نوبت بنوبت آنها را گردیدند که در هر یکی چند روزی با گرد آمدن و روضه خواندن و دروغها سرودن و بمشروطه نیش زدن بسر میبردند. دیدنی میبود که از نوشتههای دو اروپایی چه شور و تکانی برخاسته و چه کارهایی کرده میشد.
یک نتیجهی دیگر «سیاستالحسینیه» پیدایش دستههایی بنام «انتظاریون» بود. چنانکه گفتیم دکتر جوزف از پندار شیعیان دربارهی امام ناپیدا ستایش نوشته و چنین گفته که امید بستن به پیدایش چنان کسی و چشم براه او دوختن مایهی زندگی یک توده باشد. برخی از ملایان همین را دستاویز گرفته در مشهد و تبریز و دیگر جاها دستههای «انتظاریون» (بیوسندگان) پدید آوردند. صد تن و دویست تن و هزار تن فراهم مینشستند ، دعای «ندبه» میخواندند ، از دیر کردن امام ناپیدا مینالیدند ، میگریستند ، کمکم بشیون کردن و بسر و روی خود کوفتن میرسانیدند و کسانی افتاده از خود میرفتند ، و از بامداد تا شامگاه با این کارها بسر میبردند. همیخواستند با زور ناله و گریه امام ناپیدا را به بیرون آمدن وادارند.
در تبریز داستان دیگری هم پیش آمد ، و آن اینکه چون از نالیدنها و گریستنها و بسر و رویِ خود کوفتنها سودی بدست نیامد ، سیدِ روضهخوانی که پیشوای بیوسندگان میبود چنین گفت : «همه باهم رو بکربلا آوریم ، برویم آیَفْت[=حاجت] خود را از آن درگاه خواهیم». این پیشنهاد را پذیرفتند و انبوهی از توانگر و کمچیز ، و از سواره و پیاده براه افتادند. نمیدانم چند هزار تن براه افتادند و چه اندازه از ایشان در راه از پا افتاده نابود شدند. این میدانم که صد خاندان بگدایی افتاد. نیک بیاد میدارم که در آن سال گدایان تازهای در کوچهها پیدا شده و برای آنکه از مردم آسانتر پول بگیرند ، چنین میگفتند : «ما پدرمان بکربلا رفته».
اینست تاریخچهی «سیاستالحسینیه». اینست نمونهای از آمادگی شیعیان بنمایشهای بیهودهی بیخردانه.
🔹 پانوشت :
1ـ نخست در حبلالمتین چاپ شده بود و سپس در دفتر جداگانه در تبریز بچاپ رسید.
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمیخیزد (14 از 21)
چنانکه گفتیم این نوشتههای ماربین و جوزف جداگانه بنام «سیاستالحسینیه» چاپ شده. این دفتر تاریخچهای داشته که من باید در اینجا بنویسم : در سال 1327[ق = 1288 خ] که در ایران شور آزادیخواهی بسیار نیرومند میبود و آزادیخواهان پس از یک سال و بیشتر جنگ با محمدعلیمیرزا و ملایان فیروز درآمده تهران را هم گشاده بودند ، و دشمنان آزادی ، که بیشترشان روضهخوانان و ملایان و پیروان ایشان میبودند پس از ایستادگیها و جنگها نومید شده و آتش سینههاشان رو بخاموشی نهاده بود ، و از آنسوی دولت خودکامهی روس سپاه به ایران آورده و آذربایجان و دیگر شهرها را گرفته بکاستن از نیروی آزادیخواهان میکوشید ، ناگهان این دفترچه بمیان افتاد. ⁽¹⁾ تو گفتیی نفت بروی آتش ریختند. ملایان و روضهخوانان و بسیاری از مردم بتکان آمده ، و با آزادیخواهان که بکاستن از روضهخوانی میکوشیدند پرخاش آغازیده چنین گفتند : «پس فرنگیها امام حسین را میشناسند و شما نمیشناسید ، ای بیدینها؟!..». این را گفته بتکان آمدند.
بیش از همه در تبریز شوری برخاست و نخست نتیجه آن بود که همگی روضهخوانان که بیش از دویست تن میبودند دست بهم داده چنین نهادند که در بازارها و کویها روضهخوانیهای همگانی برپا گردانند. نخست در بازارها این کار را کردند. یک بازار را میگرفتند و از اینسر تا آنسر فرش میگستردند و درمیانه منبر میگزاردند و جلو آمد و شد را بسته آنجا را انجمن میگردانیدند و روضهخوانها هر یکی با پیروانشان میآمدند و فراهم مینشستند و یکی پس از دیگری بمنبر رفته مردم را گریانیده پایین میآمدند. سه روز و چهار روز بدینسان بسر برده چند روز دیگری بازار دیگری را برمیگزیدند ، و در همهی این کارها دشمنی خود را با مشروطه فراموش نمیکردند.
پس از دیری رو بکویها آوردند. در تبریز هفده و هجده کوی از بزرگ و کوچک شمرده میشد. نوبت بنوبت آنها را گردیدند که در هر یکی چند روزی با گرد آمدن و روضه خواندن و دروغها سرودن و بمشروطه نیش زدن بسر میبردند. دیدنی میبود که از نوشتههای دو اروپایی چه شور و تکانی برخاسته و چه کارهایی کرده میشد.
یک نتیجهی دیگر «سیاستالحسینیه» پیدایش دستههایی بنام «انتظاریون» بود. چنانکه گفتیم دکتر جوزف از پندار شیعیان دربارهی امام ناپیدا ستایش نوشته و چنین گفته که امید بستن به پیدایش چنان کسی و چشم براه او دوختن مایهی زندگی یک توده باشد. برخی از ملایان همین را دستاویز گرفته در مشهد و تبریز و دیگر جاها دستههای «انتظاریون» (بیوسندگان) پدید آوردند. صد تن و دویست تن و هزار تن فراهم مینشستند ، دعای «ندبه» میخواندند ، از دیر کردن امام ناپیدا مینالیدند ، میگریستند ، کمکم بشیون کردن و بسر و روی خود کوفتن میرسانیدند و کسانی افتاده از خود میرفتند ، و از بامداد تا شامگاه با این کارها بسر میبردند. همیخواستند با زور ناله و گریه امام ناپیدا را به بیرون آمدن وادارند.
در تبریز داستان دیگری هم پیش آمد ، و آن اینکه چون از نالیدنها و گریستنها و بسر و رویِ خود کوفتنها سودی بدست نیامد ، سیدِ روضهخوانی که پیشوای بیوسندگان میبود چنین گفت : «همه باهم رو بکربلا آوریم ، برویم آیَفْت[=حاجت] خود را از آن درگاه خواهیم». این پیشنهاد را پذیرفتند و انبوهی از توانگر و کمچیز ، و از سواره و پیاده براه افتادند. نمیدانم چند هزار تن براه افتادند و چه اندازه از ایشان در راه از پا افتاده نابود شدند. این میدانم که صد خاندان بگدایی افتاد. نیک بیاد میدارم که در آن سال گدایان تازهای در کوچهها پیدا شده و برای آنکه از مردم آسانتر پول بگیرند ، چنین میگفتند : «ما پدرمان بکربلا رفته».
اینست تاریخچهی «سیاستالحسینیه». اینست نمونهای از آمادگی شیعیان بنمایشهای بیهودهی بیخردانه.
🔹 پانوشت :
1ـ نخست در حبلالمتین چاپ شده بود و سپس در دفتر جداگانه در تبریز بچاپ رسید.
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸