📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»
🖌 احمد کسروی
🔸 گفتار دارندهی پیمان در انجمن ادبی (سیزده از پانزده)
از زمان قاجاریان بگفتگو چه نیاز؟! ببینید معنی ادبیات چگونه گم شده و از میان برخاسته : صادق ملا رجب آنچه رسوایی و بیشرمی داشت دریغ نداشته آشکار و با نام و نشان یاد بچگان را میکند. چنین سخنانی را که بایستی گویندهاش را زیر چوب خرد کرد کسی با صد آرزو و امید آن را بچاپ رسانیده و این کار را نیکی بادبیات ایران پنداشته.
یکی از دوستان من هم که به اسپهان سفر نموده نسخهای از آن را برای من ارمغان فرستاده. آری ارمغان ولی چه ارمغان زشت! چه ارمغان شوم! من چون آن را بدست گرفته یکی دو عبارتش را خواندم خدا میداند که چگونه خونم بجوش آمد و نفرین بآن شاعر نادان فرستادم.
دریغا گمراهی را ببینید چنین زشتکاریها را ادبیات میپندارند! آیا ما بیجا میگوییم که باید اینها را آتش زد و دامن ایران را از چرک و ننگ آنها پاک گردانید؟!. میگویند این مرد قرآن مینوشته و هرگز گِرد نابکاری نمیگردیده ، میگویم این دیگر بدتر. خاک بر سر نادانی که گناه ناکرده را بگردن بگیرد و بیهوده نام نابکاری بروی خود بگزارد!
در پیشامد مشروطه که سراسر ایران بشورید و زنان هم شوریدند و دست همدستی بسوی آزادیخواهان دراز کردند از شعرا شاید ده تن بیاری برنخاستند و جربزهی شعرسرایی خود را در این راه بکار نبردند کسانی هم که این کار را کردند بیشتر آنان در آن گفتههای خود نیز چاپلوسی از این و از آن کرده یا سخن از باده و دلبر بمیان آوردند. کوتاهسخن شعرهایی که سودی از آنها برخیزد نسرودهاند. این شگفت که بسیاری از آنان به «نسیم شمال» که شعرهای عامیانه میسرود ایراد گرفته گفتههای او را که شاید بهتر از آن خود ایشان باشد درخور ارج نمیشماردند!
در اینجا من از خواهران و برادران خود میپرسم : آیا شعرهای ایرجمیرزا شایستهی نام ادبیات میباشد؟! آیا این هرزهگوییها و بیآزرمیها لکهی ننگی بر دامن ایران نخواهد بود؟!
من با بودن خواهران خودم از موضوع سادهبازی که پارهای شعرای بدنهاد بمیان آوردهاند گفتگو نمینمایم. ولی آشکار میگویم که هر زمان که شعری در این باره در جایی خوانده یا از زبانی شنیدهام بیاختیار نفرین بگوینده و چاپکنندهی آن فرستادهام.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 گفتار دارندهی پیمان در انجمن ادبی (سیزده از پانزده)
از زمان قاجاریان بگفتگو چه نیاز؟! ببینید معنی ادبیات چگونه گم شده و از میان برخاسته : صادق ملا رجب آنچه رسوایی و بیشرمی داشت دریغ نداشته آشکار و با نام و نشان یاد بچگان را میکند. چنین سخنانی را که بایستی گویندهاش را زیر چوب خرد کرد کسی با صد آرزو و امید آن را بچاپ رسانیده و این کار را نیکی بادبیات ایران پنداشته.
یکی از دوستان من هم که به اسپهان سفر نموده نسخهای از آن را برای من ارمغان فرستاده. آری ارمغان ولی چه ارمغان زشت! چه ارمغان شوم! من چون آن را بدست گرفته یکی دو عبارتش را خواندم خدا میداند که چگونه خونم بجوش آمد و نفرین بآن شاعر نادان فرستادم.
دریغا گمراهی را ببینید چنین زشتکاریها را ادبیات میپندارند! آیا ما بیجا میگوییم که باید اینها را آتش زد و دامن ایران را از چرک و ننگ آنها پاک گردانید؟!. میگویند این مرد قرآن مینوشته و هرگز گِرد نابکاری نمیگردیده ، میگویم این دیگر بدتر. خاک بر سر نادانی که گناه ناکرده را بگردن بگیرد و بیهوده نام نابکاری بروی خود بگزارد!
در پیشامد مشروطه که سراسر ایران بشورید و زنان هم شوریدند و دست همدستی بسوی آزادیخواهان دراز کردند از شعرا شاید ده تن بیاری برنخاستند و جربزهی شعرسرایی خود را در این راه بکار نبردند کسانی هم که این کار را کردند بیشتر آنان در آن گفتههای خود نیز چاپلوسی از این و از آن کرده یا سخن از باده و دلبر بمیان آوردند. کوتاهسخن شعرهایی که سودی از آنها برخیزد نسرودهاند. این شگفت که بسیاری از آنان به «نسیم شمال» که شعرهای عامیانه میسرود ایراد گرفته گفتههای او را که شاید بهتر از آن خود ایشان باشد درخور ارج نمیشماردند!
در اینجا من از خواهران و برادران خود میپرسم : آیا شعرهای ایرجمیرزا شایستهی نام ادبیات میباشد؟! آیا این هرزهگوییها و بیآزرمیها لکهی ننگی بر دامن ایران نخواهد بود؟!
من با بودن خواهران خودم از موضوع سادهبازی که پارهای شعرای بدنهاد بمیان آوردهاند گفتگو نمینمایم. ولی آشکار میگویم که هر زمان که شعری در این باره در جایی خوانده یا از زبانی شنیدهام بیاختیار نفرین بگوینده و چاپکنندهی آن فرستادهام.
🌸