حافظ میگفت :
رنجیدن، کافر شدن است: «که در طریقت ما کافری است رنجیدن»
راستی چرا؟
به نظر میرسد رنجش ما از حرف و حدیثهای دیگران، نشانهای از نخوت و ما و منی است. نشانهای است از اینکه خیلی نگران و دغدغهمندِ تصویرمان هستیم. کسی که بتواند از خویشتن رهایی پیدا کند، داوریهای دیگران را در حق خود به چیزی نمیگیرد. حافظ میگفت: «ار خصم خطا گفت نگیریم بر او». داوریِ خطای دشمنان را جدّی نمیگیریم. چرا که در بند خویش نیستیم، که اگر کسی سخن ناراستی حوالت ما کرد، برآشوبیم. اگر داوری درستی هم کردند میپذیریم: «ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم».
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
رنجیدن کافری است، چرا که نشانهای است از خودپرستی.
اشارتی است به اینکه هنوز در بندِ خویشیم.
از همین رو بود که محقق ترمذی میگفت
آزاده کسی است که نمیرنجد(معارف، محقق ترمذی).
آزادگی در این است که در بند و نگرانِ تصویری که دیگران از ما دارند نباشیم. البته این چیزی غیر از ضرورت التفات به خاصیتِ آینگی دیگران است. روشن است که ما نیازمندیم برای شناخت بهتر خود، به نقدها و ارزیابیهای دیگران اعتنا کنیم.
به تعبیر مولانا «یار، چشمِ توست». یاران ما، چشمان ما هستند. برای دیدن هر چه بهتر خویش. اما آزردگی و رنجیدن از داوری دوستان و دشمنان، حرف دیگری است.
شیخ عبدالله بلیانی گفته است:
«درویشی نه نماز و روزه است، و نه احیای شب است. این جمله اسباب بندگی است. درویشی، نرنجیدن است، اگر این حاصل کنی واصل گشتی.»
(نفحاتالانس، عبدالرحمن جامی)
صدیق قطبی
رنجیدن، کافر شدن است: «که در طریقت ما کافری است رنجیدن»
راستی چرا؟
به نظر میرسد رنجش ما از حرف و حدیثهای دیگران، نشانهای از نخوت و ما و منی است. نشانهای است از اینکه خیلی نگران و دغدغهمندِ تصویرمان هستیم. کسی که بتواند از خویشتن رهایی پیدا کند، داوریهای دیگران را در حق خود به چیزی نمیگیرد. حافظ میگفت: «ار خصم خطا گفت نگیریم بر او». داوریِ خطای دشمنان را جدّی نمیگیریم. چرا که در بند خویش نیستیم، که اگر کسی سخن ناراستی حوالت ما کرد، برآشوبیم. اگر داوری درستی هم کردند میپذیریم: «ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم».
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
رنجیدن کافری است، چرا که نشانهای است از خودپرستی.
اشارتی است به اینکه هنوز در بندِ خویشیم.
از همین رو بود که محقق ترمذی میگفت
آزاده کسی است که نمیرنجد(معارف، محقق ترمذی).
آزادگی در این است که در بند و نگرانِ تصویری که دیگران از ما دارند نباشیم. البته این چیزی غیر از ضرورت التفات به خاصیتِ آینگی دیگران است. روشن است که ما نیازمندیم برای شناخت بهتر خود، به نقدها و ارزیابیهای دیگران اعتنا کنیم.
به تعبیر مولانا «یار، چشمِ توست». یاران ما، چشمان ما هستند. برای دیدن هر چه بهتر خویش. اما آزردگی و رنجیدن از داوری دوستان و دشمنان، حرف دیگری است.
شیخ عبدالله بلیانی گفته است:
«درویشی نه نماز و روزه است، و نه احیای شب است. این جمله اسباب بندگی است. درویشی، نرنجیدن است، اگر این حاصل کنی واصل گشتی.»
(نفحاتالانس، عبدالرحمن جامی)
صدیق قطبی