«هنر گرچه نان نمیشود، اما شراب زندگی است.»
- ژان پل سارتر
این چند روز خیلی به این جملهٔ سارتر فکر کردم، یک لحظه فرض کنید زندگی یک انسان بدون پرداختن گاه گاه به هنر چقدر کسالتبار و خستهکننده میشه.
هنر و شراب از یک جهت به هم شباهت دارن، عدم وجود هر کدام باعث نمیشه ما نتونیم به بقامون ادامه بدیم، ما نیازی نداریم برای زنده موندن هر روز شراب بخوریم یا هر شب تئاتر ببینیم، اما مفرح ذات هستند و میل ما رو برای بقاء و زندگی بیش از پیش میکنند.
در اوج مصائب و بلایا یک موسیقی خوب، یک فیلم خوب، یک تئاتر یا اثر ادبی خوب میتونه آدم رو به زندگی برگردونه، میتونه این جرقه رو در ذهن انسان بزنه که تا وقتی میشه به باخ گوش داد، آثار تارکوفسکی رو دید و نمایشنامههای شکسپیر رو خوند شاید زندگی ارزش مبارزه کردن رو داشته باشه!
- ژان پل سارتر
این چند روز خیلی به این جملهٔ سارتر فکر کردم، یک لحظه فرض کنید زندگی یک انسان بدون پرداختن گاه گاه به هنر چقدر کسالتبار و خستهکننده میشه.
هنر و شراب از یک جهت به هم شباهت دارن، عدم وجود هر کدام باعث نمیشه ما نتونیم به بقامون ادامه بدیم، ما نیازی نداریم برای زنده موندن هر روز شراب بخوریم یا هر شب تئاتر ببینیم، اما مفرح ذات هستند و میل ما رو برای بقاء و زندگی بیش از پیش میکنند.
در اوج مصائب و بلایا یک موسیقی خوب، یک فیلم خوب، یک تئاتر یا اثر ادبی خوب میتونه آدم رو به زندگی برگردونه، میتونه این جرقه رو در ذهن انسان بزنه که تا وقتی میشه به باخ گوش داد، آثار تارکوفسکی رو دید و نمایشنامههای شکسپیر رو خوند شاید زندگی ارزش مبارزه کردن رو داشته باشه!